نام پدر : حبیب
تاریخ تولد :1328/01/06
تاریخ شهادت : 1365/03/12
محل شهادت :

وصیت نامه

خدایا! من نمی دانم چگونه با تو صحبت كنم و از تو آمرزش بطلبم، چون زبان من سخن می گوید و قلبم و درونم وسوسه می كند. این روش مورد پسندت نیست. اما می دانم بزرگواری، می دانم كریمی، رحمانی، سبحان الله...

مادرم! هرگز مگو فرزندم از دستم رفت؛ بگو به سوی خدا شتافت، دار فانی را وداع گفت، به دیار ابدی پیوست و به سوی خدایش حركت كرد...

اكنون زینبم و زهرایم و... به آیندگان بگویید كه ما فرزند كسی هستیم كه برای یاری خدا رفت. ما فرزند كسی هستیم كه از حسین(ع) آموخت و از محمد(ص) درس گرفت و بگویید به ما وصیت كرد كه پیرو فاطمه(س) باشیم و وارث زینب(س) و یار حسین(ع) تا سر حد جان و آن چنان عفیف باشیم كه فاطمه(س) را خوشحال و آن چنان وفادار باشیم كه زینب(س) را در یادمان همیشه زنده نگه داریم...

1– ای   همسرم !  ... از تو انتظار دارم که رضایت خدا را جلب می کند ، بعد از من رفتار کنی  . مطمئینم که سر افراز و سربلند  خواهی بود  و جز این نیست ... ترا به صبر و تقوا دعوت می کنم  و از تو می خواهم قدم بردارید که رضایت خدای بزرگ  جلب شود و تصمیم بگیرید و بیندیشید که فقط خدا از تو راضی باشد .
2 – ای برادران عزیز ! بدانید ایمان به خدا و اعتقاد به روز قیامت ، موجب سعادت در زندگی ، و ایثار در را ه خدا و انجام  تکالیف الهی ، باعث خوشبختی می شود ; جز این ، بن بست است و نا امیدی و جز این ، فنا است و زبونی .
3 – شما ای خواهران مهربان تر از جانم ! شما را به صبر و حجاب و عمل به اسلام و انجام واجبات و ترک محرمات دعوت می کنم . دوست دارم زندگی کنید و در تربیت فرزند کوشا باشید که خدا از شما راضی باشد و در آینده سرباز اسلام و  بازوی امام زمان تحویل جامعه بدهید .


وصیت نامه

*وصیت نامه شهید حشمت الله طاهری*

                                              بسم الله الرحمن الرحیم

پروردگارا به قرآنی که آورده ایم ایمان و از رسولت اطاعت و پیروی کردیم پس اسم ما را در ردیف شهادت دهندگان به یگانگی و وحدانیت خود ثبت فرما . 

