نام پدر : موسی
تاریخ تولد :1344/06/25
تاریخ شهادت : 1363/05/22
محل شهادت : پاسگاه زید

زندگی نامه

                          *زندگی نامه شهيد نادرعلي (مسلم) طاهريان*

 

نام پدر: موسي

طليعه حضورش در شهريور 1344 شادي مضاعفي را به زندگي «موسي و حليمه» بخشيد؛ نورسيده­اي برخاسته از طبيعت سرسبز و خوش آب و هواي «كله­بست» بابلسر. علي­رغم نام شناسنامه­اي او که «نادرعلي» نهاده بودند، اما اغلب به «مسلم» شهره بود.

قرآن را قبل از سن مدرسه در مکتبخانه فرا گرفت.

به دليل عزيمت به ميدان جهاد، تحصيلاتش به پايه سوّم راهنمايي در مدرسه «اسدالله عربي» در زادگاهش ختم مي­شود.

نادرعلی كه در كودكي به‌واسطه حضور در محافل قرآني، به آموزه­هاي ديني روي آورده بود، همواره از قرآن، اين كتاب روشنگر هدايت، بهره مي­گرفت و سعي در اجراي فرامين الهي داشت.

بنابر استناد گفته­هاي خانواده، «اغلب اوقات، نماز را به جماعت برپا مي­كرد و به اداي نمازجمعه نيز مبادرت داشت. علاوه بر آن، در ترك محرمات و انجام مستحبات نیز، كوشا بود. او دلبسته به دنیا نبود و به پدر و مادرش بسیار احترام می‌گذاشت. اوقات بیکاری، کمک‌حال پدرش در امر کشاورزی بود. او دستگیر نیازمندان بود و خواهرانش را به حجاب سفارش می‌کرد.»

نادرعلي با تشكيل بسيج و به تن كردن اين جامه مقدس، فعاليت­هايش را در اين راستا تحقق بخشيد.

او از بهمن 1360 الي شهريور 1362، به عنوان بسيج ويژه مشغول به خدمت بود.

در اوّل مهر 1362 به عضويت سپاه در آمد و سپس، در سِمَت فرماندهي گروهان از گردان علي‌بن‌ابيطالب(ع)، راهی مناطق عملياتي شد.

و امّا روايتي ديگر از خانواده؛ «آرزويش برافراشته شدن بيرق اسلام در سراسر جهان و شهادت بود. دلش مي­خواست در برابر دشمنان به پيروزي برسد. علاوه بر آن همواره تأكيد داشت كه دست از دفاع از ميهن برنداريد.» 

سرانجام، نادرعلی در 22/5/1363 در پاسگاه زيد به جمع هم‌سنگران سفركرده­اش پيوست. اینک گلزار شهداي «قادي­محله»، نشاني اين روزهاي نادرعلي است. 


وصیت نامه

                                  * وصیت نامه شهید نادرعلی(مسلم) طاهریان*

 

                                                       بسم رب الشهدا والصدیقین

«ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا نتنزل علیهم الملائکه الاتخلفوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنه التی کنتم توعدون»

((آنان که گفتند محققاً پروردگار ما خداست و بر این ایمان پایدار ماندند، فرشتگان رحمت بر آنها نازل شود و مژده دهند که دیگر هیچ ترس و حزن و اندوهی از گذشته خود نداشته باشید. شما را همان بهشتی که انبیا وعده داده اند، بشارت باد.))

با درود و سلام بر رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران، منجی مستضعفین جهان، نایب بر حق امام زمان(عج) و با درود و سلام به تمام دوستان و همسنگران و برادران انجمن اسلامی و گروه مقاومت محل و پاسداران آینده کشور و ادامه دهنده راه شهدا.

 اینجانب سخنم را بدین شرح آغاز می کنم، در ضمن افتخار می کنم دارم برای اسلام می جنگم و به خدا سوگند آنقدر می جنگم تا جان خود را برای اسلام فدا کنم و جانم برای اسلام و قرآن هیچ گونه ارزشی ندارد و به قول حضرت علی(ع) می فرماید که: ((در دریای حق مرگ ثنا گوییم تا به ساحل حق برسیم.))

خداوندا، تو می دانی که هدف من در این پیکار جز تداوم بخشیدن راه انبیا و دفاع از حق و انتقام گرفتن از ستمکاران چیز دیگری نیست. ای ملت قهرمان و شهیدپرور ایران بیدار باشید، همانطوری که رهبر کبیر انقلاب، ابر مرد تاریخ بشریت مثل خورشید که تمام اندامش از آن نور برخوردار می باشد و این سلحشور جهان، فرزند فاطمه زهرا(س)، امام خمینی، فرمود: ((ملت بپا خاسته ایران بیدار باشید))، بنده هیچ آرزویی ندارم، آرزویم را فدای هدف و هدفم را فدای اسلام و قرآن و سرانجام شهادت فی سبیل الله می دانم.

