نام پدر : میرآقا
تاریخ تولد :1328/08/01
تاریخ شهادت : 1364/09/24
محل شهادت : سومار

وصیت نامه

*وصیتنامه شهید حسین طالبی شیل سر*

 

بسم الله الرحمن الرحیم

بسمه تعالی

قدرتمند شما را که دست خداوند بر این بوسه افتخار می کنم .

انا لله و نا الیه راجعون : همه ما از خدائیم و بازگشت همه ما به سوی اوست .

ضمن درود و سلام بر پیامبر اسلام خاتم پیامبران و امامان معصوم (ع) و حضرت مهدی (عج) و نایبش امام خمینی و تمامی شهداء اسلام .

اینجانب سید حسین طالبی عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که اکنون در تاریخ 19/8/1361 به جبهه حق علیه باطل به غرب کشور آمدم نامه ای را به عنوان وصیت می نویسم که دنباله همان وصیتم است که در سال قبل در جبهه غرب نوشته ام و نزد مادرم می خواهم فقط می خواهم که این را یادآور شوم که ای پدر و مادرم و ای مردم مسلمان و ای جوانان و نوجوانان که در سنگر مدارس و در جاهای دیگر هستید و تمام قشرهای مسلمان شما که تا این لحظه از اسلام و جمهوری اسلامی در مقابل دشمنان داخلی و خارجی ایستاده اند و مبارزه کرده اید از این لحظه به بعد هم مانند گذشته به سخنان امام گوش داده و اوامرش را اطاعت کنید و مسجد و جماعات و نمازهای جمعه را طبق فرموده امام اطاعت کنید و مسجد را سنگر خود قرار دهید و از روحانیت در خطر امام و از شخصیتهای مملکتی و از دولت انقلابی مانند سپاه پاسداران و دادگاههای انقلاب و دیگر نهادهای انقلابی و از دیگر شخصیتهای عزیز اسلام و جمهوری اسلامی ایران در مقابل دشمنان اسلام و جمهوری اسلامی بایستید و با وحدت و پشتیبانی از جبه های جنگ حق علیه باطل و کمک به رزمندگان اسلام از نظر مادی و معنوی دهن یاوه گویان را ببندید و پوزه جنایتکاران و ابر قدرتها را به خاک مذلت بمالید و طبق فرموده قرآن کریم با کفار به شدت رفتار کنیم ولی نسبت به یکدیگر رئوف و مهربان باشید .

و صحبتی با مادرم دارم ، مادرم طبق فرموده قرآن و حدیث از پیامبر اسلام (ص) ، احترام مخصوصاً مادر بعد از عبادت خدا واجب است شما در جهت اسلام بوده و هستید و از جمهوری اسلامسی و از امام و از نمازهای جماعت و جمعه پشتیبانی کرده اید و می کنید و همچنین از جبهه ها و رزمندگان می خواهم بگویم که این امر باعث نشود و همچنین شهادت فرزندت شما و دیگر اعضا خانواده را که از جمهوری اسلامی سپاه طلبکار باشید خدای ناخواسته بار مسئولین سپاه و بسیج و با برادران و خواهران که من روحم از این کار نارحت خواهد شد می توانید از آنها پشتیبانی کنید که در این صورت روحم را شاد خواهید کرد و برادرانم را نصیحت کنید که در خط اصیل اسلام و امام قرار گیرند و به روحانیت و سپاه و بسیج و به دیگر نهادها احترام بگذارند و حداقل کاری که می توانند بکنند این که زبانشان را کنترل کنند و به جای انتقاد از دیگران و مسئولین خودشان را بسازند من راضی نیستم که این که با سپاه و بسیج و روحانیت و جمهوری اسلامی مخالف هستم بر سر قبر و یا جنازه من بیایند مگر این که قلبشان را با امام و روحانیت و دیگر مسئولین و نهادهای انقلابی صاف کنند که در آن صورت ...