                                ما همه از خدائیم و به سوی او باز می گردیم

بلی این جانها که در پیکر ماست از جانب خداوند بزرگ نزد ما امانت است و هر موقع قضا و قدر الهی حکم کند باید آن را در راهش اهدا نمائیم چون رجعت به سوی خداوند جزو عقیده ماست و ما به آن معتقدیم و جزو اصول دین ماست . چقدر خوب است که امانت دار خوبی باشیم و در زمان وصال ، جان خود را تقدیم جانان خود نمائیم و این امانت را شکوفا و برپا تحویل صاحب اصلی اش بدهیم در این رهگذر اگر توانستیم آن را سالم و بدون هیچ آلودگی و خرابی تحویل بدهیم بفرمان او عمل کردیم و اگر نتوانستیم این کاروان را صحیح و سالم به منزل برسانیم مسلم است که باید در انتظار عقوبت خدای متعال باشیم خدایا تو را شاهد می گیریم که در مقابل فرمان تو و در مقابل عدل تو عاجز هستم و ناتوان ، فقط ترحم توست که مرا امیدوار می کند چون تو رحمن و رحیمی یعنی همیشه رحم می کنی . خداوندا مرا آنگونه بمیران که خودت صلاح می دانی اگر لیاقت دارم ، اگر جزو بندگان زبون و خار و ذلیل تو محسوب می شوم . سرانجام عمر مرا ختم به شهادت در راهت بگردان ، چون به شهدا خیلی وعده دادی چون و از مردن در راه خدا خیلی تعریف کردی در قرآنت ، خدایا من نمی دانم چگونه با تو صحبت کنم و از تو آمرزش بطلبم چون زبان من سخن می گوید و قلبم و درونم وسوسه می کند میدانم این روش پسندت نیست اما میدانم بزرگواری میدانم کریمی ، رحیمی ، رحمانی و سبحان الله ، پدرم و مادرم درود خدا بر شما و بندگان خدا . مرا ببخشید و به یاد خدا باشید چون مگر نه این است که ما از خدا هستیم و چون امانت در نزد شما بودیم انشاءالله که امانت دار خوبی بودید برای خدا و آن را باید بموقع تحویل بدهید . خداوند شما را با صالحان محشور فرماید . مادرم ، هرگز مگو فرزندم از دستم رفت بگو به سوی خدا شتافت بگو دار فانی را وداع گفت و به دیار ابدی پیوست و بسوی خدایش حرکت کرد اگر رویم سفید باشد در قیامت ملاقات میکنم و اما تو ای همسرم ای شریک در مشکلاتم و ای آنکه مسبب آن شدی تا در این وادی عشق که سلیمانش حسین است روسفید باشم و ای آنکه مظلومانه با مشکلات زندگی دست و پنجه نرم کردی و مرا برای وصال به معشوق آماده نمودی بدان که هرگز ترا از یاد نمی برم و اگر در قیامت آبرو داشتم منتظرت می مانم و ترا به صبر و تقوا دعوت می کنم و از تو میخواهم مثل همیشه سربلند و سرافراز بوده و سجده شکر بجای آری و در آینده و حال برای فرزندانمان مربی باش و آنها را طوری تربیت کنی تا از دامن آنان بندگان خالص خدا پرورش یابند و در آینده ناصرالدین باشند . اگر من بعلت گناهانم و غافل بودنم از خدای بزرگ نتوانستم در زندگیمان معنویت را حاکم بکنم از هم اکنون از خدا میخواهم معنویت و توجه به خدای بزرگ را هر چه بیشتر نموده تا تو بر مصائب صبر کنی