نام پدر : عبدالله
تاریخ تولد :1334/08/01
تاریخ شهادت : 1365/10/03
محل شهادت : هفت تپه

وصیت نامه

 

وصیت نامه شهید حاج جعفر شیرسوار

 

                                           ***بسم الله الرحمن الرحیم***

 

و اگر فضل و رحمت خدا در رأفت و مهربانی او شامل حال شما (مؤمنان) نبود در عقاب گناهان تعجیل کردی و توبه نپذیرفتی. (سوره نور آیه20)

ای کسانی که به خدا ایمان آورده اید، زنهار پیروی شیطان مکنید که هر کس قدم به قدم از پی شیطان رفت او به کار زشت و فکرش امید دارد (عاقبت هلامک می گردد) و اگر فضل و رحمت خدا شامل ما نبود، احدی از شما ( از گناه و زشتی) پاک و پاکیزه نشدی، لیکن خدا هرکس را می خواهد منزه و پاک می گرداند که خدا شنوا (به ندای خلق) و دانا(به احوال بندگان) است. (سوره نور آیه 21).

بنا به حکم فرمانده کل قوا، حضرت امام امت، مبنی بر دفاع از حریم اسلام و کشور اسلامی در لباس مقدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمدم. و تعهد نمودم تا اخرین نفس، در مقابل اشرار و استکبار جهانی به سرکردگی ابرجنایتکاران غرب و شرق مبارزه نمایم.

در ادامه باید تذکر دهم، هرکس در هر لباس بخواهد مانع حرکتمان شود او را از مسیر راه کنار خواهیم زد و بر او نفر خواهیم داشت.

قبل از هرچیز باید متذکر شوم، اولاً وصیت نامه خود را به عنوان راهگشای مسلمین، طرح ریزی خواهم نمود. ثانیاً مسائل شخصی چیزی قابل عرض نیست که باید جداگانه یادداشت کنم. حتی برای فرزندم هیچ چیز باقی نگذاشتم، آنچه را که فرزندم محمدعلی در آینده نیاز دارد سفارش لازم را به مادرش که همسرم می باشد توصیه نمودم، تنها ارث من برای فرزندم، ایجاد خط حزب الله و سرباز امام زمان(عج) بودن و در خط امام خمینی می باشد.

خداوندا: تو شاهد بودی چقدر به خاطر انقلاب، در جای خلوت خون دل خوردم و ظاهرم را حفظ نمودم که مبادا یأس و   نا امیدی به کسی دست بدهد.

در این لحظه حساس که برادران و خواهران مسلمان با تمام وجود خود در مقابل عناصر ضدانقلاب و شورشگر با خون خود ایستادگی می کنند، به این فکر افتادم که هرچه زودتر خودم را برای مردان آماده نمایم. لذا تصمیم گرفتم آنچه را که در نظرم هست به عنوان وصیت بر روی کاغذ بیاورم.

هر مسلمان متعهد، مسئول است قبل از مردن وصیت نامه ای از خود به جای بگذارد، و من هم چون احساس مسئولیت می کردم ناچار با کمال دستپاچگی آنچه را که در ذهنم می آید یادداشت می کنم.

1-    قبل از هر چیز از تمام برادران و خواهران تقاضا دارم که به یاد مردن باشند، منظورم این است که با کمال جدیت احکام اسلامی را اجر کنید.

آنچه را که امام خمینی پیام می دهد، سعی کنید پیام امام را اجر کنید، تابع احساسات خود نباشید از دین خود را انقلاب اسلامی کاملاً حفاظت نمائید.

مبادا روزی امام را تنها بگذارید. هرکسی را که امام تأئید کرده شما هم موظف هستید با تمام وجودتان از نماینده امام پشتیبانی کنید.

نماز را به پای دارید، مبادا نماز را سبک بشمارید. هر کاری را که انجام می دهید فقط برای رضای خدا باشد، نه رضایت هوی و هوس خود.

2-    از تمام برادران پاسدار انقلاب اسلامی، عاجزانه می خواهم با تمام وجودشان با نفس خود مبارزه کنند تا بتوانند در مقابل عناصر ضدانقلاب آگاهانه عمل نمایند، جهاد کنید، جهاد اکبر، علی گونه قدم بردارید، علی گونه بخوانید و علی گونه بیندیشید.

