*وصیت نامه شهید قاسمعلی صادقی*
بسمه تعالي
اِنَّ اللهَ يُحِبُّ لَّذينَ يُقاتِلونَ في سَبيله، صَفَّاً كَاَنَّهُم بُنيانُ مَرصوص
خداوند دوست ميدارد مؤمناني را كه در صف واحد چون سدي آهنين در راه او نبرد ميكنند.
من آن سرباز جانباز رشيد ملك ايرانم كه من در راه حق بركف نهادم عاقبت جانم
تو اي مادر مكن گريه كه من اكنون بسي شادم نمودم زنده ميباشم بود رنج تو در يادم
همانا شير پاك تو مرا جانباز پرورده كه جان خويشتن را در راه حفظ قرآن دادم
درود خداوند بر محمدوآل طاهرينش. درود بر امام زمان، درود بر رهبر عظيمالشأن، امام خميني. درود بر تمام مجاهدين راستين راه حقيقت كه با خون خود اسلام را زنده نگه ميدارند و شهادت ثمرهي زندگي من است و پيروزي از آن اسلام و مسلمانان حقيقي. خدا را شكر كه راهم را شناختم و اين راه، راه اسلام حقيقي است كه ما براي نجات آن از كفر ميجنگيم. وصيتنامه من اين است كه برادران! بجنگيد و هرگز تا خون در رگ داريد، راضي نشويد كه دشمن بر خاك كشور جمهوري اسلامي تجاوز نمايد. پس شهادت چه ارزان به ما فروخته ميشود چون خداوند وعده داده اگر با كفار بجنگيم، شهيد باشيم و نيز امام خميني رهبر بزرگمان برادراني كه در جنگ كشته شدهاند، شهيد خوانده است و شهادت در راه اسلام.
مادر مهربانم! مادر عزيزم! ذكر امام حسين، اي كه عمري رنجبردي، تا رنج را از فرزندانات دور كني، اي كه آسايشات را دادي تا آسايش جامعهات را فراهم نمايي! اي كه به خاطر رفع گرفتاري از گرفتار اين بارها گرفتار شدي، مدتي است كه ديدهام از ديدارتان محروم است و بيم آن ميرود كه يكديگر را نديده و سخنها را تمام نكرده، از هم دور شويم و دور بمانيم. لذا اين مسوده را حضورتان مينگارم از اينكه كلمه الله را بر صفحه مغزم نگاشتيد و راه پيامبر (ص) را در ضميرم ترسيم نموديد و مهر علي (ع) را در دلم نشاندي و عشق حسين (ع) را بر زبانم چشاندي. نميدانم چگونه تشكر كنم، هوالهادي جَزاك را چشمانم را كه ميبندم، در فضاي تفكر و تعقل و تخيل به عالم كودكي سفر ميكنم. گويي طفل نوزادي هستم كه با ميل و تقاضاي شما، مادر، كسي در گوش راستم اذان و در گوش ديگر اقامه گفت و گفت اين است راه مكتب و هدف تو و راه ديگري براي سعادت انسانها جز اين نيست. گفتم: آيا اين راه، دشمن هم دارد؟ شياطين، طاغوتيت و فراعنه؟ گفت: آري، رفتار با آنها را از همان كسي بياموز كه با تربتاش كامت را باز كرديم. تربت امام حسين (ع). راه حق موجود است و هر انسان به محض مشاهده و يافتن با ميل و اشتياقي آن را طي ميكند. منتها در هر زمان، در جاي اين راه، شمعها [ ] است تا از سوختنشان نوري حاصل و راهي روشن و براي بينندگان آشكار گردد و چه خوشبختاند شمعها كه در هوايت هزاران نفر به راه حق سهيماند. ارزش شمع در سوختن و روشنايي بخشيدن است در راه خلق نه چنين است.
اكنون كه سپاهيان اسلام در حال نبرد با كفر هستند و ميروند تا به عمر آن پايان دهند و با حماسهآفرينهاي خويش خاطره جهادهاي مقدس پيامبر را زنده نمايند، با اين ايمان كه خصوصيات اين سپاهيان تمام همان خصوصيات جهادهاي پيامبر است. ولي مادر مهربانم! خيلي خوشحالم چون مثل شما مادر مهربانم دارم، مرا بزرگ كردي تا بتوانم عصاي دستات بشوم. اميدوارم با رسيدن به شهادت عصاي دستات بشوم. مادر! اگر به خواست امام زمان شربت شهادت و يا پيروزي نصيب من شد، از شما انتظار زياد دارم. دلم ميخواهد مثل حضرت قاسم كه تازه داماد بود، به ميدان جنگ رفت، شربت شهادت نوشيد، مثل او شهيد بشوم. دلم ميخواهد شما مثل زينب، زينبي بكنيد. پسرم را بزرگ نماييد. بعد از مرگ من به ميدان جنگ برود و به جاي گريه بخندد، شادي نمايد تا چشم منافقين يعني همان مجاهدين خلق كه دم از خلق ميزنند، ولي ضدخلق هستند، چشمشان كور گردد. مادر مهربانم! اين راه را خودت بهتر ميدانيد كه خودم با رضاي دلم انتخاب كردم. همانطوري كه امام حسين (ع) در صحراي كربلا آخر عمرش فرمود: «هَل مِن ناصر يَنصُرني آيا كسي هست مرا ياري كند.» من با جان و دل لبيك گفتم اگرچه آن زمان نبودم در صحراي كربلا، در زير ركاب اسب امام حسين (ع) پا به پاي و با كفاران بجنگم، ولي اكنون هم ايران كربلا است، به ميدان جنگ ميروم تا به صداي امام حسين (ع) به رهبر امام خميني لبيك بگويم اگر چنانچه كه جنازه مبارك حضرت مسلم در زير پاي اسبان كفّار تيكه تيكه شد، پس من غلام در خانه امامان نميشوم چون كه لياقت آنها را ندارم. اگر جنازه من به دست شما رسيد، بغل قبر پدرم مرا دفن كنيد. اگر چنانچه گريهاي برايم سر بدهيد، پيش خدا و رسول خدا روسياه ميشويد چونكه مردن در راه حق بهترين ثمره زندگي است. در ضمن وصي من برادر بزرگم سيدعلي رضايي ميباشد تا زماني پسرم عباس بزرگ بشود. [ ] تعلق به پسرم و دخترم دارد. [ ]. مهمتر از همه اگر چنانچه برادرانم، مادرم، زن و بچهها تقاضاي بيجا از شهيد شدن من [ ] سوء استفاده از اين انقلاب بكنند، آنها را واگذار به امام زمان ميكنم. اگر تقاضايي هر يك آنها از شهيد شدن من بكنند، از [ ] پيروزي جمهوري اسلامي را به رهبر امام خميني را از درگاه خداوند عزّوجل خواهانم.
پيروز باد اسلام
والسلام.
محل دفن پهناب صادقرضا، بغل پدرم
محل سكونت قبلي طالش محله پهناب
محل سكونت فعلي، ساري – خيابان آب برق بينجلو – منزل غفار – پلاك 72 – قاسمعلي صادقي