و چون شیرزت کربلا زینب (س) خطبه بخوانی و پیام همه شهدا را به جهانیان و امت بعد از ما و آینده سازان برسانی و با صدای بلند بگوئی هیهات من الذله و همچنان بر اراده آهنین و عزم راسخ خود در راه اعتلای کلمه حق بیفزائی و هرگز زبونی و خاری به خودت راه نداده مطیع امر خدا باشی چون خودت هم روزی به سوی خدا خواهی شتافت و آنوقت است که در صورت جلب رضای پروردگارت سرافراز خواهی بود اما سرپرستی بچه ها گرچه تا الان هم تو سرپرست و مربی بچه ها بودی ، ولی از این به بعد هم عاشق تر از قبل و ومصمم تر از گذشته از آنها پرستاری نموده و آنها را آنچنان تربت کن که افتخار اسلام و بنده مخلص خدا باشند و همانطوری که همیشه میگفتم زینبم را آنچنان تربیت کن به یاری خدا که لیاقت این اسم را داشته باشد و هرگز بر او داد نزن و خدای نکرده پرخاش نکن به احترام زینب (س) ف انگشتر و سجاده ای اگر از من ماند تحویل زینب بده و به او بگو پدرت در زمانی که امثال تو در زیر خروارها آوار پرپر میزدند و خدایشان را ملاقات می کردند ، رفت تا این آتش جهنمی از سر اینها دور کند و او تحمل نکرد تا جنایتکاران این گونه به کودکان معصوم وبگناه مردم مسلمان رفتار کنند و زهرایم را آنگونه تربیت کن که موجب افتخار اسلام و همچنین لیاقت این اسم مبارک را داشته باشد . انشاءالله در اینده فاطمه را بشناسد و فاطمه ای باشد و جگر گوشه رسول الله باشد و اگر قرآنی از من مانده بدست تو رسیده ، به او بده تا قرآنی حرکت کند و تابع قرآن باشد ووقتی بزرگ شدند بگو پدرشان و یاران او همیشه به رمز یا زینب و یا زهرا بر دشمن زبون می تاختند و بگو آنگونه باشید که موجب خوشحالی زینب (س) و زهرای مرضیه را فراهم کنند و فرزند سوم را که خداوند عنایت فرمود و نامش را محمد حسین گذاشته این به این خاطر بود که نام اولش محمد آورنده دین خدا و ناشر آن است و دومی حسین که نگهدارنده دین می باشد . اما همسرم ، بدان که در ظاهر شاید ما چیزی در زندگی کسب و فراهم نکردیم ولی گرچه که هیچ کاری برای خدا انجام ندادیم اما اگر انشاءالله نیت ما بر این بود که انجام بدهیم خدا قبول می کند و باید بگویم همه چیز در این زندگی کسب کردیم . و شما ای فرزندان خوبم می دانم هیچ موقع در حدی نبودید که من با شما صحبت کنم یا از شما صحبت بشنوم و حرفهای خودم را بشما بزنم اما این را می نویسم و یادگار می گذارم که به این است پدرتان در عین علاقه سرشار نسبت بشما و دوستی با شما برای یاری دین رفت و چون دین داشت ، شما را دوست داشت و همه این دوستی بخاطر خداست و وقتی دیدم دین در خطر افتاد رفتم تا دین خدا را یاری کنم تا در آینده شما در پناه دین زندگی کنید و دین مبین اسلام را راهنمای خود قرار بدهیم و در آینده به پاس شهدا به احترام انها از دین پاسداری کنید و انچه را که دین اسلام می پذیرد عمل