لذا اگر دستم را در میدان جنگ قطع نمایند و استخوان هایم را با ضربات تازیانه بزنند و گلویم را با سرنیزه بفشارند ولی هرگز حصار فکرم را نتوان تسخیر کرد و روشنایی و یقین قدرت ایمانم را نتوان گرفت زیرا که آن نور در قلب من نهان است، قلبم نیز در پیشگاه پروردگار من است. پروردگارم تنها نگهبان و یار و یاری بخش من می باشد. زندگی می کنم در حالی که به ریسمان عقیده ام چنگ زدم و زیر بار ذلت نخواهم رفت و با چهره ی خندان خواهم مرد و زیرا با ریخته شدن قطره قطره خون هایم دینم را زنده می کنم و به خدا قسم اگر بدنم را قطعه قطعه کنند از امام و رهبرم و اسلام دست نخواهم برداشت زیرا شهادت میوه شیرین جان من و عطر همیشه مطهر روح من است.

«انا لله و انا الیه راجعون، همه از اوییم و به سوی او بر می گردیم.»

آری، خوشحالم به ندای رهبر کبیر انقلاب، نایب بر حق امام زمان لبیک گفته ام و خود را آماده نبرد با کفر جهانی کرده ام، تا پرچم پر افتخار جمهوری اسلامی را در سرتاسر گیتی به اهتزاز درآورم.

وصیتی دارم به پدرم: پدرجان، نمی دانم چطور از شما خواهش کنم، خیلی زحمت دادم و باید بدانید در زندگی تنها امید من تو بودی. از شما می خواهم مرا ببخشید و هیچ وظیفه ای برای شما انجام نداده ام. از اینکه فرزندت به شهادت رسید، ناراحت نباشید چون با کوچکترین ناراحتی شما، منافقان از خدا بی خبر خوشحال می شوند، خداحافظ پدر جان.

چند وصیت دارم با مادرم: مادر مهربانم، سلام علیکم، مادر بهتر از جانم، قبل از اینکه با شما صحبت بکنم امیدوارم شیرت را بر من حلال کنید، چون فکر می کنم آنچه که یک فرزند بایستی در حق والدین اش انجام داده باشد، داده باشم. مادرجان، فرزند تو در راه اسلام و در راه قرآن به شهادت رسید. باید خندان باشی و تو را به فاطمه زهرا (س) قسم، برای شهادت من گریه و زاری نکنید. باید افتخار کنید فرزندت در راه خدا به این مقام والا رسیده است و به یاری خدا در روز قیامت تو را شفاعت خواهم کرد و ای کاش هزاران بار زنده می شدم و جانم را فدای اسلام و قرآن کنم. مادرجان، من فقط در زندگی دو آرزو داشتم، یکی به اهتزاز درآوردن احکام الهی در تمام کره زمین و سرنگون کردن کفار و ستمگران جهانی بخصوص آمریکا و شوروی و اسرائیل و آزادی قدس عزیز و کربلا، به رهبری نایب بر حق امام زمان و خواندن نماز جماعت در پشت سر امام بزرگوارمان.

دوم، شهادت در راه خدا که امام امت می فرماید که شهید از همه افضل تر است. مادرجان، سفارشی بزرگ که به شما دارم این است که هیچ وقت ناراحت نباشید، چون منافقین از ناراحتی شما سوء استفاده می کنند و من امیدوارم مانند حضرت زهرا(س) و حضرت زینب(س) پوزه دشمن را به خاک بمالید و روح شهدا را شاد بنمایید.

از من می شنوید خود را برای خدمت به اسلام و مسلمین مهیا کنید و به فرمان رهبر کبیر انقلاب امام خمینی گوش فرا دهید، چون تمام ابرقدرت ها بر علیه اسلام قیام کرده اند و برای حفظ اسلام تا پوزه ابرقدرت ها را به خاک بمالید و از شما می خواهم از اینکه به شهادت رسیده ام، ناراحت نباشید بلکه باید خوشحال و سربلند باشید و اسلحه ام را بر دوش گیرید و بر علیه کفر جهانی بجنگید و آنها را از پا درآورید. در ضمن، پولی که دارم بدهید در جبهه جنگ برای رزمندگان اسلام و رهبر کبیر انقلاب را هیچ وقت تنها نگذارید چون او فرزند بر حق پیامبر(ص) می باشد و باز هم سفارش می کنم راه شهدای کربلای ایران را فراموش نکنید تا خون های آنها به هدر نرود. در آخر به تمام دوستان و آشنایان و فامیلان سلام برسانید. در ضمن، محل دفن من بغل «شهید دلاور محمودی» یعنی پسر دایی من در روستای «قادی محله» باشد و به خانواده شهید دلاور و زکریا بگویید، ناراحت نباشند. سلام همگی شان را به پسرانشان می رسانم. در ضمن، یک سفارش بزرگ، در مزار من «طاهریان» ننویسید، نادر و رضا، فراموش نکن «نادرعلی» یا «مسلم نورمحمدی».

به امید پیروزی اسلام بر کفر جهانی، به رهبری حضرت امام خمینی و درود و سلام بر تمام شهدا.

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی (عج) خمینی را نگهدار.   

                                           «پسر حقیرتان نادرعلی نورمحمدی»

                                           «والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

*********************************************