نام پدر : علی اکبر
تاریخ تولد :1340/10/29
تاریخ شهادت : 1365/04/14
محل شهادت : مهران

زندگی نامه

                              *زندگی نامه شهيد علي­اصغر (مجید) طاهايي*

 

نام پدر: علي­ اكبر

علي­رغم نام شناسنامه­اي­اش «علي­اصغر»، به «مجيد» نيز شهره بود. تنها پسر خانواده بود و چشم و چراغ «علي­اكبر و ام‌البنین»؛ نوزادي كه در سال 1340 در بابلسر ديده به جهان گشود.

كودكي بيش نبود كه از سايه وجود پدر بي­نصيب ماند.

از همان خردسالي به آموزه­هاي قرآني روي آورد و پايش به مسجد و محافل ديني باز شد.

تحصيلاتش به مقطع متوسطه ختم مي­شود.

هم­زمان با قيام ملّت ايران در سال 1357، او نیز به جمع تظاهرات­كنندگان پيوست و هم­صدا با آنان، خواستار برپايي حكومت عدل شد.

خواهرش «خديجه»، در اين باره مي­گويد: «او قبل از انقلاب، در جلسات قرآن شركت مي­كرد. يك روز كه از مدرسه برگشت، ديدم كف دستانش ورم كرده است. گفتم: چه شده است؟ گفت: ناظم فهميد كه من ديشب در جلسه قرآن بودم، به همين دليل مرا به دفترش بُرد و تنبيه كرد.»

بعد از پیروزی انقلاب و با تشكيل بسيج، علی‌اصغر به اين نهاد مردمي ملحق شد.

با آغاز جنگ تحميلي، در كِسوت بسيج ويژه، راهی مناطق عملياتي شد. مدّتي نيز به عنوان تك­تيرانداز و كمك‌تيربارچي گروهان ضربت به اداي تكليف پرداخت.

فرماندهي دسته و جانشيني گروهان، از ديگر خدمات رزمنده اين پاسدار دلاور به‌شمار مي­رود.

در 21/11/1364 با نقش‌آفريني در آوردگاه عملياتي والفجر 8، دچار عارضه شيميائي شد.

ناگفته نماند كه او در كميته مبارزه با مواد مخدّر و مفاسد اجتماعي نيز، فعاليت­هاي قابل توجهي به انجام رساند.

هم‌رزم آن روزهايش «منصور شكرالله­زاده» روایت می‌کند: «شكيبايي و قدرت تصميم­گيري او زبانزد بود. با توجه به اين‌كه فرماندهي گروهان و هدايت نيروها را به عهده داشت، سعي مي­كرد تصميماتي كه مي­گيرد و حرف­هايي كه مي­زند، عاقلانه باشد. الحمدلله تا جايي كه در وسعش بود، اين كار را به نحو احسن انجام مي­داد! ناگفته نماند كه قبل از ورود به جبهه، مدّتي در واحد اطلاعات ـ عمليات سپاه، در كنار شهيدان «نوبخت و كاظم عليزاده» فعاليت چشمگيري داشت.»

و امّا خانواده، به خصوصيات اخلاقي اين فرزند نيك­سيرت تورق می‌زند: «هر وقت از جبهه برمي­گشت، به بستگان، به­خصوص كساني كه از لحاظ مالي ضعيف بودند، سر می‌زد. علاوه بر آن، كودكان يتيم را به بازار مي­بُرد و براي‌شان خريد مي­كرد. حتّي لباس خود را هم به ديگران مي­بخشيد.»

و عاقبت، تابستان 1365 به چهاردهمين طلوع خود رسيده بود كه آفتاب عمر علي­اصغر در خاك پاك مهران غروب كرد؛ و حالا سال­هاست كه نام اين آلاله وطن، در كنار ديگر شهداي عمليات كربلاي 1 جاودانه مي­درخشد. جسم پاكش نيز، با وداع همسرش «رعنا حاجي­باقري» و تنها يادگارش «وحيد»، تا «امام­زاده ابراهيم» زادگاهش بدرقه شد. 