کنید و آنچنان زندگی کنید که مادرتان زندگی کرد و آنچنان انتخاب کنید که فاطمه زهرا و زینب(س) انتخاب کردند و همیشه یار حسین باشید و مونس علی و همیشه اصحاب محمد باشید و آنگونه که             می پسندی و راهنمائیشان نمائی اکنون زینبم و زهرایم و ..... به آیندگان بگوئید که ما فرزند کسی هستیم که برای یاری دین خدا رفت ما فرزند کسی هستیم که از حسین آموخت و از محمد (ص) درس گرفت و بگوئید به ما وصیت کرد که پیرو فاطمه باشیم و وارث زینب و یار حسین تا سر حد جان و آنچنان عفیف باشیم که فاطمه را خوشحال و آنچنان وفادار باشیم که زینب (س) را در یادمان همیشه زنده نگه داریم و آنچنان فرزند تربیت کنیم که مورد رضایت فاطمه را جلب کنیم چون فاطمه (س) حسین و حسن و زینب و کلثوم تربیت کرد و زینب را خوشحال کنیم که یار حسین زمانه باشیم و از حسین زمان پیروی کنیم و به ندای او لبیک بگوئیم باز تو ای همسرم ، میدانم کاغذ جای آنرا ندارد ، که از تو بخواهم تشکر کنم فقط ترا بخدا می سپارم و از تو می خواهم که برای بچه ها هم پدر باشی و هم مادر ، توکل بر خدا کن و این دنیای فانی به سر می رسد خلاصه کم یا زیاد تو را وصی خودم قرار می دهم و از تو انتظار دارم که آنگونه رضایت خدا را جلب میکند بعد از من رفتار کنی مطمئنم که سرافراز و سربلند خواهی بود و جز این نیست و بعد از تو مسئول فرزندانم برادرم محمدرضا خزاعی خواهد بود و تو را به صبر و تقوا دعوت میکنم و از تو میخواهم آنگونه قدم بردارید ، رضایت خدای بزرگ جلب گردد و آنچنان تصمیم بگیرید و بیندیشید که فقط خدا از تو راضی باشد اما شما ای برادران عزیز بدانید ایمان بخدا و اعتقاد به روز قیامت موجب سعادت در زندگی و ایثار در راه خدا انجام تکالیف الهی باعث خوشبختی می گردد جز این بن بست است و نا امیدی و جز این فنا و زبونی است و شما ای خواهرانم و ای مهربانتر از جانم ، شما را به صبر و حجاب و عمل به اسلام و انجام واجبات و ترک محرمات دعوت می کنمو دوست دارم آنگونه زندگی کنید و در تربیت فرزندانتان کوشا باشید که خدا از شما راضی و در آینده سرباز اسلام و بازوی امام زمان تحویل جامعه بدهید و به همه برادرزاده ها و خواهرزاده هایم عمل به دین اسلام را سفارش میکنم و از همه شما میخواهم که از خدا طلب مغفرت کنید ، و از همه آشنایان و فامیلان و دوستان که حقیر با آنها در رابطه داشتم و لغزش زیاد من و فهم ضعیف من باعث رنجش آنها شد و مرا مرتکب گناه و معصیت کرده است طلب عفو میکنم . باشد که خدایمان به شما گذشت و به عفو عنایت فرماید و من قادر به دادن پیام نیستم و پیام من پیام همه شهدا و همه انبیاء است و فقط آنگونه خدا خواهد عمل کنید و در جامعه زیست کنید خداوند انشاءالله همه شهداء را با اولیاء خاص خود محشور فرماید و ما را در صف شاهدین به درگاهش قرار دهد انشاءالله

