نام پدر : حسین
تاریخ تولد :1344/10/12
تاریخ شهادت : 1365/12/12
محل شهادت : شلمچه

وصیت نامه

*توصیه نامه محمدعلی شیخ*

 

سفارش من به شما این است که نسبت به انقلاب و رهبر عزیزمان وفادار باشید. از روحانیون متعهد پیروی کنید. در انجام واجبات و ترک محرمات بکوشید. حق الناس را رعایت کنید. با قرآن مانوس باشید و نماز جمعه و جماعت را ترک نکنید. دعاهای کمیل و توسل را هرچه باشکوه تر برگزار کنید. و از خواهران عزیزم می خواهم که در حفظ حجاب خود کوشا باشند.

 


زندگی نامه

*زندگی نامه شهید محمدعلي شيخ*

 

نام پدر: حسين

در دوازدهم دي 1344،در خانه «حسین و فاطمه‌صغری»،کودکی چشمان پرفروغش را به روي دنيا گشود كه بعدها سرو سرقامتی در دیار «بهشهر» شد.

پدرش باغبان بيمارستان امام خميني بود.

این زوج، هفت فرزند داشتند که محمّدعلي، اوّلین فرزندشان بود.

روزهاي كودكي محمدعلی، در كنار هم­سنّ و سالانش با شيطنت­هاي كودكانه گذشت.

او بعد از طی دوره ابتدائي، به مدرسه راهنمايي «اميري» زادگاهش راه یافت.سپس موفق به اخذ دیپلم فرهنگ و ادب از دبيرستان «دكتر علي شريعتي» در بهشهر شد.

«حسین عسگری» از دوستش چنین می‌گوید: «سال اول نظری در دبیرستان دکتر شریعتی، در یکی از دروس تجدید شد. مادرش بعد از متوجه شدن این موضوع، نزد مدیر مدرسه رفت و از او خواست که در نمره فرزندش تجدیدنظر کند. بعد از چند روز که نمره قبولی محمدعلی اعلام شد،او به مدرسه رفت و به مدیر گفت:چرا نمره هشت مرا به ده تغییر دادید؟ من همین هشت را قبول دارم. شهریور هم می‌آیم و دوباره امتحان می‌دهم. و او همین کار را کرد و قبول شد.»

در بیان خلق‌وخوی محمدعلی باید گفت که نسبت به والدین، مودب بود و همیشه مطیع اوامرشان. با دیگران نیز، با ملاطفت و گشاده‌روئی رفتار می‌کرد.

خواهرش «ربابه» مي­گويد: «روزي بر سر مسئله ­اي با هم دعوا كرديم و دو روز قهر بوديم. روز سوّم داشتم منزل را تميز مي­كردم که از پشت سر، مرا بغل كرد. صورتم را بوسيد و گفت: مي­دانستي اگر كسي سه روز با كسي قهر باشد، نماز و روزه­اش درست نيست. آن­قدر با آرامش حرف مي­زد، من آرام گرفتم.»

محمدعلی که تحت تربیت دینی خانواده رشد پیدا کرده بود،در ادای واجبات و مستحبات می‌کوشید و از انجام محرمات دوری می‌کرد. او با قرآن هم مانوس بود و در عمل به فرامین آن، کوشا.

انقلاب که به اوج رسید، وی نیز همانند دیگر انقلابیون، به صفوف تظاهرات‌کنندگان پیوست و ندای آزادی سر داد. پس از پیروزی انقلاب، دست از فعالیت برنداشت و عضو بسیج شد. آغاز جنگ او را هم مانند دیگر فرزندان این کشور، به جبهه کشاند. از  سال 1363  الی 1364،  بارها  به عنوان تک‌تیرانداز و تخریب‌چی، راهی جبهه شد. در این میان یک بار در منطقه «تبور» در جنوب زخمی شد.

او در سال 1365 به عضويت سپاه درآمد. اما عمر حضورش در سپاه زیاد نبود؛ چرا که در 65/12/12، با پرنده­ هاي عاشق کربلای 5 به آسمان­ها پر كشيد.

شلمچه افتخار داشت که چند سالی پیکر پاکش را در خود جای دهد. او در سال 72، به شهرش بازگشت و با وداع همسرش «سیده‌شمسی عمادی» و تنها یادگارش«محمدحسن»در گلزار شهداي «بهشت‌فاطمه» بهشهر به خاك سپرده شد.