خداوندا، تو می دانی تمام تلاش و هدفم فقط و فقط جهت برپائی حفظ دین و انقلاب بود و تو می دای اگر می خواستم دنبال مادیات دنیا بروم، وضع مالی ام از خیلی ها بهتر بود حتی اگر دنبال پست و مقام هم می رفتم باز تو می دانی که زمینه پست و مقام مهیا بود و حالا هم که به جبهه آمده ام باز هم، تو می دانی که فقط برای کسب رضای تو آمده ام و برای اینکه فعلاً فقط جنگ هست که سرنوشت انقلاب اسلامی را مشخص می کند.

و اگر در حین جنگ سعادت شهادت را یافتم و به آرزوی خود رسیدم و اگر زنده ماندم با تجربه بهتری در آینده از دین اسلام که بالاترین ادیان می باشد حفاظت خواهم کرد و اگر هم قدرت نداشتم خود فعالیت کنم، فرزند خویش را تربیت اسلامی می کنم که با تمام جان و مال در خدمت اسلام باشد.

پاسدار واقعی باشید، از منافع شخصی خود حفاظت نکنید، از دین و قرآن حفاظت کنید. قرآن بخوانید و یاد بگیرید وقتیکه خوب قرآن را یاد گرفتید، به دیگرا بیاموزید و حق مستضعفان را از ظالمان بگیرید. از روی قانون اسلامی حرکت کنید، وحدت کلمه را در داخل خودتان حفظ کنید تا بتوانید مسلمین را دعوت به وحدت کلمه بکنید. از روحانیت حمایت کنید، اسلام منهای روحانیت صفر می باشد. اگر روحانیت تنها باشند، دشمن به آرامی در داخل شما نفوذ کرده و سنگر مقاومت شما را بهم می زنند. این روحانیت است که از شما حفاظت می کند، البته با بینش عادلانه و مظلومانه شما را رهبری کرده و حرکت دشمن و چهره آنها را با بینش اسلامی به شما نشان می دهد. ناگفته نماند هرکسی مثل روحانیت فکر بکند همانگونه پیش می رود.

3-    از تمام برادران و گروههای سیاسی، می خواهم آگاهانه راه خود را انتخاب کنند. برادران عزیز به قول امام حسین(ع) دین نداری در جهان لااقل آزاده باش.

خودتان را آلت دست دشمن قرار ندهید. فکر کنید در این موقعیت حساس به این دولت انقلابی اعتراض می کنید به نفع چه کسی تمام می شود، معلوم است، به نفع دشمن، همان دشمنی که تو بر علیه او شعار می دهی، بدون آنکه خودت متوجه بشوی، داری به دشمن کمک می کنی.

اینطور مسائل را تاریخ بارها نشان داده است، و بعد هم پشیمان می شوید، دوره مصدق را به یاد آورید، و جلوتر از آن میرزا کوچک خان را و باز هم به جلوتر برویم و تاریخ را ورق بزنیم، می بینیم به انقلابهای گذشته چگونه ضربه زدند و چه افراطی بودند و دست به این عمل زده اند، همان افرادی بودند که انقلاب کردند و همان افراد به خاطر اینکه انقلاب کرده بودند توفیق بیجا از انقلاب خودشان داشته اند، در نتیجه با دست خودشان انقلاب را به سقوط کشیدند و بعد هم پشیمان می شدند. چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی.

خداوندا، غم و درد من از دشمن نیست که در مقابلم رجزخوانی می کند، بلکه از دوستان و خویشاوندانی هست که هنوز مرا نشناخته اند. در تمام طول انقلاب سعی کردم خودم را به آنها بشناسانم و خیلی از حرفها و مسائل جنگ و انقلاب و تاریخ را حضوراً با همه دوستان و آشنایان در میان گذاشتم، چه شبها تا به صبح که خود آنها شاهد هستند صحبت کردیم و آنقدر به هم نزدیک شده ایم، که همه حرفها را از نگاههای همدیگر می فهمیدیدم، خیلی خوشحال شدم که حداقل توانستم خودم را به عنوان یک فرد ساده انقلابی به آنها بشناسانم. متأسفانه با همه این نزدیکی باز مرا نشناخته اند و مثل دشمن، کج اندیشی و شایعه سازی می کردند، وقتی انها نزدیکترین دوست خود را نشناخته اند چگونه می خواهند انقلاب اسلامی را درک کنند و بشناسند. آنهائی که هنوز گوش به حرفهای رادیوهای بیگانه می دهند و از آنها کسب اطلاعات منفی می کنند، و تمام حرکتهای انقلابی را به قول خودشان انحرافی می دانند. انهائی که هنوز حاضر نیستند مقداری از مادیات زندگی خودشان را صرف انقلاب کنند و بدتر از همه اینکه سعی دارند با حیله و نیرنگ از دستاوردهای انقلاب اسلامی صرف زندگی شخصی خود نمایند و مهمتر از همه اینکه به مقدسات این مملکت هم توهین می کنند و ذره ای احترام به اسلام و مسلمین ندارند و همیشه دم از شرق و غرب می زنند، این احمقهای از خدا بی خبر می خواهند سرنوشت ما را به دست گیرند و با حرکتهای گوناگون سعی دارند ما را از جنگ منحرف کنند. من با تمام وجودم برای آخرین بار به این دسته افراد اعلام می کنم دست از شایه پراکنی بردارید. به هر ایده و مسلکی پای بند هستید، سرجای خود بنشینید و عقاید پوچ خود را بر این ملت مظلوم تحمیل نکنید، و خودتان را به دردسر نیندازید.