مبلغ 25000 در باند تجارت در تهران شعبه چهارم مرتضوی خیابان جیحون دارم از رفاه سپاه تهران می خواهم زحمت کشیده آن را به حساب بدهکاری وام ضروری من به باند ملت شعبه سپهبد قرضی را پرکنند . موتور سیکلت هندا 125 خود را به برادر سپاه پاسدار از پدافند پادگان ولی عصر (عج) به نام حسین ملا محمدی داده ام که به ایشان تعلق خواهد گرفت هم اکنون در دست این برادر می باشد ، چون موتور را من از سپاه خریده ام بایست در دست برادرم در سپاه باشد تا د راین راه از آن استفاده شود و قیمت موتور را که همان قیمت سپاه می باشد به برادر ملا محمدی گفته ام به مادرم بدهند و مادرم هم آن را به حساب بدهکاری من به باند ملت به عنوان وام ضروری واریز کنند اگر امکان دارد .

و در پایان از تمام برادران و خواهران و دوستان و آشنایان و از پدر و مادر حلالیت می طلبم و اگر از ما پیش آمده بود مرا ببخشید و از وحشت شب اول قبر چشم رانند از به خاک سپردن بعد از نماز انشاء مادرم و یا آنان که می توانند برایم بخوانند و در بهشت زهرا به خاک بسپارند اگر جسدم به آنها رسید .

 

والسلام

سید حسن طالبی شیل سر


زندگی نامه

شهيد حسين طالبي شيل­سَر

فرزند: ميرآقا

«ميرآقا و ام­البنين» در آغازين روز آبان ماه سال 1328 در تب و تاب تولد فرزندي بودند با نام «حسين». كودكي برخاسته از طبيعت زيباي «شيل­سَر» از توابع «بندرانزلي» در گيلان.

 4 سال ابتدايي تحصيلي او در دبستان روستاي «درياپيشه» رامسر گذشت و پايه آخر اين دوره در تهران. سپس با طي مقطع راهنمايي در همين شهر، موفق به اَخذ ديپلم طبيعي در دبيرستان «ملّي پارسا» در تنكابن شد.

در بيان تقيّدات ديني سيّد حسين، همين بس كه نسبت به انجام فرايض واجب، اهتمامي خاص داشت و در ترك محرّمات، كوشا بود. علاوه بر آن در جهت آموزش آموزه­هاي ديني به خانواده نيز تلاش فراواني به خرج مي­داد. وي به دليل دسترسي به اطلاعيه­ها و نوارهاي سخنراني امام خميني در سال 54، 55 از ابتدا به جرگه­ي انقلابيون پيوست و فعاليت­هايش را در اين راستا ادامه داد.

برادرش، «سيّد حسين»، از آن روزها مي­گويد:

«سال 56، 57 نزد يك روحاني به نام «علّامه يحيي نور» كلاس مي­رفت. به همين دليل به مدّت 2 ماه در زندان به سَر بُرد. يك بار هم، طي درگيري مأمورين ساواك با مردم در خيابان، دچار جراحت شد.»

سيّد حسين با عضويت در سپاه تهران، در سال 1360 با نيروهاي ثارالله به سوريه و لبنان عزيمت كرد. سپس به تهران بازگشت و در واحد حفاظت مشغول به خدمت شد.

او به مدّت يك سال نيز در بيت رهبري، عهده­دار سِمَت محافظت از امام خميني بود. حتّي در سفر فلسطين، ايشان را همراهي كرد. اين پاسدار سرافراز، اندكي بعد به عنوان فرمانده واحد تخريب، از تيپ محمّد رسول­الله راهي مناطق عملياتي شد.

 ناگفته نماند كه وي يك بار نيزاز ناحيه پا آسيب ديد. سرانجام در 24/9/1361، طي عمليات پدافندي در جبهه سومار، شربت شيرين شهادت نوشيد. جسم پاك­اش نيز با بدرقه اهالي شهيدپرور رامسر، در «بهشت زينبيه» اين شهر آرام گرفت.

و امّا روايتي از «خديجه» درباره برادر شهيدش:

«وقتي مي­خواست به جبهه برود، به مادرم التماس كرد و گفت: تو را به خدا با رضايت به من بگو كه برو تا شهيد شوم و ديگر برنگردم! مادرم در جواب­اش گفت: چون خودت دوست داري كه بروي، من هم راضي­ام به رضاي خدا.»