شهيد يدالله صادقي
فرزند: قاسم
«قاسم و گلستان» در سال 1347 در تب و تاب تولد نوزادي بودند با نام «يدالله». كودكي برخاسته از دامان پدر و مادري كشاورز و طبيعت زيباي «پركوه» از توابع ساري.
به جهت مهاجرت خانواده به ساري، دوره ابتدايي وي در دبستان «قائممقام» اين شهر طي شد. سپس به مدرسه راهنمايي «طبري» در ساري راه يافت و در پايه دوّم اين مقطع به ترك تحصيل روي آورد.
در توصيف خلقيات يدالله ميتوان چنين گفت كه در خوشخلقي و وفاي به عهد زبانزد بود و در رفتار و كردار با ديگران، صادق.
حوادث سال 1357 كه روي داد، اين نوجوان مبارز و آگاه نيز به جمع تظاهراتكنندگان ملحق شد و چندين بار توسط عمّال شاه مورد ضرب و شتم قرار گرفت. وي بعد از پيروزي انقلاب، جهت سركوب تحرّكات منافقين، مدّتي در روستاهاي آقامشهد، سياهكل و وركي به سُر بُرد.
يدالله از 2/9/1361 به عنوان بسيج ويژه، در سپاه ساري مشغول خدمت شد و چندين بار راهي جبهه كردستان و جنوب شد.
سپس در 8/8/1362 با پوشيدن جامه پاسداري، فعاليتهايش را در واحد انتظامات ادامه داد.
اين رزمنده غيور در كِسوت تكتيرانداز، آر.پي.جيزن، مرّبي آموزش و مسوول دسته ادوات در گردان امام حسين (ع) نيز خدمات ارزندهاي از خود به يادگار گذاشت.
در نهايت، شهيد صادقي بزرگوار در 16 اسفند ماه سال 1362، طي عمليات والفجر 6، در مهران دچار جراحت شد.
سپس چند روز بعد در بيمارستان امام خميني تبريز به فيض عظيم شهادت نائل شد. پيكر مطهّر اين جوان برومند وطن نيز با تشييع باشكوه اهالي قهرمانپرور ساري، در گلزار شهداي «ملامجدالدين» اين شهر به خاك سپرده شد.
خواهرش، «سلطان»، به نقل از يكي از همرزمان برادرش، اينگونه ميگويد:
«صبح روز عمليات، آرام و قرار نداشت! سپاه چهارم عراق با تحرّكات خود، عرصه را بر ما تنگ كرده بود. شهيد صادقي به همراه شهيد عالي، دست به يك اقدام شجاعانه زدند. حمل اَدوات و آر.پي.جي 11 در بالا بردن از سراشيبي كوههاي مهران سخت بود، امّا يدالله بدون واهمه از اين اسلحه براي نابودي دشمن استفاده كرد و هنگام اصابت گلوله، نواي حسين حسين شعار ماست، شهادت افتخار ماست، سر داد.»