چرخ انقلاب قوی تر از آن است که به وسیله دست شکسته و ناقص تان بایستد. قدری به خود آئید و در جای خلوت از خودتان سوال نمائید، چرا اینهمه قدرتهای غرب و شرق لبه تیز پیکان خودشان را به سمت ملت مسلمان ایران نظاره گرفته اند، برای چی؟؟

خداوندا، ما خون خود را در بیابانهای غرب و جنوب کشورمان برای برپائی پرچم اسلام می ریزیم، و به آندسته مسلمانانیکه هنوز نمی خواهند حقیقت جنگ را درک کنند می فهمانیم، اگر دین حق که حسین(ع) خونش را بپای آن ریخت، اگر با صلح تحمیلی و رفاه طلبی و بدون قیام حفظ می ماند، حسین(ع) خیلی از شماها عاقل تر بوده که خونش را غریبانه در صحرای کربلا ریخت.

در ادامه باید اضافه کنم، هیچگونه قانونی و هیچ دینی پابرجا نمی ماند، مگر از قرآن و اسلام تنظیم و بر حسب موازین حکم اسلام برنامه ریزی گردد.

برای حفظ اسلام و قران باید از محیط زندگی فاصله گرفت و حتی محبت ظاهری خانوادگی را نیز زیر پا گذاشت.

سخنی چند با آشنایان و هر کسی که به نحوی مرا می شناسند و از دور و نزدیک به وضعیت ظاهری ام آشنا هستند.

توجه کنید: به خاطراتی که در آینده نزدیک شما را تعقیب می کند اعلام خطر می کنم، گرچه با خیلی از شماها در زمان حیاتم با زبان بی زبانی مسائل را به نحوی می گفتم، متأسفانه در من آن بیان شیوا وجود نداشت تا بتوانم شما را از خطرات شیطان آگاه کنم، نه در شما، آن گوش شنوا بود تا حقیقیت را خوب درک کنید به هر حال تصمیم گرفتم پیام خود را به وسیله خون رگهی بدنم به شما ارسال کنم. تصمیم گرفتم با حرکت جدیدی که شیوه پیامبر بود راهی جبهه شوم و با تمام قدرت با دشمن بجنگم و اگر اولین قطره ای خون از بدن من روی زمین ریخته شد از خداوند متعال بخواهم تو را به اولین قطره خون شهید محراب علی بن ابی طالب و حسین بن علی در صحرای کربلا ریخته شد سوگند دهم، گوشهای مسلمین را از فرمایشات امام امت و همچنین راه توبه را برای همه مسلمین باز گرداند و هدایت قلب های این ملت را به سوی خود جلب نماید.

آری این چنین بود، اگر دعای من مستجاب گردید پس توجه کنید، ای عزیزان از رسول خدا(ص) روایت شده است، دو چیز عامل خطر امت من است و اعلام خطر می کنم:

  اولین خطر، میل به دنیا داشتن، یعنی علاقه به زن و فرزند و مال و ثروت و منزل و پست و مقام و یا هر نوع محبوبیت کذب و..........

دومین خطر، ترس از مرگ داشتن است.

ای عزیزان، مبادا غفلت کنید، لحظه ای با خودتان خلوت کنید و ببینید که از کجا آمده اید و در کجا هستی و به کجا خواهید رفت، بس کنید، چه شده است شما را؟ اینهمه خوردید، پوشیدید و خوابیدید، چه نتیجه ای از این دنیای بی ارزش بردید، مگر فراموش کردید چه خونهایی ریخته شد، حداقل چقدر از نزدیکان شما، هر کدام به نحوی از این دنیا رفته اند چرا درس نمی گیرید.

