نام پدر : مصطفی
تاریخ تولد :1340/11/18
تاریخ شهادت : 1361/01/04
محل شهادت : رقابیه

وصیت نامه

*وصیتنامه شهید محمد طاهر شیرافکن*

                                                             

«هو الذی ارسل رسوله بالهدا و دین الحق لیظهره علی الدین کله و کفی بالله شهیدا»

خدائیست که رسول خود محمد(ص) را با قرآن و دین حق به عالم فرستاد تا او را بر همه ادیان دنیا غالب گرداند و بر حقیقت این سخن گواهی خدا کافی است. و به راستی اوست همتای بی مانند و قدرت فنا ناپذیر و ابدی. اوست رحیم و رحمان و رئوف. و اوست که پیامبران متعددی را فرستاده و آخربار حضرت محمد(ص) را جهت ابلاغ اندیشه تام و کامل اسلامی برای خلق آماده و مستعد، مامور کرده است. این را همواره در دعای فرج مرور می کنیم «اولی الامر الذین فرضت علینا طاعتهم» از آنجا که پیامبر اکرم خود مجهز به سلاح تزکیه و تقوا بود این امر الهی را خداوند بر دوشش گذاشت و چون تبلور ایمان و صداقت بود، توانست بر تمامی ادیان و خطوط انحرافی غالب و پیروز گردد. خداوند هم برای اطمینان خاطری بیشتر به مردم ستمدیده، ضمانت برآورده شدن حاجاتشان را نوید می دهد و طبق همین، ای چنین می گویند:«و عرفتنا بذالک منزلتهم». با این شیوه پرشده از خیر و نیک و سعادت در آن مسلما منزل و مقام خداجویان را شناختیم.

این بار آن دست روی سر انسانی از تبار همان پیامبر با رحمت واسعه اش متجلی گردید و گیتی را از نو حیاتی و نوری دیگر بخشید.

به یاد داریم که مدتها قبل زمزمه می کردیم ای کاش در زمان حسین(ع) بودیم تا دین مبین اسلام را از زبان وی و از اعمال او شنیده و می دیدیم. در کارزار کربلا بودیم تا حسین(ع) را یاری می دادیم. این را زمانی می توانستیم بگوئیم که کسی را برای همگامی با قرآن و دین حق مشاهده نمی کردیم هم اینک که امام خمینی را در آغوش خود داریم که چون پیامبر برخورد می کند و چون او مبارزه می کند و به عبادت می پردازد و مثل او همه را پیام می دهد که از مرگ نهراسید. و اکنون مردنی است بیائید و آن را در میدان جهاد میسر کنید تا آخر عمر شاید رحمت خداوندی شامل حالمان بشود و گناهانمان بخشوده گردد و این چنین انسانی با این خصوصیات را که در مقام ولایت فقیه است چرا نباید پیروی همه جانبه کرد؟ اینجانب که تمام ذره ذره وجودم را مدیون این پیامبر زمان خویش می دانم، چگونه می توانم مدعی باشم که خود در قرآن و دعا و رساله و احادیث و ... جاری شدم؟

هم اینک خدا خواست که من به این رتبه نائل آیم و شهادت نصیبم گردد و از شما مردم جدا گردم و در جوار صحن مطهر امامان معصوم و شهدای پاکباز انقلابمان مخصوصا رجائی و باهنر و بهشتی قرار گیرم و همچون آن ها از فشار قبر و عذاب برزخ و قیامت در امان باشم و در عوض به نعمت های دنیای برزخ و قیامت را زیاد مطالعه نمائید.

اگر من این وصیت نامه را می نویسم هیچ به حال من تاثیری ندارد و برایم فرقی نمی کند.تنها چیز این است که با شما مردم اتمام حجت می کنم و حالت و روحیه یک شهید و شمع محفل بشریت را به شما می نمایانم و راه های زمینه سازی برای رسیدن به این فوز عظیم الهی را روشن می کنم.

الان حس می کنم که فرشتگان بر بالینم آمده و تبریک وارد شدن در بهشت را به من نوید داده اند. بر تمامی حرکات شما مردم گواه هستم. اگر تشییع ام می کنید، دفنم می نمایید و یا فاتحه ای می خوانید، مبادا گمان کنید که چشمانم بسته است بلکه کاملا بر تمامی امورتان نظاره می کنم و برایتان تا حد توان شفاعت خواهم نمود. لکن شما هم به وظایف شرعی و دینی جامه عمل بپوشانید و سخنان رهبر انقلاب را بخوبی گوش فرا دهید و در وجودتان متجلی نمائید. روحانیت را هیچگاه در مبارزات تنها نگذارید و دوشادوش آن ها قدم بر داشته و آرمان های آن ها را آرمان خود بدانید.

