نام پدر : امیر
تاریخ تولد :1342/03/02
تاریخ شهادت : 1362/12/05
محل شهادت :

وصیت نامه

*وصیت نامه شهید موسی صادقی*

 

"خدایا با همه بزرگیت در قلب کوچک ما جای داری"

 

فَلْيُقاتِلْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ الَّذينَ يَشْرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا بِالْآخِرَةِ

شهید میوه رسیده است، قبل از انکه خراب بشود خدا آن را می چیند.

با اهداء سلام به ساحت مقدس حضرت امام زمان(عج) ارواحنا فدا و نائب عزیزش رهبرکبیر انقلاب بت‌شکن زمان و لرزاننده پشت ابر جنایتکاران و مستکبران و طاغوت‌ها، فرمانده کل قوا و تنها مرجع عالی قدر تقلید امام امت روحی له فدا و با سلام به شخصیت دوم مذهبی جهان تشیع آیت‌الله منتظری مدظله‌العالی و با اهدای سلام و تحیت با رواح طیبه شهدا و به خصوص شهدای جنگ تحمیلی و با آرزوی موفقیت برای رزمندگان اسلام که انشاءالله بتوانند حکومت غاصبانه صدام خائن را سرنگون سازند و راه کربلا را برای آرزومندان و مشتاقان بازکنند. درشرایط کنونی که همه قدرتها و همه جنایتکاران شرق و غرب تصمیم بر این گرفتند که اسلام و مسلمین را نابود کنند و از تمامی امکانات تبلیغاتی و نظامی و مادی خود بر علیه اسلام استفاده می‌کنند بر همه ما واجب است که از اسلام و قرآن وکشور اسلامی خود که مورد هجوم و تجاوز این جنایتکاران قرار گرفته شده دفاع کنیم و جلوی تجاوز این نکبتباران شرق و غرب راکه از آستین صدام خائن بیرون آمده است گرفته و اسلام عزیز را از شر این جنایتکاران خون‌آشام نجات دهیم از شما جوانان مخلص می‌خواهم که به جبهه‌ها هجوم بیاورید و این تجاوزگران را سر جایشان بنشانید. به خواست خداوند بزرگ این جنگ تحمیلی و خانمان‌سوز را با پیروزی و موفقیت کامل به پایان برسانند.

پدر عزیز و بزرگوارم! امیدوارم که مرا ببخشید توای پدرم! امیدوارم که در کارت موفق و مؤید باشید. و بیایید به جبهه و افتخاری به اسلام بدهید و روحیه ای به خانواده ما و رزمندگان بدهید. پدرم حتما به جبهه بیایید چونکه جبهه به شماها خیلی احتیاج دارد ولی تو مادرم: مادرم هر چند که با رفتن من باعث غصه و پیری تو می‌شود چونکه دل شما را بدرد می‌آورم ولی این را بدان که من از اسلام بالاتر نیستم و همه ما باید فدای اسلام بشویم و مادرم هرگز برایم گریه نکنید و همیشه به خاطر امام حسین (ع) برمزارم گریه کنید.

 

همسر گرامی ام! محبت داشته باش چونکه محبت دلها را به خودش جذب میکند و محبت من هیچ موقع از شما دور نخواهد شد و هرگز شما را فراموش نخواهم کرد.

همسرم! به مادرم بگو که برایم ناراحت نباشد فقط من را دعا کند که شهید بشوم چونکه آرزوی من است.

از برادرانم تشکر می‌کنم که نسبت به من محبت و بزرگواری می‌کردند مخصوصاً برادر بزرگم که واقعا بجای معلم من بود.

برای همه برادران حزب‌ا.... مخصوصاً برادران بسیجی این سفارش را دارم که حتما در نمازهای جماعت و نماز جمعه‌ها شرکت کنند و نماز جمعه دشمن‌شکن است و دشمن از این نماز جماعت و نماز جمعه‌ها به هراس می‌افتد.

