نام پدر : عیسی
تاریخ تولد :1343/01/05
تاریخ شهادت : 1365/12/12
محل شهادت : شلمچه

وصیت نامه

                                 *وصیت نامه شهید حسین طهماسبی*

 

 

«اِنّالله وَ اِنّا الیه راجعون»

 بازگشت همه به سوی اوست.

سلام بر مهدی (عج) و نائب­اش امام خمینی و قائم­مقام رهبری آیت­الله منتظری. خدایا با تمام گناهانم به درگاهت آمدم، از تو می­خواهم مرا ببخشید. خدایا راضی­ام به رضای تو، هرچه تو خواهی جز آن نخواهد شد.

 امت اسلام! شکست دشمن در گرو وحدت شماست. یار امام­تان باشید و به فرامین­اش اهمیت بدهید. جبهه­ها را خالی نگذارید. اگر توان حضور در جبهه­ را ندارید، لااقل در پشتیبانی از رزمندگان فعالیت بکنید. مسلمانی را در عمل به قرآن و احکام اسلام بدانید نه فقط در نماز خواندن و غیره. پایگاه بسیج را گسترده­­تر کنید و بدانید که باید در روز قیامت به کمک­تان بیایند. بسیجی شهید است، و شهید شفاعت­کننده شما در آن دنیا. به تو می­گویم این­قدر دنبال مال دویدی، آخر به کجا رسیدی؟ خانه­ای با بهترین امکانات درست کردی، پس وسیله بردن خانه به داخل قبر را فراهم کن تا چیزهای دیگری را هم بتوانی ببری. حالا گوش کن رزمندگان اسلام سنگرهای درست شده از کیسه­های شن و خاک را به هزاران هزار بلا و خانه­های مجلّل ترجیح می­دهند. خواهران من! اگر اجازه رفتن به جبهه­ها را به شما نمی­دهند، در سنگر مبارزه با بدحجابی و بی­حجابی عضو فعال باشید.

برادران پاسدار کمیته و سپاه! دلم می­خواهد جنازه­ام به دوش شما باشد با یک­دگیر صمیمی­تر شوید. برخوردهای اسلامی را بیشتر کنید. یک عده از شما می­ترسند برای این­که شما باارزشید و نمی­توانند شما را باهم ببینند. به آن­ها بگویید ما سرباز خمینی هستیم و رضایت مهدی (عج) در خمینی می­بینیم.

 ای دشمنان انقلاب! اگر توانستید عشق خمینی را از قلب ما و ملت اسلامی جهان خارج کنید بر ما پیروزید، لیکن هرگز نمی­توانید عشق رهبرشان از قلب امت اسلام بگیرید.

برادرم حسن! اسباب زحمت تو شدم. اهل و عیالم را به تو می­سپارم. بگذار عیسی در کنار درس خواندن رزمنده اسلام باشد. مرا ببخش برادر که نتوانستم در کارهای کشاورزی و غیره بیشتر یارت باشم.

مادر عزیزم! ای مادرم که موقع اعزام کیف و لباس­هایم به دست تو بود و مرا همراهی می­کردی، مرا ببخش. امیدوارم که در روز قیامت شفاعت مادرمان زهرا (س) را برایت به ارمغان بیاورم. خواهر عزیزم! ای تنها غمخوار حسین! ای زینب غم­دیده! اگر می­خواهی گریه کنی، نمی­گویم گریه نکن، فقط یاد شهدای کربلا و به یاد همه شهدای ایران گریه کن.

 همسرم! پسرمان عیسی یادت نرود. عیسی باید رزمنده بشود. عیسی باید تفنگ افتاده پدرش را بگیرد. عیسی باید لباس سبز پدرش را بپوشد. پس مواظب باش همسرم. حالا که نام صدیقه کبری، فاطمه زهرا (س) را بر دخترمان نهادیم، دوست دارم او را زهراگونه تربیت کنی. وقتی بزرگ شد، دوست دارم شوهرش علی­گونه باشد. شجاع در میدان جنگ و مطیع خدا. همسرم! اگر در مدت کوتاه زندگی از من بدی دیدی مرا ببخش که در پیش زهرا (س) سربلند باشی. از خانواده­های معظم شهدا می­خواهم اگر در امر برگزاری مراسم فرزندان­تان کوتاهی نمودم، مرا ببخشند.

