نام پدر : نوروزعلی
تاریخ تولد :1344/06/26
تاریخ شهادت : 1366/01/22
محل شهادت : آبادان

وصیت نامه

*وصيتنامه شهيد  قربانعلي اشكوري*

 

 

بسمه تعالي

اين جبهه اسلام است دل شهر دگر دارد                               حقا كه بر اين محفل الله نظر دارد

بر آزادي قدس از كربلا بايد گذشت                                  از كنار مرقد آن سر جدا بايد گذشت

چه بكشيم و چه كشته شويم پيروزيم. (امام خميني)

اينجانب قربانعلي اشكوريان فرزند نوروزعلي كه در تاريخ 14/8/63 به جبهه اعزام شدم و هم اكنون مورخه 12/12/63 كه در يكي از سنگرهاي خون و شرف و ايثار جنوب هستم وصيت نامه خود را به شرح زير مي نويسم خدايا شهداي انقلاب اسلامي و جنگ تحميلي را در صف شهداي صدر اسلام و شهيدان كربلا قرار بده.

بسم الله الرحمن الرحيم

الذين يظنون انهم ملاقوا ربهم و انهم اليه راجعون: آنانكه ملاقات با پروردگار خويش را گمان دارند و آنكه ايشانند كه بسوي او بازگشت مي كنند. سوره بقره 46.

الذين اذا اصابتهم مصيبه قالوا انالله و انا اليه راجعون: آنانكه هرگاه پيشامدي به ايشان رسد گويند ما از خدائيم و مائيم كه بسوي او بازگشت مي كنيم. سوره بقره – آيه 156.

مادرم، برادرم، و خواهرانم و بازماندگان و شما اي امت حزب ا... نمي دانم كه چگونه با شما سخن گويم، از كجا شروع كنم و از كجا به پايان برسانم آنچه كه گفتي بود، شهدا آن ياران امام حسين (ع) گفتند و چون حسين و يارانش بخون غلطيدند و رفتند، بار خدايا حال كه مي خواهم گفته هاي شهدا را تكرار كنم پس مرا لياقت ادامه دادن راه شهيدان را بده. و مرا در صف شهدا قرار ده.

مادرم اگر لياقت شهادت در اين راه پيامبران و امامان و صالحان را داشتم و در راه خدا بخون غلطيدم و جسم مرا در بين ديگران نمي بيني ناراحت نباش و توكل بر خدا كن چون من درس از مولاي خود و امام خود گرفته ام و راه من راه اسلام است و خيال نكن كه من و يا ديگر شهيدان مرديم و رفتيم. خير چنين نيست . خداوند مي فرمايد: و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتاً بل احياء عند ربهم يرزقون مپنداريد آنان كه در راه خدا كشته شده اند مرده اند آنان زنده اند و در نزد خداي خويش روزي مي خورند و اگر هواهاي شيطاني تو را وسوسه مي كند كه پسرم كجاست پيش خود ديگر برادران سپاهي و بسيجي را فرزند خود قرار بده چون اينها هستند كه بعد از ما اسمم را بدوش خواهند گرفت و راه ما را ادامه خواهند داد و با دشمنان اسلام خواهند جنگيد و راه كربلا و قدس عزيز را آزاد خواهند كرد و اگر باز هم ناراحت مي شوي و مي خواهي گريه كني براي شهداي كربلا و امام حسين (ع) و مظلوميت آنها گريه كن. براي مظلوميت شهدايي همچون شهيد مظلوم بهشتي گريه كن. براي آنانهايي كه جنازه هاي مطهر آنان سوخته و چند سال است كه خانواده گراميشان منتظر آنها هستند گريه كن، براي مظلوميت اسلام و ا نقلاب عزيز گريه كن. و خدا را شكر كن كه فرزند تو لياقت شهادت را داشت و خدا را سپاس گوي كه من راهم راه حسين (ع) بود و رهبرم امام امت خميني بت شكن.