اگر هزاران سرمایه هم جمع کنید و بهترین کاخه را برای خود تهیه نمائید، با یک زلزله همه اینها از بین می رود، پس چرا خودتان را مثل یک حیوان سرگرم کار دنیائی می کنید، برای چه کس این همه تلاش می کنید، قدری فکر کنید.       نمی خواهم شما را از کار کردن منع کنم، می گویم ای انسان تو مال خودت نیستی، در اجتماع هستی که از دسترنج همه استفاده می کنی، چرا از دست رنج دیگران برای زن و بچه ات پس انداز می کنی و دیگران را از امکانات رفاهی محروم می کنی، ننگ و نفرت بر آن کسانی باد که از دست رنج دیگران برای شخص خود سرمایه جمع می کند. و درود خدا بر آن کسانی باد که از مال و جان خود گذشتند تا دیگران بهتر زندگی کنند.

ای انسانها چرا از مال خود در جنگ استفاده نمی کنید؟ چرا به جبهه جنگ نمی روید؟ نکند خدای نکرده قلبتان سیاه شده است؟ اینقدر توجیه نکنید و نگوئید اگر من به جبهه بروم تکلیف زن و بچه من چه می شود یا اینکه پدر و مادر پیری دارم و از رفتن من چه می شود، اینها همه بهانه است.

به قول امیرالمؤمنین(ع): اگر زن و فرزند شما صالح هستند و برای خدا مشغول ستایش هستند دیگر چه غمی دارید، خدا هم سرپرست و هم روزی دهنده اینها است و اگر غیر از خدا را می پرستند، پس چرا خودت را سرگرم می کنی.

پس متوجه شدیم که خودمان را گول می زنیم، اگر به جنگ نروید، جنگ به سوی شما خواهد آمد. به قول حضرت امیرالمؤمنین(ع): وای بر آن امتی که کوچه و خیبان شهرشان میدان تاخت و تاز دشمن قرار گیرد.

ای انسان، اگر به مال دنیا هم علاقه مند هستی باید به جنگ بروی، چون اگر نخواهی جلوی دشمن را سد کنید، دیگر چیزی برایت باقی نخواهد گذاشت، حتی ناموس ات را از دست خواهی داد پس مرگ بر تو که چنین تفکری داری.

ای آدمها، گر به زندگی دنیائی هم علاقه مند هستید، بروید به جبهه های جنگ و با هر وسیله ای که می توانی، بیشتر به جبهه خدمت کنی. اگر جلوی دشمن را نگیرید و دشمن به داخل شهرهایتان هجوم بیاورد، دیگر نه مال برایتان باقی می ماند و نه کسب و کاسبی، حتی ناموس تان را هم از شما می گیرند. پس مرگ بر آن کسانی که هنوز این نوع تفکر را دارند و نمی خواهند حقیقت را درک کنند.

همسرم: در این موقع حساس از جنگ برایت می نویسم چون در رأس همه امور جنگ است و به قول امام عزیزمان، جنگ، جنگ است و عزت و شرف و دین ما در گرو همین جنگ است و اذا باید تذکر دهم، مبادا سختیهای شخصی و خانوادگی باعث گردد که جنگ را رها نموده و به امور دنیائی بپردازیم. همانطوریکه همه مان می دانیم و دیدیم که چندین هزار نفر از بهترین و مؤمن ترین افراد جامعه به دست دؤخیمان و ستمکاران به شهادت رسیدند و این همه ضایعات در دست ما گذاشته و خانواده های این امت را عزادار نموده، چگونه می شود همه اینها را نادیده گرفت و به زندگی انفرادی و شخصی بازگشت.

همسرم: حداقل در زندگی چند ساله خوب مرا شناختی و تو تنها کسی هستی که تمام خصوصیات اخلاقی من آشنا هستی، و این را خوب می دانی که من به جز به پیروزی اسلام و مسلمینبه هیچ چیز فکر نمی کنم. و باز هم خوب       می دانی علیرغم تمام مشکلات و فشارهای روحی که از همه طرف برایم وجود داشت و حتی موانع هائی که از طرف نزدیکان برایم ایجاد شده، کوچکترین لغزشی در ادامه راه مقدسم پیدا نشده است و عاشقانه تر از هر عاشق به دنبال معشوقم در سختترین مشکالات جنگ و در بدترین آب و هوا، با بدترین دشمن روبه رو می شوم تا او را بیابم. هیچ معشوقی بهتر از خدا نمی تواند برایم باشد، چرا که بدون او ما هیچ هستیم و به طور خلاصه برایت بگویم، یک لحظه زندگی بدون رضای خداوند، برایم هیچ ارزشی ندارد. در حال حاضر که دین خدا در خطر است و ما هم که ادعا می کنیم مسلمان هستیم، باید از همه لذایذ دنیائی برید و جان بر کف بر دشمنان اسلام بتازیم و هیچ به عاقبت فکر نکنیم و خداوند رحمان و رحیم است. عمر دو روزه دنیا خیلی سریع می گذرد و اگر خدای نکرده غفلت نمائیم، پشیمانی برایمان می ماند.