 و همین­طور از شما امت حزب­الله، امت اسلام برای رفتن به جبهه جهت لبیک به ندای امام حسین (ع)، از یکدیگر سبقت بگیرید برای تمام دوستان و فامیلان خصوصاً عموها و دایی­ها و خاله آرزوی موفقیت در کارهای خیرشان را دارم.

                                                                                                          والسلام.

                                                                                                تاریخ  30/7/1365 


زندگی نامه

شهید «حسین طهماسبی»

نام پدر: عیسی

تولدش در آغازین روزهای ماه‌ بهار سال 1343 روی داد. تولدی که نوید بهاری دیگر، برای «عیسی و رقیه» بود.

«حسین» تمام سال‌های بودنش را، در دامن پر مهر پدر و مادری مهربان و زحمتکش، پرورش یافت. کودکی‌اش در کوچه پس‌کوچه‌های روستای «ملاکلا»ی دابو، و در جمع صمیمی و کودکانه هم‌بازی‌هایش خاطره شد.

او پس از طی دوران تحصیلی ابتدائی و راهنمایی در زادگاهش، به دبیرستان «شهید جهانیان» فعلی فریدونکنار رفت و موفق به اخذ مدرک دیپلم رشته اقتصاد شد.

در بیان تقیدات حسین، همین بس که به سبب تربیت دینی والدین در ادای فرائض واجب و مستحب، اهتمامی خاص داشت. علاوه بر آن، با قرآن نیز مانوس بود و در عمل به فرامین آن، کوشا.

حسین همواره در ادب و تواضع نسبت به پدر و مادر، از محبوبیت خاصی در خانواده بهره‌مند بود. در گفتار و رفتار با دیگران نیز، عطوفت و ملاطفت داشت.

هم‌زمان با شروع انقلاب و زبانه کشیدن آتش خشم انقلابیون نسبت به رژیم طاغوت، ویژگی‌های یک نوجوان انقلابی نیز، در وجود حسین تبلور پیدا کرد. او که پیرو خط رهبری و ولایت‌پذیری امام خمینی بود، با مردم کوچه و خیابان، در تظاهرات و توزیع اعلامیه‌ها هم‌قدم شد.

با پیروزی انقلاب و تشکیل بسیج، او با سمت مسئول تبلیغات پایگاه بسیج، فعالیت‌هایش را در این راستا از سر گرفت.

شیپور جنگ که نواخته شد، او  به یاری رزمندگان اسلام در مناطق نبرد شتافت.

در 6/6/1361 به عضویت بسیج ویژه در آمد و یک‌سال بعد، رخت پاسداری به تن کرد.

عملیات‌های رمضان، بیت‌المقدس، والفجر مقدماتی، و والفجر 1 و 6، از جمله آوردگاه او بود.

هم‌رزمش «سید رجب حسنی» می‌گوید: «همیشه در حال راز و نیاز بود. نماز شبش ترک نمی‌شد. آن‌قدر صبر می‌کرد تا همه بخوابند؛ بعد بلند می‌شد و به عبادت می‌پرداخت. در شب عملیات والفجر مقدماتی، ما در اطراف کوه میثاق در فکه بودیم. نیمه‌های شب، دیدم که از خواب بلند شد. تعقیبش کردم. دیدم، کنار خاکریز رفت. قبر کوچکی برای خودش درست کرد و مثل باران، دارد در نمازش گریه می‌کند.»

حسین، در کارنامه جنگی خود، عناوینی چون فرماندهی گروهان و مسئولیت واحد اطلاعات ـ عملیات را دارد.

او در عملیات والفجر 6، از ناحیه دست و پا، و در عملیات کربلای 5 نیز، مجروح شد.

و سرانجام، حسین در 12 اسفند 1365 در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید. سپس، با بدرقه همسرش «حلیمه طهماسبی» و یادگارانش «عیسی و زهرا»، در گلستان شهدای زادگاهش آرمید.

و اما روایتی از مادر؛ «در آخرین اعزامش که او را در آغوش گرفتم، متوجه ورم سرش شدم. گفت: این هدیه صدام است. به آن دست بکش که دیگر به دستت نمی‌رسد. اگر هم برسد، شناسائی نمی‌شود. سرش موقعی به دستم رسید که نتوانستم آن را شناسائی کنم.»