 و شما اي خواهران و برادران مسلمان نماز و روزه را فراموش نكنيد . خمس و زكاه بدهيد و سعي كنيد كه تمام كارها حتي كارهاي شخصي نيز براي رضاي خدا باشد. مسجد را فراموش نكنيد در مجالس مسجد شركت كنيد و شما اي اهالي روستاي لتاك [] از شما مي خواهم كه در تعميرات مسجد محل و كارهاي مثوبه [] كوشا باشيد و با برادران شوراي انجمن اسلامي و نيز برادران گروه مقاومت بسيج همكاري لازم را بعمل آوريد. و از برادران شوراي انجمن اسلامي مي خواهم كه علاوه در ماههاي رمضان و محرم در ماههاي ديگر نيز سخنران و مبلغ دعوت كنند و مردم را از مسائل اسلامي و اجتماعي و سياسي آگاه سازند.

و اي مردم مسلمان مبارزه كنيد با دشمنان خارجي و داخلي مخصوصا منافقين و آن دسته از آنهايي كه مي خواهند به نحوي از اسلام و انقلاب عزيز اشكالي بگيرند و آنرا تب عظيمي درست كنند و از اسلام و انقلاب بدگويي مي كنند و بدانيد كه اينها نيز از عمّال و دست نشانده هاي آمريكا هستند امام را تنها نگذاريد كه مسئول هستيد و از امام درس چگونه زيستن را ياد بگيريد و از گناهان بپرهيزيد و از مسائل اسلامي را كه خود نمي دانيد سوال كنيد و خودتان را آگاه سازيد.

و اما سخني چند با آن كوردلاني كه هنوز در خواب و غفلت فرو رفته و فكري از آخرت نمي كنند و آنچنان گناه و لذات دنيوي به آن لذت مي بخشد و فراموش كرده است كه مي خواهد بميرد و عذابي در آن دنيا وجود دارد. بيا از همين الان توبه كن و قدري به فكر اسلام و قرآن باش و از اين مسائل و گناهان دست بردار برو قدري با خانواده هاي شهيد داده همدرد بشو و برو كارهايي بكن كه رضاي خداوند در آن باشد.

و اما اي برادران عزيز و بسيجي شماهايي كه درباره تان امام امت خميني بت شكن مي فرمايد ( امروز شما بسيج اميد اسلام هستيد و اسلام به وجود شما افتخار مي كند) مواظب خود باشيد، از اسلام عزيز و جمهوري اسلامي خوب پاسداري كنيد. از بسيج دوري نكنيد، جبهه ها را فراموش نكنيد و نكند خداي نكرده خطايي از شما سربزند و اسلام، انقلاب و بسيج در پيش يكسري از افراد ناآگاه بد جلوه گر شود. كه اگر چنين شود گناه كرده ايد.

و باز سخني چند با خانواده ام. مادر عزيزم از اينكه فرزند خوبي برايت نبودم مرا [] راضي باش و زحمات بي شماري برايم كشيدي تا مرا به اين سن رساندي و زحمت كشيدي تا اينكه راه كج و [] اسلام نرفتم ولي من خجلم پيش تو و كاري براي شما انجام ندادم. بلكه شايد در عوض آن شما را رنجاندم اميدوارم كه براي رضاي خدا اين حقير را ببخشيد و شيري كه مرا دادي حلالم كن. مادرم از قولم، اول به خواهران خودم و دوم به ديگر خواهران مسلمان و زنان مسلمان بگو كه حجاب اسلامي را رعايت كنند و زينب گونه در مقابل رنج و غمها استوار باشند.