ای همسر خوبم، همانطور که همیشه از تو تقاضا داشتم، اینکه مرا حلال کنی و روز قیامت از من شفاعت نمائی، چون تو اجر و ثواب شهید را داری و خیلی به خاطر اسلام در رنج و زحمت افتادی، لذا در نزد خداوند تبارک و تعالی اجر و ثواب زیادی داری و امیدوارم تا آخرین لحظه زندگیت صبور و شکیبا باقی بمانی انشاءالله تعالی.

همسرم: می بخشی اگر شوهر و همسر خوبی برایت نبودم، می دانم که خیلی ناراحت هستی، چه کنم که چاره ای جز این نبود، من از تو خیلی راضی هستم و تو را به خداوند متعال و فاطمه زهرا(س) می سپارم. سعی کن خودت را در میان مردم یک روحیه قوی، فاطمه گونه و زینب گونه جلوه دهی و در این دنیا نتوانسته ایم خوب زندگی کنیم. انشاءالله در آن دنیا همدیگر را ملاقات و زندگی جاوید خواهیم داشت. انشاءالله

همسرم: ناراحت نباش، خوشحال باش که همسرت مثل شیر برای اسلام دفاع می کند و به فرمان امام امت به جبهه آمدم تا خدای نکرده نسل آینده مرا مورد نفرت قرار ندهند.

همسرم: می دانم شوهر از دست دادن مشکل است و سخت و رنج آور است، ولی خدای نکرده اسلام از دست ما برود ننگ است و لعنت خداوند و اولیا الله و ائمه اطهار و شهدا نصیب ما خواهد شد.

فرزندم: یک نکته را به محمدعلی سفارش می کنم، پسرم محمدعلی سلام بر تو و درود خداوند بر تو که هنوز خودت را نشناختی پدرت را از دست دادی، پسرم محمدعلی روز قیامت تو باید از من شفاعت کنی، چرا که پسر شهید هستی و یا اینکه پدر، کشته هستی ، شاید من شهید نشوم و خداوند مرا شهید نداند و اعمال بدم باعث {   } شهادت بشود. ولی تو اجر و ثواب فرزند شهید را خواهی داشت، چون هرچه باشد پدرت برای اسلام و انقلاب کشته شده و مثل خیلی از آدمهای معمولی در رختخواب نمرده است.

پسرمف محمدعلی پیامبر اسلام وقتی که به دنیا آمد بود پدر نداشت و بعد از چندی مادرش را هم از دست داده است، فرزندان ائمه و معصومین همه یتیم بودند و تو هم باید یتیم باشی، اشکال ندارد وقتی که از دنیا رفتی می فهمی که چقدر لذت خواهی برد.

خدمت پدر و مادر خوبم:

سلام علیکم و رحمت الله و برکاته. سلام مرا که از جبهه های حق علیه باطل برایتان می فرستم بپذیرید و از اینکه فرزند خوبی برایتان نبوده ام یا اینکه نتوانسته ام خدمتی برایتان انجام دهم، مرا واقعاً ببخشید و از طرفی حرف زیادی داشتم، عذر می خواهم. فقط باید متذکر شوم که شما پدر و مادر عاقبت به خیر هستید که حداقل چندتن از فرزندان شما به راه اسلام از جان و مال گذشتند و شما هم از این بابت در جامعه سربلند گشتید. پدر و مادر خوبم، خدا را شکر کنید که فرزندتان بعد از سالها انحراف، امروز افتخار اسلام گشته و مثل شیر با کفار و دشمنان اسلام در ستیز است و خدا را شکر نمائید، اگر نتوانسته ام خدمتی برایتان بکنم تمام وقتم و جان و مالم را در اختیار اسلام گذاشتم و یاری دین خدا را پیشه خود قرار دادم. پدر و مادر، به نماز توسل جوئید تا همه مشکلات شما و اسلام را فقط خداوند به وسیله نماز رفع می نماید. امروز اگر شما را پدر و مادر شهید می خوانند، زیاد مهم نیست چون من می بایست اولین شهید شهرمان (قائمشهر) باشم و تا به امروز خداوند مرا نگهداشته و مصلحت خداوند بالاترین فکرهای انسان می باشد.

پدر و مادر، مرا واقعاً می بخشید و شما را به خداوند متعال می سپارم.

