«فرم ثبت اطلاعات شهدای مازندران»
الف)تولد و کودکی :
1-نام و نام خانوادگی ، نام مستعار :
مهرعلی طهماسبی
2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:
20/3/1311،روستای بازار سر بخش کلاردشت شهرستان چالوس
3- نام و شغل پدر :
نورعلی، کارگر
4- نام و شغل مادر:
نرجس، خانهدار
5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:
سه برادر – دو خواهر، فرزند پنجم
6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی :
اسماعیل- برادر: ایشان نمازهایش را همیشه می خواند، همیشه عبادت می کرد و روزه اش را می گرفت. علاقه ی شدیدی به قرآن داشت و سعی میکرد. بچه هایش در این راه یعنی راه دین فعالیت کنند و به همین خاطر یکی از فرزندان را برای روحانی شدن فرستاد که یکی از آن ها در جبهه شهید شد. خودش در نماز جماعت شرکت می کرد دیگران را هم سفارش می کرد. ارادت اش به ائمه بسیار بود و در تمامی مراسمات از قبیل محرم و رمضان شرکت میکرد. محترم مهدیان -همسر: ایشان اهل ایمان بودند.
نسیبه- دختر: در انجام واجبات خیلی خوب بود، یادم هست صبح ها زود بیدار می شد و صدای قشنگی هم داشت که با آن صدای قشنگ دعاهای مختلف می خواند و خیلی خیلی مقید بود و مسایل دینی برایش مهم بود. معمولا بعد از نماز صبح نمی خوابید و ذکر میگفت. همسر شهید: وضع اقتصادی ما زیاد خوب نبود، آنقدر بود که به بچه هایمان برسیم و بچه ها خیلی با سختی درس می خواندند. و می فرمود هر چه داریم از ائمه داریم و به ما تذکر می داد عبادت تان را انجام دهید. صادق علی- فرزند: زمانی که ما قرآن می خوانیدم تاکید می کرد بلند بخوانیم که او هم گوش دهد و می گفتند من سواد ندارم بخوانم شما بلند بلند، بخوانید من گوش دهم. تاکید می کردند که در نماز جماعت و جمعه شرکت کنید. محبوبه- فرزند: ایشان به نماز و دعا خیلی علاقه داشتند به خصوص نماز شب و خیلی احساس خوشحالی و غرور می کرد وقتی به نماز می ایستاد. مرید- فرزند: از 5،6 سالگی نماز صبح اجباری بود و خودش طریقه ی خواندن نماز را به ما آموزش می داد، ایشان در مسائل دینی جدی بودند.
7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب ،کلاس قرآن ،حوزه علمیه – نام فرد آموزش دهنده ):ـــــــــــ
8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود):
ایشان از تولد تا سال 1339 در بازار سر بود از سال 1339 به بعد در روستای پیمبور بخش کلاردشت شهرستان چالوس.
ب)تحصیلات:
1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان :
سال اول اکابر در پیمبور
2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی : ـــــــــــ
3- نام مدرسه ، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان : ـــــــــــ
4- تحصیلات دانشگاهی ، رشته و نام دانشگاه : ـــــــــــ
5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟،چه کاری و چه مدت : ـــــــــــ
6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل : ـــــــــــ
پ)سربازی :
1- خدمت سربازی : ـــــــــــ
2- یگان اعزام کننده : ـــــــــــ
3- سال اعزام و محل آموزش سربازی : ـــــــــــ
ت ) ازدواج :
1-وضعیت تاهل :
متاهل
2- نام همسر و تاریخ ازدواج :
محترم مهدیان، سال 40
3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ):
نادعلی، جمشید(شهید شده)، مرید علی، صادق علی،الیاس، محبوبه، نسیبه، محمد، مصطفی ، فاطمه
4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ):