و اما اي مادر مهربانم مي دانم كه شما آرزو داشتيد روزي مرا داماد كنيد و در دستم گل سرخي بگذاريد اما بدانيد كه بخدا قسم براي من هيچ فرقي نمي كند كه چا از گل سرخ استفاده كنم و چه از خون سرخ خود. آن شبي را كه چند نفر از اهالي روستاي لتاك و بستگان را كه دعوت كردي و گفتي كه پسرم مي خواهد برود جبهه و مي خواهم امشب شام، شماها پيش من باشيد آن شب را احساس كردم كه شب خواستگاري من با خون من است خوني كه مي خواهم در او بغلطم و شهيد شوم و شب عروسي من شبي است كه حمله شروع شود و روز عروسي روزي است كه گلوله هاي دشمن همچون نقلي كه مي خواستي بر سرم بريزي بر بدنم اثابت كند و غرقه خون گردم و پايان آن، روزي است كه مرا دفن كنند و تحويل خدايم دهيد و با خواندن فاتحه اي مرا ترك كنند. و ناراحت نباشيد چون من امانت خدا بودم و خدا مرا خلق كرد و امانتدار من او بوده و هر كاري كه او كند من قبول دارم و اين را يك وظيفه بر خود مي دانم و اينك چند جمله وصيتي را كه مي كنم سعي كنيد آن را انجام دهيد. مرا در قبرستان عمومي لتاك و در كنار پدرم دفن كنيد و در هنگام دهن عكس كوچكي از امام امت را همراه من در قبر بگذاريد چون من عاشق او بودم. و ولايت فقيه را كه راه انبياء و امامان معصوم مي باشد با جان و دل قبول دارم. و مرا در روز پنجشنبه دفن كنيد و در شب جمعه در مسجد لتاك دعاي كميل برگزار نماييد و در آن مجلس باشكوه از خانواده معظم شهدا دعوت بعمل آوريد چون من آرزو داشتم در روز پنجشنبه عروسي كنم و اين مراسم را به اجرا رسانم و نيز علاقه داشتم كه پولي را كه بنا به رسومات محلي در مجلس عروسي جمع مي شود آنرا صرف مسجد محل بنمايم حال اميد است شما امت حزب الله اين مراسم را به اجرا رسانيد. انشاءا...

حال خدايا اينك كه برايم هيچ فرقي ندارد و شهادت برايم يك افتخار است. شهادت را نسيبم گردان. خدايا من به ياري تو و براي رضاي تو و برقراري قانون تو به جبهه مي روم پس تو نيز مرا بسوي خود ببر. و اين را يك افتخار و وظيفه بر خود مي دانم. مادرم، برادرم، خواهران و بطور كلي اي بستگانم نكند خداي نكرده با شهادت من مزاحم ارگاني و يا ادارات دولتي شويد و بگوييد كه من خانواده شهيد هستم و اجر خود و خانواده و شهيد را كم كنيد و بگذاريد كه كسي نفهمد كه شما خانواده شهيد هستيد چون به اين خاطر به جبهه نرفتم كه خانواده ام يا بستگان در آسايش باشند من براي رضاي خدا به جبهه رفتم و اين راه را انتخاب كردم. يك وصيت نيز به شما امت حزب ا... دارم و اميدوارم آن را انجام رسانيد. از شما اهالي روستاي لتاك و مسئولين شهرستان تنكابن مي خواهم كه اسم روستاي لتاك را بنام ديگري از جمله دولت آباد – اسلام آباد و يا جهاد حمله عوض نماييد چون با پيروزي جمهوري ايران و همكاري دولت جمهوري اسلام و جهاد سازندگي اين روستا آباد شده است. و همچنين اسم مدرسه ابتدايي را بنام دبستان شهيد سليمان عسگري و خيابان قلعه گردن به لتاك را بنام خيابان شهيد اسدا... پور آهنگريان نام گذاري نماييد تا نكند كه خداي نكرده نام اين شهيدان عزيز و فداكار از يادتان برود. اگر امكان دارد اين صحبت را براي مردم نخوانيد.

و اينك چند وصيت مربوط به خود و خانواده ام مي باشد كه اميد است آنرا به انجام رسانند. چند روز روزه قضا كرده ام كه آنرا برايم بگيريد. به مدت 16 روز و مقداري نماز كه نمي دانم درست [] و نماز خواندم كه امكان دارد درست نباشد البته [] ديگر اينكه يك دسته قبض كمك رساني به جبهه ها در داخل چمدان مي باشد و مقدار قبضي كه پول گرفته شده است همراه با قبض تحويل ستاد كمك انساني بدهيد و سه هزار تومان نيز به نيت بنده به جبهه هاي حق عليه باطل كمك كنيد. و اگر برايتان امكان دارد پولي را كه بعد از من به شما تعلق مي گيرد مقداري را صرف بلندگوي مسجد لتاك بنماييد تا در ماههاي محرم و رمضان و مجالس عمومي دچار اشكالي نشود.

