نام پدر : عبداله
تاریخ تولد :1344/01/01
تاریخ شهادت : 1366/01/03
محل شهادت : شلمچه

وصیت نامه

*وصیت نامه شهید علی اشفاقی*

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

یا ایها الذین امنو اذا لقیتم فئةً فاتبعوا واذکروا الله کثیراً لعلکم تفلحون.

ای کسانی که ایمان آوردید هر گاه با گروهی از دشمن مقابل شدید پایداری کنید و همیشه به یاد خدا باشید و خدا را پیوسته یاد کنید باشد که پیروز و فاتح گردید. (سوره انفال آیه 46)

خدایا! طوری در درون من کن که من پیوسته به یاد باشم و همیشه کار هایم مورد رضایت تو و مورد پسند تو باشد.

خدایا! مرا لحظه ای بخودم وا مگذار اگر مرا بحال خودم واگذاری نفس اماره طغیان می کند و مرا از شما دور می سازد.

خدایا! بمن توفیق عمل نیک و صالح که مورد پسندت است عطا بفرما.

خدایا! تو را شکر میکنم که بما توفیق دادی با این گرگهای آدم خوار که در ظاهر بشکل انسان هستند مقابله نموده ایم. مارا تا آخرین نفس پایدار بدار.

خدایا! از تو سپاسگزارم بمن توفیق شرکت در نماز ها، بسیج، سپاه و دیگر جاهائیکه یاد تو و اسلام و ائمه بود شرکت کنم سپاسگزارم که به توبه هایم گوش کردی و پذیرفتی ولی من پیمان شکنی کردم سپاسگزارم که بعضی از اوقات در سحر و نماز شب توفیق سوز و گذار و راز و نیاز با خودت را عنایت فرمودی.

خدایا! تا ما را نیامرزی از این دنیا مبر و فرا رسیدن اجل ما را خوش سعادت در راهت قرار بده.

خدایا! به عزت و جلالت سوگند به انبیاء و ائمه اطهارت سوگند خدایا! به پهلوی شکسته حضرت زهرا (س) و بصورت سیلی خورده اش سوگند به فرق شکافته حضرت علی (ع) سوگند، خدایا! به جگر پاره پاره امام حسن (ع) سوگند، و به مصیبت کربلای حسین (ع) و به سر بریده اش سوگند، قلبم را مطمئن بیاد خویش و بر این اساس قدمم را مستحکم به راه خویش گردان.

خدمت تمامی اهل خانواده ام و دوستان و آشنایان و همشهریان و خدمت تمامی خدمتگذاران به اسلام و قرآن سلام علیکم.

با سلام بر حضرت مهدی (عج) و نائب بر حقش امام امت و با سلام بر امت امام و با سلام بر شهیدان اسلام و خانواده معظم شهدا...

اولاً بنده کوچکتر از آن هستم که بخواهم به خانواده ام یا امت اسلام پیام یا وصیت داشته باشم اما چون اسلام به ما امر کرد که همدیگر را امر به معروف و نهی از منکر کنیم وظیفه خود دانستم که مزاحم حال شریفتان گردم.

1-    از موقعی که پیامبر اسلام به پیامبری مبعوث شدند و زمانی که درخت اسلام بدست مبارکشان گماشته شده در طول این مدت که الان 1400 سال از آن می گذرد اسلام همیشه با کفر در حال مبارزه بوده و با ایثار جان و مال و خون دادن توام بوده و خواهد بود اسلام به ما دستور می دهد اگر حقی را دارند ناحق می کنند با طرف مقابل مقابله کنیم امروزه می بینیم که تمامی کفر بسر اسلام مظلوم هجوم آوردند اکثر سران کشور های اسلامی هم به نام اسلام به اسلام و مسلمین حمله ور شدند تنها و تنها، امروز ایران اسلامیست که علم اسلام را بر پشت بامش بر افراشته اما دشمن می خواهد این علم و علمدار را نابود کند مثل دوران صدر اسلام که می خواستند خاندان رسالت را شهید کنند تا راحت تاخت و تاز کنند. مثل اینکه این جاهل ها راه را عوضی آمدند اسلام به ما دستور می دهد که با آنها مقابله کنیم ما هم بدستور اسلام عمل می کنیم آخرش دو نتیجه دارد یا شهادت نصیب ما می گردد یا پیروزی که آخر هر دو به یک راه تبدیل می شود پس اگر بناست که از دنیا برویم چه بهتر از این که مردن ما در راه خدا باشد و لازمه این هدف هجوم آوردن به جبهه و یاری کردن دین خدا و لبیک گفتن به ندای هل من ناصراً ینصرنی حسین زمان خمینی بت شکن و قضیه جنگ را تمام کردن است و راه خونین کربلا را بار دیگر به امید خدا برای مسلمانان باز کنیم و از آن راه بطرف قدس به حرکت در آئیم انشاءا...