اسماعیل- برادر: اخلاق او بسیار خوب بود و من او را خیلی دوست داشتم. رفتارش با پدر و مادر بسیار خوب بود البته زمان قید حیات پدر ایشان کوچک بود. رابطه اش با خانواده خوب بود و هر حقوقی که از کار بیرون می گرفت به خانم خودش می داد. امانت دار خوبی بود وقتی چیزی به او امانت می دادند خیانت نمی کرد. به خانواده ی شهدا سر می زدکه آیا مشکلاتی دارند یا نه! محترم -همسرش: ایشان عیال داری اش، فرزند داری و همه چیزش خوب بود. خوب و صبور بود! با من و بچه ها خیلی خوب بود. نسیبه - دختر: ایشان آدم منطقی ای بود و روی تربیت بچه ها خیلی حساس بود. سفارش می کرد در انتخاب دوست با افرادی رفت و آمد داشته باشید که مثل خودتان، دنبال مسائل دینی باشند. اگر اشتباهی می کردیم با حرف سعی می کرد نصیحت کند که اشتباه را دیگر تکرار نکنیم.پدر در برابر مشکلات خیلی آرام بود و سعی می کرد با آرامش مشکلات را حل کند. شیخ صادق علی- فرزند: محبوبیت ایشان به خاطر رعایت حقوق دیگران بود و روی حق الناس حساس بود. محبوبه - فرزند: روحیات پدرم خوب بود با همسایگان، دوستان، بچه ها. ایشان اگر اشکالی می دید با نصیحت راهنمایی می کرد. در مورد امور با مادرم و برادرم مشورت می کرد. برای فرزندان و همسرش احترام خاصی قائل می شد. مرید- فرزند: اسم بچه ها را خیلی محترمانه صدا می کرد به خصوص اسم بچه ای که اسم ائمه باشد. به ما می گفت اگر گرسنه هم خوابیدید باید درس هاتان را بخوانید. از ما می خواست که در امور خانه به مادرمان کمک کنیم. ایشان برای پدر و مادرش احترام خاصی داشتند.
ث)شغل شهید :
1- شغل رسمی و شغل فرعی :
از 20 سالگی تا شهادت استاد کار نجاری و بنایی- کار کشاورزی و دام داری هم می کرد.
2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت : ـــــــــــ
3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی: ـــــــــــ
ج) فعالیت های انقلابی :
1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند: ـــــــــــ
2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد ، خانواده یا گروه اشاره دارد : ـــــــــــ
3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی : ـــــــــــ
4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه :
سابقه ی درگیری ندارد. صادق علی- پسر : زمانی که ما در روستایی مدرسه می رفتیم بچه های روستای دیگر که پدر ما آن جا کار می کرد می آمدند با ما دعوا می کردند و فحش می دادند می گفتند پدر شما حرف از امام خمینی می زند و علیه شاه می گوید. مرید- فرزند: ایشان از این که می دیدند در راهپیمایی شرکت می کنیم از ما اظهار رضایت می کرد. خودشان با بسیج همکاری می کردند. پشت جبهه هم کار تبلیغاتی میکرد و تشویق می کرد برای جبهه رفتن.
5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت ، با بیان اتفاق آورده شود : ـــــــــــ
ح) سوابق جبهه :
1- حضور در جبهه :
در جبهه حضور داشت
2- تعداد تاریخ محل اعزام ها ، یگان اعزام کننده ، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد :
ایشان سال 62 ، آموزشی رفتند منجیل به مدت یک ماه ازطرف سپاه نوشهر. 1/2/63 تا 1/5/63
سال 63 از بسیج نوشهر بسیجی عازم کردستان شد. نیروی رزمی
20/12/63 از بسیج نوشهر بسیجی عازم چناره عراق شد. برای عملیات برون مرزی
3- مجموع مدت حضور در جبهه : ـــــــــــ
4- مسئولیت در جبهه : ـــــــــــ
5- دفعات ، مکان و نحوه ی مجروح شدن : ـــــــــــ
6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد : ـــــــــــ
7- مکان ، زمان ، عملیات و نحوه ی شهادت :
ایشان سال 64 در چناره عراق مفقود الاثر شدند.
8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری :
ـــــــــــ
ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:
1- شامل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره ، ویژگی های شهید ( توجه : حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد .)
خواهر زاده ی شهید (هرمز صادقیان): هر وقت کنار ایشان راه می رفتم به جز از نماز و درستی و صداقت از چیز دیگری حرف نمی زد و ایشان به کوچک ترین ضعف انسان در مقابل اعمال دینی عکس العمل نشان می داد، پر تلاش بود و اخلاق خوبی داشتند، چهره ی خوبی داشت و شاداب. سال 53 که با همکاری بنده کارگاه نجاری بنا کردیم در هنگام کار که شروع می کردیم در مورد به جا آوردن نماز اول وقت سفارش می کرد و چون از من بزرگ تر بود تا نماز ام را نخوانده بودم اجازه ی نشستن سر سفره غذا را نمی داد و می گفت: «زمانی می توانی سر سفره بنشینی که نمازت را خوانده باشی. »