                                                                                                   "والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته"

مردان بزرگ در روزگار سختی ها و هجوم توهمتها، آنگاه که همه در حال گنگی و گیجی به سر می برند و شهامت و جرأت تصمیم را از کف داده اند، به یکباره تصمیمم گرفته و پیش قدم می شوند.

خیزید عاشقان، نفسی شور و شر کنیم                  وز های و هوی جهان همه زیر و زبر کنیم

از تاب سینه آتشی اندر جگر زنیم                         وز آب دیده سینه تفتیده، تر کنیم

در ماتم خودیم، بیا زار بگرییم                            خاکستر جهان همه بر فرق سر کنیم

نعره ز جان زنیم همه روز تا به شب                      ناله ز دردر دل همه شب تا سحر کنیم

تا چند چاشت ما همه از خوان غم بود                   تا کی وجوه شام ز خون جگر کنیم

آهی بر آوریم، سحرگه ز سوز دل                          وین بخت خفته را دمی از خواب بر کنیم

زاری کنان به درگه دلدار خود رویم                      نعره زنان به پیش سرایش گذر کنیم

باشد که یک نفس نظری سوی ما کند                   دزدیده آن نفس به رخ او نظر کنیم

آن لحظه از عراقی باشد که وارهیم                        گر زو رها شویم، سخن مختصر کنی

                                  *****************

برخاستی و موج زدریا برخاست                             پیش قدمت غبار صحرا برخاست

وقتی که میان خون فتادی ای دوست                     خورشید به احترامت از جا برخاست

در تنگ غروب، لاله گون سیمایت                          فواره خون در آسمان از نایت

آغوش گشود خاک میدان خندان                           خورشید نشست تا ببوسد پایت

با تو شب تیره، کار خود گم کرده است                    بیداد و ستم مدار خود گم کرده است

در شوق وصال ساحلت ای جانباز                           دریا به طلب کنار خود گم کرده است

در وسعت دشت نوجوان افتاده است                        یک سو تن و یک طرف کمان افتاده است                       

این عکس غروب است در آئینه خاک                       با نقش زمین بر آسمان افتاده است؟

می گفت کفن به جسم پاکم نکنید                        غفلت زمسیر تابناکم نکنید

بر سینه آسمان جان، جایم باد                             خورشید الا اسیر خاکم نکنید

وقتی که به دوشها سفر می کردی                         از کوچه سینه ها گذر می کردی

چشمان همه بر تو و هنگامه غسل                         تنها تو به آسمان نظر می کردی

بی تاب وصال آشنا روحم بود                                کانون سفا سینه مجروحم بود