پیام به خانواده:

از افراد خانواده چیزی نمی خواهم جز طلب بخشش و مغفرت از خداوند و صبر و یاری و ادامه راه شهدا. از پدر و مادر و خواهران و پدربزرگ و مادربزرگ و برادران و اقوام و فامیل ها و همه می خواهم که اگر جسدم را آوردند و دفنم کردند سری بزنید و فاتحه ای بخوانید. اگر هم که نیاوردند، باشید و راجع به عاقبت من فکر کنید تا لااقل به این وسیله تا حدودی خود را از گناه دور کنید و آرامش خاطری پیدا کنید. به همه شما می گویم که قرآن و دعا را همیشه در لحظات زندگی زمزمه کنید و بدان عمل نمائید و به اخلاق اسلامی آراسته شوید تا مردم از دینتان پند گیرند و به دیگران یاد دهند. به همه کسانی که من بدهکارشان می باشم ادای قرض نمائید و به همه کسانی که مورد بدرفتاری و خشونت من قرار گرفتند طلب مغفرت و آمرزش نمائید. انتظار من از شما زیاد است.

راز و نیازی با خداوند در آخر:

«و قد اتینک یا الهی بعد تقصیری و اسرافی علی نفسی معتذر نادما منکسرا مستقیلا مستغفر مقرا مذعنا معترفا» خدایا عصر و روزگار غریب را گذراندیم. راه پر پیچ و طولانی را با توشه ای اندک سر نهادم واز زندان خلاصی یافتم و از این ظلمتکده به نزدت که منبع نوری است آمدم و از تو می خواهم هرچند که در دنیای اولیه آنچه که تو می خواستی نتوانستم زندگی کنم لکن مرگم را چنان قراربده که جبران گناهان بی شمار خویش را کرده باشم. بارالها بعد تقصیر و اسراف بر نفس خودم با حالتی معتذر و دلشکسته و اعتراف کننده به گناهان خویش به نزدت آمده ام و اذن دخول می خواهم امیدم این است که مرا همچون شهدای صدر اسلام و اخیر در دامن پر محبت خویش قرار دهی و از این فیض بی پایان بی نصیبم نگذاری.

                                                                                              والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته 


زندگی نامه

 
 
 
روحاني شهيد: محمد طاهر شيرافکن
 
گو خلق بدانند که من عاشق و مستم آوازه درست است که من توبه شکستم
 گر دشمنم ايذا کند و دوست ملامت من فار غم از هر چه بگويند که هستم
«مرگ، پايان کبوتر نيست.» زماني که سهراب اين فراز از شعرش را مي سرود نمي دانم به چه مي انديشيد؛ اما به هر چه که مي انديشيده مرگي را در نظر داشته، کبوتري را و اين که پايان با مرگ مساوي نيست. حال اگر کبوتر نماد پاکي، صلح و سفيدي باشد آيا آناني که در اوج لذت ها، قدرت ها و فرصت هاي زندگي، به عشق حق از همه مباحات چشم پوشيدند، تمام پاکي نيستند؟
اگر مرگ پايان نيست آيا شهادت پايان است؟ شهادت که تمام آغازها چشم به راه او دارند؟ «ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا»(آل عمران،169)
شهيد «محمد طاهر شيرافکن» از جمله کبوتراني بود که در اوج پاکي و معصوميت عالم وجود را به نور طهارتشان سبز کردند.
پدرش مصطفي در کنار سفره ايمان و عشق به خوبي ها حضور متبرک او را لطف خدا مي ديد و مادر، اين تمام ايثار، تمام عاطفه و احسان، گرماي کلبه وجودش را از او مي خواند.
محمد طاهر، بهانه شيرين اين کاشانه، نهالي بود که جاده کمال را در پناه امن دعا و حفاظ گرم نماز در مي نورديد و به آغوش نور نزديک و نزديک تر مي شد.
شش، هفت ساله شد. راهي دبستان اش کردند و او شد مهمان کلاس درس و ميز و نيمکت.
سطر سطر کتاب آفرينش سرمشق چون اويي است که فردا را معنا مي کنند.
محمد طاهر دوره دبستان را پشت سر نهاد، دوره راهنمايي و خلاصه تا اخذ ديپلم پيش رفت.
اما محمد طاهر در کارنامه روشنش گواهي تجربه ميدان علوم دين را نيز دارد. او در بهارستان علوم قرآن و حديث، آبشار زلال قال الصادق و قال الباقر –عليهما السلام- و در سايه سار ذکر و نماز ديدگانش را منور ساخته است. قم و حوزه علميه شاهد اين مدعا است. شهري که اولين و آخرين ميعادگاه علوم نظري او شد.
اما اين جوان، تجربه اي ديگر را نيز پشت سر نهاده است. دومرتبه تن به غبار پاک ميدان رزم شسته و هشت ماه خاک سبز شهادت را طوطياي چشمهايش ساخته است.
او عهد بسته بود تا در آستان دوست سر بدهد تا دين بماند تا سرباز فداکار و مخلص اسلام مانده باشد و بر سر عهد ماند.
عهد ما با تو نه عهدي است که تغيّر بپذيرد بوستاني است که هرگز نزد باد خزانش
ششم فروردين سال 1361، روح بهاري او در بهار طبيعت عزم کوي يار کرد و در «رقابيه» به مصاف فتح بابي شد براي ورود او در جرگه آنان که جسم را گذارده و جان را برده بودند.
روحش شاد باد
 
 
 
 
استان: مازندران             شهرستان: بابل              تولد:1340              شهادت: 6/1/61- رقابيه