والسلام و علی عبادالله الصالحین

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار

به تاریخ پنجم ماه رجب مطابق با 7 فروردین ماه 1364 هجری قمری ( 7/1/1364)

                                                                                                    اهواز- پایگاه شهید بیگلو

                                                                                                          حشمت الله طاهری   

 


زندگی نامه

مقدمه 
اگر ستارگان واژه هايم باشند ، باز در شرح نورانيت دل و درونت عاجزند . تو از كدام چشمه آسماني نوشيدي كه اين چنين ضمير زلال و شفاف داشتي و از كدام وادي آمده بودي كه بوي بهشت مي دادي .
اي خورشيد زميني !اي چشمه آسمانس !تو آنچنان در اوج پاكي و طهارت بودي كه هر شب فوج فوج ملائك از سجاده ات زلال اشك را به تبرك مي گرفتند . اي شمع جمع ملائك ،‌مرغ دلت آشيانه در آسمانها داشت و «فرش »جايگاه روح « عرشي » تو نبود .اي سوز سحر و اي دلداده دلدار ، تو نوراني تر از خورشيد ، برتر و فراتر از فرشته ، زلال تر از چشمه و روشن تر از روز و سبز تر از بهار بودي تو با دو بال ثقلين قرآن و عترت در اوج عروج معنويت پرواز بلند و عارفانه اي داشتي و اي عاشق آسماني ،‌همواره نامت بر صحيفه دلهاست و بر تابلوي رخشان و درخشان مي ماند . 
«هرگز نميرد آنكه دلش زنده شد به عشق                 ثبت است بر جريده عالم دوام ما »‌
روايتي گذرا بر زندگي شهيد 
حشمت الله طاهري فرزند حاج حبيب الله در سال 1338 در روستاي بور محله از توابع شهرستان آمل در خانواده اي مذهبي چشم به جهان گشود . او از كودكي با خصوصيات فطري الهي باعث جذب اطرافيان خود مي شد . 
شهيد تحصيلات دوران ابتدايي را در دبستان روستاي بورمحله به پايان رساند ، چون علاقه شديدي به ادامه تحصيل داشت دوره راهنمايي و دبيرستان را در كنار برادر خود در تهران به پايان برد و موفق به اخذ مدرك ديپلم شد .
حشمت الله با كسب سجاياي اخلاقي ،‌اعتماد و اطمينان دوستان و بستگان را نسبت به خود جلب كرده بود و براي آنها مشاوري امين و راهنمايي دلسوز بود علاقه خاص به ائمه اطهار عليه السلام و روحانيت داشت بطوري كه حتي قبل از رسيدن به سن بلوغ تمام وظايف شرعي و عبادي خود را بجا مي آورد و فردي منظم ،‌ صبور ، مهربان ، متواضع و بردبار بود .
فعاليتهاي شهيد قبل از انقلاب اسلامي 
او بخاطر برخورداري از احساسات پاك مذهبي و زمينه مطالعات كتابهاي ديني و شركت مستمر در جلسات درس آيت الله حسن زاده آملي و آيت الله جوادي آملي در هنگام اوج گيري انقلاب به درك و آگاهي بالاي ديني و سياسي دست مي يابد .بدين صورت در تمامي راهپيمائي ها حضور فعال داشته و حتي از شهر به شهري ديگر جهت شركت در راهپيمايي بر عليه رژيم سفاك شركت مي كرد .شهيد از افراد شاخصي بود كه در محاصره و تصرف اماكن دولتي در آستانه پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي در روز بيست و يك و بيست و دوم بهمن 1357 در شهرستان آمل سهم بسزايي داشته است .
 