2-    متحد باشیم در خط اسلام باشیم با کمی دقت می بینیم از زمانی که انقلاب پیروز شده هر موقع که تمام مردم و نیرو ها با هم متحد بودند دشمنان شکست می خورده اند ولی وقتیکه نیرو ها باهم نبودند و مغرور می شدند خداوند هم لطف خودش را نسبت به این مملکت کم کرده و شکست ها داشته ایم بقول آیت ا... منتظری پیروزی های ما در سایه وحدت نیروهای ما بوده سعی کنیم که از اختلاف نظر و نظر های شخصی شدیداً بپرهیزیم فقط گوش بفرمان رهبر باشیم این رهبر خیر خواه ما می باشد. و می خواهد که ما آزادانه زندگی کنیم او می خواهد زیر ستم نباشیم او به ما آموخت که در طریقه مبارزه در مقابل ناملایمات باید همچون کوه ایستادگی کرد او بود که مارا از گودال فسادی که برای ما کنده بودند نجات داد پس هم قدردان او باشیم و همه دعایش کنیم و هم پشت سرش حرکت کنیم و اگر گوشه چشمی راه را کج کنید انحراف سختی پیدا می کنیم. پس باید پشتیبان ولایت فقیه باشیم تا این انقلاب {}خود برداشته همانطور برود و هر خارو خاشاکی را از جلوی راه کنار بزند و این انقلاب انشاءالله به انقلاب جهانی حضرت مهدی (عج) پیوند بخورد و بدانید که تا مادامی که در خط اسلام و گوش بفرمان امام باشیم پیروزیم انشاءالله

3-    هر آنچه که داریم از همین دعاها و همین مجالس دعا و عزاداری داریم نکند خدای ناخواسته از قرآن و دعا و عزاداری فاصله بگیریم چرا که عقیده داریم که این دعا هاست که پیروزی می آوردند سلاحها چون دشمن از هر نظر از ما مجهز تر و قویتر می باشد. ما سلاحی جز دعا و ایمان نداریم که با آنان بجنگیم نماز جمعه ها و جماعتها را فراموش نکنید انقلاب ما از مساجد شروع شده و در مساجد باید ادامه یابد به نماز اهمیت بدهید اول وقت نماز بخوانید خصوصاً برادرانی که به جبهه میروند و برمی گردند باید معلمی برای دیگران باشند.

سخنی با برادران پاسدار و بسیج، برادران! سخنان امام را مو به مو اجرا کنید شما باید برای مردم الگو و نمونه باشید از قرآن بخوبی پاسداری کنید شما وارث خون چندین هزار شهید و پاسداران عزیز در خون غلطیده هستید. برادران! مبادا احکام غیر خدائی در شما رخنه کند که مسیرتان را عوض نماید مواظب باشید چشم به رهبر بیاندازید هر کجا که قدم می گذارد جای پای او قدم بگذارید برادران عزیز ما پاسدار بسیاری از عزیزان از دست رفته هستیم که هر کسی از آنها نمونه یک پاسدار واقعی امام زمان (عج) بودند سعی کنید اختلافات را کنار بگذارید.

منافقین کوچکترین عیب شما را به کوه تبدیل می کنند مواظب رفتار و اخلاق خود باشید.

سخنی با معلمین عزیز سلام خالصانه من تک تک شما عزیزان که امید آینده و حال اسلام در دست شما پرورش می یابد عزیزانم بچه های اسلام را درست تربیت کنید اینها هر کدام یک سرباز اسلام هستند به آنها درس تقوا و پرهیزگاری بیاموزید و شما برادران و خواهران دانش آموز درس بخوانید امروز بهترین فرصت برای شماست گوش به حرف معلیمن و پدر و مادرتان بدهید به منافقین که در بین شما هستند فرصت فکر کردن را ندهید آنها هر لحظه که شما ها را ساکت دیدند دست بکار هایی میزنند.

در آخر صحبتم سلام گرم و خالصانه من به شما پدر و مادر من.

پدر و مادر عزیزم! شما راهی را که من انتخاب کردم نقش بزرگی در آن ایفا کردید من در این راه با شما شریک هستم شما باعث افتخار و سربلندی من شدید شما واقعا آبروی مرا در دو جهان خریدید از شما نمی خواهم برای من گریه و زاری نکنید زیرا که این حق شماست و تنها از شما می خواهم در میان انظار مردمی این کار را نکنید چون آن موقع چشم{} شما دوخته می شود و می بینند که شما چه می کنید از شما می خواهم از تمامی کسانیکه از من ناراحتی دیده و مسائلی باعث ناراحتی آنها شده از طرف من از آنها عذر خواهی نمائید از شما می خواهم که مرا حلال کنید واقعاً من نتوانستم آنچه را که حقتان بوده را ایفا کنم از برادرانم مهدی و حسین و عباس می خواهم که همیشه خدمتگذار به اسلام باشید از خواهرانم می خواهم مثل زینب باشید از شما می خواهم از شهادت من هیچ ناراحت نباشید.