وصیت نامه

                                     * وصیت نامه شهیدعلی اصغر(مجید) طاهائی*

 

                                                               «بسم الله الرحمن الرحیم»

به نام آنکه از گل انسان را ساخت. به نام آنکه رحمان است، رحیم است. به نام آنکه انسان را جانشین خود در زمین قرار داد.

 براستی نام او چیست که هر کاری را به نام او آغاز می کنیم. آیا نام او چیزی جز عمل پیامبر اسلام خواهد بود؟ نام او جزء زندگانی معصومین چیز دیگری خواهد بود و زندگانی امامان جزء صبر و خانه نشینی 23 ساله علی (ع) می باشد. آیا عمل علی در این چند ساله بیانگر غیر صفات خداوند بوده است؟ آن صبری که فاطمه (س) متعجب از خانه نشینی او گشته برای فاطمه سؤال انگیز شد. آن صبری که سر در چاه نمود، صبری که زنجیر زاهدان احمق بر گردنش آویختند. صبری که پهلوی همسرش را که همان فاطمه دخت پیامبر بود، شکستند و بازوی امام حسین را کبود گرداند و از طرفی آنچنان عدالت داشت که دست برادرش را با فلز گداخته سوزاند و چنان عدالتی را بر پا نمود که با بی عدالتی فرماندار وقت آنچنان سخن گفت که دست ----- با شمشیرم راست خواهم کرد و آنچنان از دوری با خدا می گریست که گویی فرزندی در آغوش مادر جان بسپارد. و از فقر بی چیزان در رنج بود که خود به نان و نمک اکتفا می کرد و از همه آن همه بی عدالتی ها در نخلستان ها به حالت بی هوشی می افتاد و اما از طرفی آنچنان می جنگید و چیزی دامن گیر او نبود و هرگز از تنهایی فاطمه شمشیرش را پایین نگذاشت و به پشت خود زره نمی بست.

صبر او هنگام جنگ و مزد علی(ع) اشک یتیمان، جنگ علی هرگز از برای شجاعت نبود. هرگز به احسنت مردم قانع نبوده و دل خوش ننمود بلکه جنگ و شجاعت از برای آن بود که سنت رسول خدا را زنده نگه بدارد و شجاعت علی برای این بود که حق یتیمان را بستاند. جنگ برای آن است که هراس از اشک چشم مادران و فرزندان شهدا بود که نکند در حق آنها کوتاهی شود و اما به آنان که اسلام با قوانین صلح و سکوت می شناسد، عرض می کنم که علی (ع) چه فرموده است.

چه بسا جنگی برای مسلمین که نفعش بیشتر از صلح آن می باشد. الحق که مرد عدالت، امیرالمؤمنان چندین جنگ در رکاب پیغمبر گرامی کرده و حتی بعد از زندگانی پیامبر که حدود چهل، پنجاه جنگ کوچک و بزرگ صورت گرفت. آن جنگ های بزرگ، تبوک، جمل، بدر، احد، خندق بود. در آخر مروری به قرآن که آن زمان یوسف مفقود گشته بود و برادران پیراهن خونین را نزد پیامبر خدا یعقوب آورده بودند، چه پیش آمد؟ حضرت یعقوب از این حادثه ای که شاید به عاقبت آن با خبر بود و با وجود اینکه پیامبر خدا بود، آنقدر گریست که چشمان خود را از دست داد با وجود آنکه شاید 12 فرزند پسر هم داشته است. من از همین جا استفاده می کنم و به بستگانم عرض می کنم که مانع گریه مادرم نشوند و بگذارند برای خون شهدا و فرزندش بگرید ولی چه عالی است که این اشک ها دور از چشم مردم باشد چرا که اصولاً مردم ما به چنین سرنوشتی دچار هستند. خداوند همه شما را و امام مان را حفظ کند.

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار.

                                                      «مجید طاهائی، مورخه 18/11/1364»    

*************************************************