هرچند شکسته، زورقی بود دلم                            هنگامه طوفان خطر نوحم بود

یک قافله اشک از نگاه تو گذشت                         از جوشن عرش تیر آه تو گذشت

تو از سر خویشتن گذشتی ای دوست                    او از سر لغزش و گناه تو گذشت

                     **********************************************


زندگی نامه

جعفرشیرسوارفرزند (( عبدالله)) و ((سیده بیگم)) دراول آبان سال 1334 در خانواده ای کم درآمدو مذهبی در شهرستان قائم شهر به دنیا آمد. اواولین فرزند خانواده بود که دوران کودکی را تحت تعالیم و تربیت مادرش، (( سیده بیگم پور بهشتی )) سپری کرد.
دوره ی ابتدایی را در مدرسه ی شاپور ( شهید شیر سوار فعلی ) و دوران دبیرستان را در هنرستان نوشیروانی بابل سپری کرد ودر سال 1357 موفق به اخذ مدرک دیپلم در رشته ی برق شد.
مادرش می گوید:(( قبل از تولد جعفر، در خوردن غذا توجه می کردم. در مراسم مذهبی حضور                    می یافتم و از خداوند می خواستم که فرزند صالح وسالم به ما عطا کند.  نامش را پدرش به خاطر                 علاقه اش به امام ششم و برادر مرحومش، جعفر انتخاب کرد. از همان دوران کودکی در ایام                    مناسبت های مختلف مانند ماه محرم و رمضان او را با خود به تکایا و مساجد می بردم. ))
جعفر در اثر آشنایی با شهید نجفعلی کلامی به مسایل دینی و مذهبی علاقمند شد. در این باره پدرش         می گوید:
(( از زمانی که جعفر با کلامی آشنا شد، مسیر زندگی او دستخوش تحول و تغییر گردید و به او قول داد که همواره در خط ولایت فقیه باشد . همین طور هم شد. او به عهد خود وفا کرد ودر این زمینه                   فعالیت های فراوانی کرد.))
 قبل از انقلاب فعالیت های زیادی جهت شناخت بیشتر حضرت امام (ره) و بیان عملکرد نظام پهلوی و ظلم و ستم های آن ها نسبت به مردم محروم و مستضعف و توزیع نوار و پخش اعلامیه های حضرت          امام (ره) داشتند. وی فردی متواضع، فروتن، مؤدب و با حجب و حیاء بود و هیچوقت با تند روی و بداخلاقی مقابل پدرو مادرش ودیگران برخورد نکرد واز والدین، حرف شنوی زیادی داشت.
 جعفر شیر سوار به حرام و حلال، محرم و نامحرم، اهمیت می داد ودر روزهای دوشنبه و 5شنبه روزه           می گرفت.  هر شب قرآن می خواند و با عشق وعلاقه ی خاص تفسیر قرآن و نهج البلاغه را مطالعه می کرد.
انقلاب به پیروزی نزدیک می شد. فعالیت های جعفر بیش از گذشته شد. هر روز با مبارزین جدیدتری آشنا می شد و دامنه ی فعا لیت آن ها گسترده تر از قبل . به گونه ای که چندین بار توسط ساواک مورد پیگرد قرار گرفت و حتی بازداشت شد، او هرگز دست از حمایت از امام و انقلاب برنداشت.
او پس ازپیروزی ا نقلاب اسلامی در سال 57 با تشکیل کمیته ی انقلاب اسلامی، ابتدا عضو کمیته شد و تا 29 فروردین 58 درکمیته ماند. پس از آن به همراه عدّه ای از مبارزین انقلاب و نیروهای متعهد به نظام، سپاه پاسداران قائمشهر را شکل داد و به همراه تعدادی از دوستانش در شکل گیری سپاه گیلان و مازندران نقش به سزایی داشت.
وی در فروردین سال 1358به عضویت شورا فرماندهی سپاه پاسدارن قائم شهر درآمد و تا اواخر مهرماه همان سال درآن شورا مشغول بود. در همین زمان مسوولیت امور هماهنگی و انسجام نیروها ی رزمی در گیلان و مازندران را به عهده گرفت.
جعفردر سال 1359 با خانم (( سوسن ملکیان )) که 6 سال ازخودش کوچکتر بود و دختر خاله اش بود، پیوند زناشویی بست که مراسم ازدواج آن ها بسیار ساده برگزار شد واز آن به بعد سوسن، هماهنگ با همسرش در فعالیت های اجتماعی و انقلابی حضوری فعال داشت. ثمره  این ازدواج پسری به نام                         (( محمد علی )) و دختری به نام (( زینب )) می باشد.
 او پس از پیروزی انقلاب، درخلع سلاح شهربانی وقت، تشکیل کمیته ای جهت حفظ امنیت شهرو ایجاد گارد جنگل، جهت مبارزه با افراد سودجو نقش بسزایی داشت. با شروع جنگ، رفتن به مناطق مختلف جنگی و شرکت در عملیات ها اولویت اصلی زندگی او شد.
خانم ملکیان، همسر شهید می گوید: (( جعفر شجاع، دلیر، با تقوا، با ایمان، با محبت و با گذشت بود و هرگزکارشخصی اش را به کسی واگذار نمی کرد. سعی می کرد در هر شرایطی ارتباط و صله رحم با خانواده، بستگان و دوستان را قطع نمی کرد.))