همسرم من نتوانستم آنچه حقتان در گردن من بود انجام دهم آن صحبتهایی که برایت کردم مو به مو انجام بدهید.

از تمام بستگان و فامیلان و خانواده بسیار ارجمندم التماس دعا دارم به امید پیروزی اسلام.

 

والسلام

06/06/1364 امیر کلا

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار

رزمندگان اسلام پیروزشان بگردان

 

علی اشفاقی


زندگی نامه

*زندگی نامه شهید علي اشفاقي*

 

نام پدر: عبدالله

يك روز از فروردين 1344 گذشته بود كه در روستاي «اميركلا»ي بابل پا به هستي گذاشت.

كودكي‌اش در آغوش پدری کشاورز و زحمتکش همچون «عبدالله» و مادری متدین به نام «زبیده» سپري شد.

علي كه در خانواده­اي با اصالت و مذهبي بزرگ شده بود، قبل از سنّ مدرسه به مكتب­خانه رفت و قرآن آموخت.

او دوران ابتدائي را در مدرسه «25 شهريور» و راهنمايي را در «ابن­سينا» زادگاهش با موفقيت گذراند. ناگفته نماندکه علی هم­زمان با تحصيل، در كنار پدر كار مي­كرد تا باري از روي دوش­ او بردارد.

علی مؤذن مسجد بود و به نماز جماعت اهميت مي­داد. زماني كه كنار پدر كار مي­كرد، وقت­هايي را كه براي گفتن اذان و خواندن نماز جماعت در مسجد به سر مي­برد، محاسبه مي­كرد؛ لذا شب تا دير وقت كار مي­كرد تا زمان از دست­‌رفته­اي را كه بايد در كنار پدر كار مي­كرد، جبران كند. او به پدرش مي‌گفت: «من پنج­­شنبه­ها تا نيمه­هاي شب كار مي­كنم، در عوض جمعه بايد به نماز جمعه بروم.»

برادرش «مهدي» مي­گويد: «علي در ايمان و معرفت، الگو بود. هميشه سفارش مي­كرد نماز اول وقت را به­ جا بیاوريم. مي­گفت: در هر شرايطي كه هستيد، روزه­هاي‌تان را بگيريد و دائم­الوضو باشيد.»

در بیان خلق‌وخوی علی، باید گفت که در ادب و تواضع نسبت به والدین، زبانزد بود و در اطاعت‌پذیری از آنان، پیشتاز. با دیگران نیز، در نهایت گشاده‌روئی و ملاطفت رفتار می‌کرد و نزدشان از محبوبیتی فراوان بهره‌مند بود.

مادر از دیگر تقیدات اخلاقی فرزندش این‌گونه یاد می‌کند: «يك روز كه با هم از كنار باغ عمويش رد مي‌شديم، من از درخت، يك هلو چیدم. اما بعد، علي هلو را از دستم گرفت و داخل باغ انداخت. گفتم: چرا اين كار را كردي؟ گفت: مادر! از كجا مي­داني عمو راضي است؟!»

وقتي فرياد انقلاب در شهرها پيچيد، علي هم پابه­پاي جوانان غيور، در راهپيمائي­ها و برنامه­هاي سياسي و مذهبي، حضوري فعال پیدا کرد؛ چرا که با شنيدن پيام­هاي امام و آشنايي با مبارزان راه آزادي، نيروي عجيبي در رگ­هايش مي­روئيد.

با تشكيل بسیج، او به عضويت پايگاه مقاومت در آمد و فعالیت‌هایش را در راستای حراست از دستاوردهای قیام سال 1357 از سر گرفت.

با شروع جنگ تحميلي، دوران پُر تب­وتاب دیگری در زندگي او آغاز شد. در سال 1361 با شرکت در عملیات رمضان از ناحیه پا آسیب دید.

در شهریور 1362 به عنوان فرمانده دسته، در پادگان امام‌حسین(ع) تهران مشغول به خدمت شد. چهار ماه نیز، به عضویت سپاه در آمد و در کسوت فرماندهی گروهان به ادای تکلیف پرداخت.

او تا سال 1364 بارها در مناطق نبرد با دشمن حضور یافت و در سمت پیک گردان یارسول و جانشین گروهان انجام‌وظیفه کرد.

علی برای مدتی نیز سمت محافظت از امام‌جمعه را به عهده داشت.

و سرانجام، او در 3/1/66 در منطقه شلمچه بر اثر اصابت خمپاره، به آرزويش دست یافت و به ديدار حق شتافت. پيكر پاکش نیز پنج روز بعد، با وداع تنها یادگارش «محمدمهدی» در گلزار شهداي زادگاهش به خاك سپرده شد.