*وصیت نامه شهید محمد حسن طاطیان*
بسم رب الشهدا والصدقین
بنام الله پاسدار حرمت خون شهیدان
وَلاتَحسَبَنَّ الَّذین قتلوا فی سَبیل اله اَمواتا بل اَحیا عِندَ رَبِّهِم یُرزَقون
آنهائیکه در راه خدا کشته می شوند مرده مپندارید بلکه زنده جاویدند و در نزد خدایشان روزی می خورند.
با درود و سلام به محضر مبارک آقا امام زمان (عج) و نائب بر حقش حضرت امام خمینی بت شکن قرن و شما امت همیشه در صحنه و شهید پرور وصیتنامه ام را آغاز می کنم.
حال که وصیت نامه ام را باز کرده اید و می خوانید می دانم چشمانتان اشکبار است چون ذاتا در نهاد هر خانواده ای نهفته است وقتی فردی از افراد خانواده شهید یا به مرگ عادی طبیعی از دنیا می رود، در لحظات اول غمگین شده و سپس با صبر خداوندی در مقابل مصیبت استقامت و بردباری از خود نشان می دهد.
پدر عزیزم! در زندگی رنج فراوان به شما داده ام، ولی امیدوارم که جانم را در راه خدا فدا کنم زیرا دانم که هیچ گاه در غم از دست دادن فرزند گریه نکنید زیرا شما خوب می دانید که من عاشق و شیفته این راه طولانی و دراز بوده ام که آخر به منزل مقصود نائل گشتم، و بکام خود که آن شهد شهادت رسیده و به بهترین نعمت الهی دست یافتم.
پدر مهربانم! از اینکه حس می کردم در مکانی راهت قرار گرفته و در سنگر نباشم غمگین بوده و نمی توانستم به خود بقبولانم که برادرانم در مرزهای جمهوری اسلامی شهید شوند، و من مشاهده کننده این صحنه ها باشم و این جا و آن جا بیان نمایم، که فلان مقدار و یا فلان تعداد زخمی گشته اند. پدر داغدار و برادران عزیزم چگونه می توانم نظاره گر باشم که هر روز عده ای از بهترین جوانان ما کشته شده و من بکارهای روزمره مشغول باشم، و می دانم که از دست دادن من برای شما از نظر عاطفی سنگین است ولی مگر غم از دست دادن ابوالفضل و علی اکبر برای امام حسن (ع) دشوار نبود که کشته اند تا دین جدشان پا بر جا باشد من هم به نوبه خود از آقا و سرورم مولا حسین بن علی (ع) و اصحاب و یارانش درس مبارزه و جهاد و شهادت را آموختم که زندگی مادی نکبت بار است، و نباید منتظر باشم که مرگ مرا در آغوش کشد، بلکه باید به سراغ مرگ رفت مگر انسان یکبار بیشتر می میرد پس چه بهتر که این دفعه مرگ در راه خدا باشد. از مادرم چه بگویم من که مثل بعضی از شهدا مادر ندارم که از شهادت و صبر و بردباری چیزی بر روی این ورقه برایش بنویسم جز اینکه از روح پاکش یاد کنم. و از او تشکر می کنم که چنین فرزندانی را تربیت کرده و تحویل این جامعه اسلامی و خدایش داده است و بسیار آرزو در دل داشت که شاید مادر شهید گردد. اما افسوس قبل از اینکه مادر شهید باشد دار فانی را وداع گفت و حال او نیست تا ببیند فرزند دوم او هم به شهادت رسیده است.
امت حزب الله! رزمندگان عزیز زمان ایثار است زمان جهاد است و شهادت که این بالاترین نعمت خداوندی بر بندگان صالح می باشد عزیزان و دوستان باید تا سر حد جان و تا آخرین قطره خون ثابت کنیم به قوانین الهی مومنیم و بهشت بدون دوزخ قول خداوند بزرگ است و تخلفی در آن نیست. وای هزاران وای بر ما که خدای نکرده از آن گروه و دسته ای باشیم که سرنوشت آنها همانند خوارج است زمان امتحان است. زمان زمان گلچین شدن هاست. و خلاصه زمانها و دقایقها هستند که خداوند بزرگ بر آنها سوگند یاد نمود و بالاخره زمان زمان جهاد است این بهترین نعمت پروردگار است بر بندگان مخلص.
آه ای گنهکاران! بیم آن داشته باشیم که نزد پروردگارمان با حالتی رحلت نمایم که خجل از اعمال خویش نباشیم ترس از فشار قبر و روز حساب رسی کردار داشته تا در نزد خداوند آمرزیده گردیم.
ما آنقدر ضعیف و ناتوان هستیم که از عهده جوابگوئی یک بزرگتر بر نمی آییم. چگونه برایمان امکان دارد که با این همه اعمال زشت و ناپسند بتوانیم نزد خدایمان جوابگو باشیم در حالی که او آگاه به جمیع حرکات ماست پس بشارتتان باد بخشاینده گناه توبه کنندگان است. و خوشا به حال شهدا که شفیع گنهکاران می گردند عجب خوش معامله ای خون بده در راه حفظ اسلام تا در ازای آن بهشت جاوید آن با تمام زیبائیهایش در این معامله نصیبتان گردد.