فعاليتهاي شهيد پس از پيروزي انقلاب اسلامي 
شهيد طاهري پس از پيروزي انقلاب اسلامي از جمله كساني بود كه در شكل گيري سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شهرستان آمل نقش داشت در سال 1358 با شروع غائله كردستان و تحركات تجزيه طلبانه ضد انقلاب راهي آن ديار شده و به مقابله با گروهكهاي ضد انقلاب مي پردازد .
در اوئل سال 1359 اشرار وابسته به شرق و غرب در شهر گنبد غائله ترك قهرمان را به راه مي اندازند كه شهيد به اعتراف يكي از فرماندهان عملياتي يكي از عوامل اصلي نجات آن شهر مظلوم از دست اشرار بوده است كه البته در آن عمليات مجروح مي شود .
در اواخر اسفند 1359 جهت سركوبي اشرار سيستان و بلوچستان به مدت سه ماه به شهر سراوان اعزام شده و در آنجا نيز از خود مجاهدتهاي بي بديلي بجاي مي گذارد و در اوايل سال 1360 بعنوان فرمانده عمليات كميته انقلاب اسلامي مامور سازماندهي كميته شهرستان مي شود و عامل موثري جهت كشف خانه هاي تيمي و دستگيري وابستگان رژيم بود ، و در همين سال شهيد با فردي از خانواده مذهبي با قرائت خطبه عقد توسط حضرت آيت الله آملي ازدواج مي كند .
در نيمه دوم سال 1360 فرماندهي عمليات سپاه آمل را جهت سركوب غائله جنگل آمل (گروهك چپ ) بعهده مي گيرد كه حدود يك سال و نيم با مجاهدتهاي فراوان و از دست دادن ياراني چون افركش ها ، شعبانزاده ها و قليچ ها ، شكريها و...دستان پليد اشرار منافق را از جنگلهاي آمل پاك مي نمايند .
شهيد در حماسه خونين ششم بهمن سال 1360 شهر هزار سنگر آمل در سركوب حمله ناجوانمردانه منافقين به شهر ، نقش كليدي و حساسي را ايفا نمود .
فعاليتهاي شهيد در دوران دفاع مقدس 
حشمت الله طاهري با شروع جنگ تحميلي براي مبارزه با دشمن بعثي راهي جبهه مي شود و با توجه به تجربه با ارزش نظامي و برخورداري از بينش بالاي نظامي و سياسي بعنوان فرمانده گروهان در عمليات بيت المقدس در آزاد سازي خونين شهر (خرمشهر)حضور مي يابد .
در سال 1363 از طريق مسئولين لشكر جهت آموزش فرماندهي عالي به پادگان امام حسين عليه السلام به تهران اعزام مي گردد و بعد از طي اين دوره بعنوان فرماندهي گردان مالك اشتر راهي جبهه هاي نور عليه ظلمت مي شود .
شهيد در اكثر عملياتها كه شركت مي كرده در نوك پيكان گردان وارد نبرد عليه دشمن مي شد و با خواندن اشعار حماسه اي و نوحه سرايي در تقويت روحيه معنوي رزمندگان اسلام اثر بسزايي داشت . 
در تابستان سال 1363 از ناحيه كمر بشدت مجروح مي گردد كه قبل از بهبودي كامل ،‌با عشق و علاقه زيادي مجدداً به جبهه در كنار رزمندگان حضور عاشقانه مي يابد و در عمليات غرور آفرين والفجر 8 فرماندهي يكي از گردانهاي خط شكن را بعهده مي گيرد و پس از تثبيت مواضع خود در تصرف شهر فاو ، ‌گردان تحت امرش نقش كليدي داشته است .
چگونگي شهادت 
در بيست و هشتم بهمن سال 1364 در يكي از پاتكهاي سنگين عراقيها با نيروهاي دشمن تن به تن درگير مي شود كه بعد از شكست دشمن بشدت مجروح و به يكي از بيمارستانهاي اصفهان انتقال يافته و تحت جراحي هاي كتعددي قرار مي گيرد و در همان حالت بارها مي گويد : خدايا چرا مرا لايق شهادت ندانستي ، و هيچگاه صداي ناله اش بلند نمي شد و بعد از مدت سه ماه مداوا براي ادامه درمان به تهران منتقل و سپس بعد از مدتها دلتنگي براي شهادت در روز بيست و سوم ماه مبارك رمضان برابر با دوازدهم خرداد ماه 1365 همچون مولايش علي عليه السلام با لبي خندان و چشمي باز و حالتي روحاني به سوي ضيافتگاه كروبيان بال گشود . 
گزيده اي از وصيت نامه شهيد 
خداوندا ! مرا انگونه كه خودت صلاح مي داني اگر لياقت دارم ، اگر جزء بندگان زبون و خوار و ذليل تو محسوب مي شوم ، سرانجام عمر مرا ختم به شهادت در راهت بگردان .
خدايا !من نمي دانم چگونه با تو صحبت كنم و از تو آمرزش  بطلبم چون زبان من سخن مي گويد و قلبم و درونم وسوسه مي كند ، مي دانم اين روش مورد پسند تو نيست ، اما مي دانم بزرگواري ، مي دانم كريمي ، رحيمي ،‌رحماني و سبحان الله .
پروردگارا!فرزندانم را به تو مي سپارم و از تو مي خواهم آنگونه كه خودت مي خواهي هدايت شان كني و آنگونه كه مي پسندي و راهنمايي شان نمائيد .اكنون اي فرزندانم به آيندگان بگويد كه ما فرزند كي هستيم كه براي ياري دين خدا رفت ،‌و از حسين عليه السلام آموخت و از محمد صلي الله و عليه و سلم  درس گرفت و بگوئيد به ما وصيت كرد كه پيرو فاطمه سلام الله عليه باشيم و وارث زينب سلام الله عليه .
برادران عزيز ! بدانيد ايمان به خدا و اعتقاد به روز قيامت موجب سعادت در زندگي و ايثار در راه خدا و انجام تكاليف الهي باعث خوشبختي مي گردد جز اين بن بست است و نااميدي و جز اين فنا است و زبوني . 
                                                                                         والسلام .