وحدت کلمه که همان رمز موفقیت انقلاب است حفظ کنید و شب‌های جمعه تا انجایی که امکان دارد.دعای کمیل برگزار نمایید و امام و رزمندگان را دعا کنید که همین دعا‌های شماست که پیروزی رزمندگان را به ارمغان می‌آورد.

از حضور پدر و مادرم و برادران و خواهران عزیزم و از تمامی بستگان و آشنایان خداحافظی می‌کنم و شاید یک مسافرتی به سوی الله از این دنیا اگر خدا بخواهد داشته باشم امیدوارم که مرا ببخشید از خداوند بزرگ طول عمر توام با صحت و عافیت برای امام عزیزمان آرزو می‌کنم و سلامتی یاران صدیق امام را از خداوند بزرگ خواستارم و در پایان همه شما را به خداوند بزرگ می‌سپارم و پیروزی اسلام و مسلمین را از خداوند بزرگ خواهانم.

 

والسلام

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی حتی کنار مهدی خمینی را نگهدار.

     


زندگی نامه

*زندگی نامه شهید موسي صادقي*

 

نام پدر: امير

در سال 1342 در «بهشهر» به دنيا آمد. پدرش «امير» اسم نورسیده‌اش را «موسي» گذاشت. مادرش «ساره»، اگرچه به خاطر كارهاي خانه و نگهداري از فرزند، كمتر مجال پيدا مي­كرد تا به شوهرش در كارهاي كشاورزي كمك كند، امّا بابت صبر و بردباري كه در برخورد با بچه­هايش داشت، خيال امير را از بابت تربيت و تعليم آن­ها آسوده كرد.

موسي قرآن را در مكتب­خانه فرا گرفت. سپس، دبستان را در مدرسه محل زندگي­اش گذراند. سوّم راهنمايي را كه به اتمام رساند، با همه علاقه­اي كه به تحصيل داشت، درس و مدرسه را رها كرد.

مادر از خلق‌وخوی فرزندش این‌گونه مي­گويد: «با این‌که امكانات رفاهي آن زمان خيلي كم بود، اگر پولي داشت، به فقرا مي­داد؛ يا برنج را به خانه خانواده‌هایی كه آن را نداشتند، می‌برد. مي­گفت: وقتی ما غذا مي­خوريم، آن­ها هم باید بخورند.»

موسی به دلیل تربیت دینی خانواده، در ادای واجبات و مستحبات می‌کوشید و از انجام محرمات دوری می‌کرد.

او در سن نوجواني بود که انقلاب به پيروزي رسيد. از این‌رو در سال­هاي پاياني منتهي به انقلاب، او در اكثر تظاهرات عليه رژيم ستمشاهي شركت مي­كرد. او حتی در درگيري با شهرباني بهشهر در سال 57 نیز حضور داشت.

موسی كه خدمت به وطن و انقلاب را بر هركسي واجب مي­دانست، با شروع جنگ تحميلي به صف داوطلبان جبهه پيوست.

او برای مدتی نیز جهت سرکوب تحرکات منافقین، در جنگل‌های آمل و قائمشهر به سر برد.

چند وقتی نیز سمت محافظت از «آیت‌الله جباری»[1] را بر عهده داشت.

«علي ­اصغر رياحي» که یکی از دوستانش می‌باشد، این‌گونه در مورد او اذعان می‌دارد: «او از نيروهاي شجاع گردان صاحب ­الزمان(عج) بود. در پايگاه بسیج هم حضوري گسترده داشت. در امنيت حمل و پشتيباني جنگ نیز فعاليت مي­كرد.»

و سرانجام، موسی در 62/12/5  در عمليات والفجر 6 دهلران مفقودالاثر شد؛ اگرچه دوازده سال بعد، پيكر پاکش به آغوش پرمهر خانواده بازگشت. از این‌رو، او كه يك بار تشييع نمادين شده بود، بار ديگر در ميان باران اشك در گلزار شهداي «بهشت فاطمه» زادگاهش به خاك آرمید.



[1] . مرحوم.