حال باید اهل معامله بود که به ندای پروردگارش که می فرماید: من جان مومنین را در برابر بهشتم معامله می کنم جواب دهد و این نیز خود امتحانیست دیگر.
برادران و خواهران عزیز! امکان آن دارد واقعه ای رخ دهد که جنازه ام به دست شما نرسد در آن زمان به یاد شهدای کربلا باشید و ناراحت نگردید، و در زمان که دلتان گرفت به مزار شهدا سری زده و به تربت پاک این شهیدان نظری افکنید آنوقت مطمئن باشید که غم خود را فراموش خواهید کرد. از شما عزیزان تقاضا دارم از روحانیت مبارز متعهد و مسئولان دلسوز! تا می توانید حمایت نمائید، زیرا گروههای وابسته به شرق و غرب از روحانیت همیشه در صحنه وحشت دارند و به همه دوستان و نزدیکان و هموطنانم سفارشپمی کنم، که مبادا اسلام و امام را تنها بگذارید چون تنها گذاشتن این دو یعنی به بند کشیده شدن همه مستضعفین ایران و جهان. به همه شما وصیت می کنم که در شهادتم به یکدیگر تبریک گفته زیرا جان ناقابل من هدیه ای به امام خمینی بت شکن قرن که راه او راه الله است محمد حسن فقط برای رضای خداوند متعال به جبهه رفته و شربت شهادت را که از عسل برایم شیرین تر است را نوشیده. اگر مسئله امامت و اسلام و اطاعت از امر نبود چه کسی می توانست حتی به زور مرا به نبرد اعزام کند.
از مسئولین عزیز می خواهم که به خاطر چیزهای کوچک به اختلاف دامن نزنند و این گروههای مشرک منافق را بر جای بنشانند زیرا خداوند یاور ماست، و با رنگ خون و نشار جان توطئه همه آنها خنثی گشته و ملت همیشه در صحنه ما آنها را بر جایشان خواهند نشاند.
همسرم! امیدوارم که در طول این چند سال زودگذر را اگر تندی و یا مواردی دیگر از من دیده اید که باعث رنجش خاطر گردیده اید که باعث رنجش خاطر شما گردید. ان شاالله مرا مورد عفو و بخشش خود قرار داده من از شما کاملاً راضی بوده و امیدوارم که خداوند بزرگ هم راضی باشد. همسرم زندگی کی کلاس درس بیش نیست که انسان باید دیر یازود امتحان پس دهد و اگر من داوطلبانه به جبهه حق علیه باطل و پاسداری از دین اسلام و انقلاب به جبهه نبرد عازم گشتم شاید موقع امتحانم فرارسیده بود به هر حال از اینکه شما و دو فرزندم سمیه و سمانه را تنها می گذارم امیدوارم که مرا مورد عفو قرار داده و هیچ نگران نباشید. و چون خدا قادر مطلق می دانم پس اصلاً آزرده خاطر نباشید و بچه هایم را در خط دین اسلام تربیت کن و برایم گریه و زاری مکن بلکه خوشحال باش که از این لحظه به بعد شما همسر یک شهید داوطلب و لبیک گوی حسین زمان خمینی عزیز هستی و امیدوارم این خون بی ارزش برای انقلاب اسلامی و نابودی منافقان کور دل مورد پذیرش قادر قرار گیرد. از برادرانم مخصوصاً حاج علی و صفرعلی می خواهم که در تربیت فرزندانم همسرم را یاری نمایند.
ضمناً از همه دوستانم و آشنایان مخصوصاً برادران بسیجی و سپاهی که من در منطقه به آنان آموزش داده و اگر در این رابطه آموزش سخت دیده و از من رنجیده گشته اند طلب عفو و بخشش کرده و یادآور می گردم که همه این سختگیری ها به خاطر حفظ جان آنها بوده تا در جبهه ها محکم و استوار بر کافران صدامی حمله ور گردند. جنازه ام را در بهشت فاطمه بهشهر در کنار قبر برادرم محمد حسین و اگر امکان نداشت در کنار همرزم و همسنگرم شهید ابو عمار دفن نمائید.
نمازم را امام جمعه محترم بهشهر حاج سید جابر جباری به جا آورده، و در صورت امکان در روز سوم ایشان سخنرانی نمایند و در روز هفتم نماینده محترم حضرت حاج آقای نور مفیدی و یا یکی از فرماندهان سپاه اسلام سخنرانی نمایند و و اگر در پادگان المهدی چالوس مراسمی به یاد من برگزار گردید، برادر معصومی هم سخنی چند با شما داشته باشد.
از مال دنیا چیزی ندارم لباس هایم را به جنگ زدگان اهداء نموده و یک دست لباس رزمم را در قبر بگذارید.
در پایان وصیت نامه ام در صورت مساعد بودن حال همسرم ایشان و در غیر این صورت برادر بزرگوارم حاج علی طالبان بخواند و از نظر جمله بندی و غلط املائی ایشان می توانند آنرا تصحیح نمایند فرزندم را وصی و پدر بزرگوارم ناظر می باشد.
خداوند نگهدار همه شما باشد.
در خاتمه: خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدی حتی کنار مهدی خمینی را نگهدار.
والسلام
پاسدار محمد حسن طاطیان
1366/10/15