در پايان از كليه آشنايان، بستگان، دوستان و اهالي روستاي لتاك و حومه و كلاً امت حزب ا... اگر بدي و ناراحتي را بنده ديده ايد مرا بعنوان يك برادر كوچك شما و براي رضاي خدا ببخشيد و مرا حلال كنيد. مادر مرا ببخش و مرا حلال كن ناراحت باشم[]. خداحافظ خداحافظ امام عزيز تا انقلاب مهدي (عج) والسلام عليكم و رحمه الله

خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار.

جنگ جنگ يا ظالمان، تا رفع فتنه در []

وصيت نامه را در حالي به پايان مي رسانم كه منتظر عملياتي وسيع و بزرگ مي باشم. به بزرگي اينكه كفر و فتنه در عالم به پايان رسد. 12/12/63 قربانعلي اشكوريان  


زندگی نامه

شهيد «قربان‌علي اشكوريان»

نام پدر: نوروزعلي

در 26 شهريور 1344، در روستای «لتاك» که در مسير جاده «دو هراز» تنكابن قرار دارد، كودكي متولد شد كه بعدها چشم و چراغ خانواده «نوروزعلی و آسیه» و اهالي روستایش گشت. نوروزعلي، مثل بسياري از روستائيان با كار در زمين كشاورزي امرار معاش مي‌كرد تاآسايش خانواده را فراهم سازد.

دوران ابتدائي «قربان‌علي»، در دبستان «باقرالعلوم» زادگاهش سپري شد. سپس به مقطع راهنمائي راه يافت؛ اما در همين دوران، از ادامه تحصيل باز ماند.

«اسحاق» از خلق‌وخوي برادرش، چنين نقل مي­كند: «هميشه سعي مي­كرد به كوچك و بزرگ خانواده احترام بگذارد؛ به‌خصوص نسبت به پدر و مادر از ديدگاه شرعي ارزش قائل بود و از آن‌ها اطاعت پذيري داشت. اهل مزاح  بود و با عطوفت با ديگران رفتار مي‌كرد.»

قربان‌علي در ابتداي انقلاب، با عضويت در انجمن اسلامي محل، به انجام فعاليت‌هاي ديني و تبليغاتي روي آورد.

بعد از پیروزی اين نهضت مردمي و تأسيس نهادهاي انقلابي، در سال 1362 جامه پاسداري به تن پوشيد و با تعهدي عميق‌تر به خدمت پرداخت.

شور و اشتياق نبرد با دشمن، او را پنج بار به جبهه‌ها كشاند. اين رزمنده دلاور که عشق به وطن و آزادي، روح او را تسخير كرده بود، بار اول در مهر 1363 به كردستان اعزام شد. بعد از آن نيز، چند مرتبه‌ای با راهيان نور به مناطق جنوب رفت و دوشادوش رزمندگان با نيروهاي متجاوز بعثي جنگيد.

قربان‌علي كه ديپلم نظامي داشت، از 16/5/1364 الي 24/8/1365، به عنوان نيروي حفاظت داده اطلاعات تنكابن و از 25/8/1365 الي 21/6/1366، با سمت سكاندار يگان دريايي تيپ 45 جوادالائمه مشغول یه خدمت بود.

سرانجام بعد از ماه‌ها حضور در جبهه نبرد با دشمن دون، در 22 فروردين 1366 در خرمشهر، در حالی كه مسئوليت يك گروه چند نفره را به عهده داشت، مورد حمله شيميايي دشمن قرار گرفت و همراه تعدادي از يارانش به درجه عظيم شهادت نائل آمد.

پيكر پاك این شهيد عزیز، بعد از وداع همسرش «ليلا ظفرپور» و دردانه‌اش «فاطمه»، دو روز بعد از شهادتش تشييع شد و در گلزار شهداي «پرچين پشتله» به خاك آرميد.