نام پدر : موسی
تاریخ تولد :1343/01/01
تاریخ شهادت : 1365/10/30
محل شهادت : شلمچه

خاطرات

اینجانب( حسن شعبانپور) با تعدادی ازبچه های روستای الله رودبار در مدرسه راهنمایی اندیشه اسبوکلا( جاده قدیم) همکلاس بودم جمشیدبرعکس بسیاری دیگر دانش آموزی ساکت و سربراهی بود. بعداز سوم راهنمایی او بعلت اینکه بخاطر اینکه پسر بزرگ خانواده بوده و بیشتر کارهای کشاورزی روی دوش او بود ترک تحصیل کرد ومن او را آنقدر ندیدم تا زمانیکه کربلای۵ شد وایشان بعنوان پاسدارمشمول خدمه زرهی( تانک) در خط مقدم شلمچه حضور یافت حضور ۲ تانک سالم از لشکر ۲۵ کربلا در آن ضدحمله های دشمن در برابر. ۵۰۰ تانک سالم دشمن خود فرصت غنیمتی برای رزمنده های مازندرانی بود ما دو شب را در این پاتک های دشمن در کنار هم با فاصله ۱۵ متری بودیم ولی نمی دانستیم من بعداز ۴۸ ساعت تک های مستمردشمن صبح زود که قدری خط ساکت شدرفتم برای تجدید وضو جمشید از فاصله دور ورودی کانال ماهی نشسته وبه نیروهای خودی نگاه می کرد درحالیکه چشمانش پرازخون بود( بعلت نخوابیدن ۴۸ ساعته) الیته همه ما آنجا اینگونه بودیم همه چشم ها ازنخوابیدن پرخون وصورتها گودی رفته و در اثر عدم استراحت دقت وسرعت کارها کم شده بود جمشید هنگام ورود مرا بمحض دیدن آن هم بعداز ۶ سال باوجود سر وصورت خاکی شناخت گفت : توباید از جاده قدیم آمل بابل باشی ؟ گفتم بله باز باکمی مکث گفت: توهمان همکلاس راهنمایی من هستی .....خلاصه آشنایی دوباره آن هم در جبهه و خطر مرگ و ..... غنیمتی وصف ناشدنی بود گفت: ۶ ماه است که داماد شدم البته من خیلی نگران نیستم اینجا وظیفه ای است که باید به پایان ببریم ولی پدر ومادرم زیاد وابسته به من هستند ونگران من هم توکل برخدا کردم سنگرهمدیگر را به هم نشان دادیم غروب آن روز ضدحمله دیگری از طرف عراق برای بازپس گیری کانال ماهی شروع شد این ضدحمله اکثرنیروهایمان یابشهادت رسیدند یا زخمی شدند اما عراق بادادن تلفات فراوان عقب نشینی کرد نیمه های شب جمشید در حین اینکه نشسته بود ومنتظر نزدیک شدن دشمن جهت شلیک تانک بسوی اهداف بود دراثرخستگی زیاد همان حالت بخواب رفت وباترکش خمپاره به سرش در همان خواب به زیارت بهشتیان نائل شد.