وی گروه های مخالف نظام و انقلاب، به ویژه منافقین را در مرحله اول با روابط حسنه، گفتار خوش و منطقی راهنمایی می کرد ودر غیر اینصورت از راه عمل با آنان برخورد می کرد. فعالیت هایش در جنگل های آمل و شیرگاه و حضور در غائله ی گنبد نشان از فعالیت های او علیه منافقین دارد.
شیر سوار برای روحانیون وارسته وشایسته و متعهد به نظام اسلامی وحضرت  امام (ره ) ارزش زیادی قائل بود و ارادت شایانی نسبت به این قشر داشت و در مسائلی که با شئونات اسلامی منافات داشت، بسیار حساس بود.
وی با شروع جنگ تحمیلی ایران و عراق نیروها ی زبده و آموزش دیده ی  خود را به جبهه اعزام کرد.
 جعفر در هر شرایط روحی، متوسل به ائمه می شد و به دیگران نیز توصیه می کرد که در کارهای شان توسل به ائمه را فراموش نکنند.
 او در خصوص جنگ، تبعیت از فرامین امام مبنی بر دفاع از وطن را واجب کفایی می دانست و بی تفاوتی در این موضوع را جایز نمی شمرد و عدم شرکت در این جنگ و دفاع از اسلام ومیهن وناموس را دور از مردانگی وجوانمرد و مسلمانی می دانست.
 وی در دوران حضورش در منطقه به عنوان  جانشین و فرمانده گردان ویژه شهدا ، گردان حمزه و جاشین تیپ و... خدمات ارزنده ای به یادگار گذاشت و در عملیات های والفجر 8، کربلای 1، والفجر 4 و کربلای 5  و ... شرکت داشت. اوچند بار در منطقه مجروح شد و پس از بهبودی نسبی سریع به منطقه برمی گشت.
 تا سال 1364 ناصر بهداشت، فرمانده گردان حمزه سیدالشهدا بود و معاونت گردان راجعفر بر عهده داشت و پس از شهادت بهداشت، فرماندهی گردان حمزه سیدالشهدا به عهده ی شیرسوارگذاشته شد. علاقه ی او به خانواده های شهدا به حدی بود که هر بار از مرخصی می آمد، ابتدا به دیدار خانواده های شهدا می رفت و از آنان دلجویی می کرد.
خانم ملکیان میگوید:(( همسرم آرزویش بود که برای اسلام خدمت کند و به شهادت برسد. از خدا           می خواست که تا زنده است، برای اسلام خدمت کند. همیشه می گفت:(( اگر خداوند فرزندی به من دهد آن را در راه اسلام تربیت می کنم تا در خدمت جامعه و نظام باشد.)) او می گفت :(( اگر می خوای اسیر هیچ گرفتاری ای نشوی، مطالعه کن و قرآن بخوان. کاری به دیگران نداشته باش. اتکاء تو فقط به خدا باشد. اگر می خواهی خودت را ازنظر علمی غنی کنی، مطالعه داشته باش که هیچ موقع ضرر               نمی کنی.)) وی در مورد امام و ولایت فقیه می گفت: (( حضرت امام (ره) یک اصل و یک واقعیت است. نباید امام را تنها بگذاریم. کسی که ولایت را قبول ندارد،  اصلاً مسلمان نیست. اگر امام نبود، شاید من هم در این راه نبودم. ))
همسرش می گوید:(( جعفر مرگ را برای خودش کم می دانست و در رختخواب مردن را ننگ                      می شمرد و می گفت:(( باید دنباله رو حضرت امام باشیم . اسلام و قرآن را خوب بشناسیم. ما برای اینکه کفر را از بین ببریم باید تلاش کنیم. خون خود را بریزیم تا اینکه مکتب ما و دین ما حفظ شود. ))
 سردار شیرسوار وقتی یارانش به شهادت می رسیدند، ناراحت می شد و می گفت : (( بار الها ! چرا مرا شایسته ی شهادت نمی دانی؟ ایکاش من جای نیروهایم بودم. ))
علی اکبر خنکدار، از دوستان وهمرزمان شهید می گوید: (( جعفر قبل از عملیات به نیروهای تحت امرش آموزش می داد و در همه ی لحظات با آنها همراه می شد. آمادگی رزمی، سازماندهی، اسلحه شناسی، تخریب، پیاده روی های طولانی آبی و خاکی، سخنرانی برای نیروها قبل عملیات، دادن روحیه به نیروهای رزم و رفتن با آنها به خط مقدم از خوی و خصلت مدیریتی و فرماندهی شهید شیرسوار بود. ))
مادرش از آخرین اعزام پسرش می گوید:((جعفر در آخرین مرحله یک چهره ی عرفانی و روحانی خاصی داشت و گویا به خودش الهام شده بود که لحظه ی رسیدن به معبودش است. خودش مطرح کرد که این آخرین وداع است و لحظه ای چشم انتظاری به سر آمده است.))
 این سردار قائم شهری در تاریخ 3/10/1365 در هفت تپه، مقرّ لشکر 25 کربلا در حال استراحت بود که هواپیما های جنگنده ی عراقی حمله کردند. اوبا دیدن هواپیماها، نیروها را به سمت سنگرها و چاله هایی که در هفت تپه برای در امان ماندن ازبمباران هوایی کنده بودند،هدایت می کرد. زمانی که دو بسیجی کم سن وسال را برای در امان ماندن به چاله ای هدایت می کرد، مورد اصابت ترکش های بمب خوشه ای قرار گرفت و سرانجام او نیزهمانند دوستانش به دیار باقی شتافت. پیکر پاکش پس از تشییع جنازه ای با شکوه، در آرامگاه (( سید ملال )) قائم شهر به خاک سپرده شد.