نام پدر : قنبرعلی
تاریخ تولد :1348/10/20
تاریخ شهادت : 1365/10/04
محل شهادت : ام الرصاص

وصیت نامه

*وصیت نامه شهید علی شورکی کانی*

 

بسم رب الشهدا و الصدقین

«ان الله یحب الذین یقاتلون فمل کان بنیان مرصوص».

 با درود و سلام بر امام امت منجی مستضعفین جهان و نائب بر حق امام زمان و درود و سلام بر شهیدان گلگون کفن خطه سرخرنگ ایران و مازنداران و درود و سلام بر رزمندگان جان بر کف که دست از هستی و دنیا شسته و دل به عالم بقاء بسته و هستی بر نیستی و نبودن را در بودن در سرزمین‌های گرم خوزستان جستجو می‌کنند و سرانجام به معشوق خود می‌رسند و درود و سلام بر خانواده عزیز و مهربانم که لطف خداوندی بر شما ارزانی گردید و خدا را شکر کنید که خداوند به شما چنین فرزندی داده است تا در زمان غیبت کبری (امام) توانسته ندای امام حسین زمان را لبیک گفته و به جبهه‌های حق علیه باطل بشتابد و در راه او شهید گردد. شما سرفراز شوید وصیت چند با پدر و مادر و همسر و برادران و خواهران اینجانب که امیدوارم که به آن عمل گردد و پدر عزیزم از اینکه نتوانسته‌ام در پیری یار و یاور تو گردم و در کارها کمک کنم و از اینکه نتوانسته‌ام عصای دست تو گردم در محضرت عذر می‌خواهم و امیدوارم که به بزرگی خوتان ما را ببخشید و امید است در روز قیامت همدیگر را زیارت کنیم.

 و اما مادرم مادر عزیز و مهربانم هر مادر دوست دارد فرزند جگر گوشه خود را وقتی بزرگ کرده و به عرصه جوانی رسانده او را عصای دست خود کرده تا در پیری امید و یاورش گردد مادرم هرگز زحمت‌های بی دریغ شما را که از بچگی تا جوانی مشقت زیادی را روبه‌رو بودید فراموش نمی‌کنم ولی از اینکه نتوانسته‌ام در کنارت بمانم باید مرا حلال کنید چون عشق به الله و علاقه به قرآن و مکتب اسلام مرا به وادی میدان کشانده تا بتوانم از حریم اسلام دفاع نمایم و امید وارم که شما را فردای قیامت کنار حوض کوثر در جوار حضرت فاطمه (ص) زیارت کنم. همسرم از اینکه نتوانسته‌ام همسر خوبی برایت گردم و در شباب زندگی کنارت بمانم، از اینکه مدت کمی با هم زندگی کردیم باید مرا به لطف خودتان ببخشید و امیدوارم که خداوند با صبری که به شما عنایت می‌کند چون زینب سلام الله علیها صابر و بردبار باشید و آرزو دارم که فرزندم را خوب تربیت کرده و او را بعد از بزرگ کردن به میدان فرستاده تا از حریم قرآن دفاع نماید.

برادرانم امیدوارم که وظایف خودتان را بدانید شما بعد از من وظیفه ای بس سنگین دارید. باید از حریم خون شهدا دفاع کنید. در خط اسلام باشید، همیشه نماز بخوانید و هرگز از اسلام و امام دست نکشید. خواهرانم شما چون زینب سلام‌الله علیها صبر کنید و در عزای من هرگز گریه نکنید و هیچ وقت نباید صدای شما را نامحرم بشنود.

سخنی چند با رفقا و همشهری‌های خودم دارم که برادران عزیزم! شما جوانان محل باید نمونه محل باشید. در نماز جمعه‌های و جماعت شرکت کنید. در دعای کمیل شرکت کنید. اخلاق اسلامی رادر حد کمال رعایت کنید و در خاتمه پدر عزیزم! به مردم بگویید کسی مرا به زور به جبهه نفرستاد، فقط به عشق الله و رهبر عزیز خود به سوی جبهه شتافتم و اگر لیاقتی بر من آمدم و بخدا پیوستم مرا در قبرستان امام‌زاده شمس‌الدین در جوار شهدای عزیز مدفون سازید و در یک پرچم اسلام و یک عکس امام بر مزارم نصب کنید که مردم بدانند به خاطر حریم اسلام و بفرمان امام به جبهه رفتم و شهید شدم. دیگر عرضی ندارم. آخرین سفارشم امام را دعا کنید و او را تنها نگذارید. به امید دیدار در قیامت همدیگر را زیارت کنیم عکس مرا بگیرید و بزرگ کنید و سر مزارم بگذارید. این شعر را بالای مزار قبرم بنویسید:

دوستانم رفتم از دنیای فانی                        نبردم خیر از بهر زندگانی

سر قبرم گل لاله بریزید                             چون من خیری ندیدم از جوانی

چو خوش آمدی به مزارم، نمودی یادم        بخوان سوره الحمد تا کنی شادم

این وصیت من است و دیگر وصیتی ندارم.

خدا نگهدار ـ علی شورکی کانی


زندگی نامه

شهید علي شورکی کانی

فرزند: قنبر

«يك بار مجروح شد. تركش­ها در ناحيه­ي دست و گردنش جا خوش كرده بودند. خودش با خانواده تماس گرفت. صدايش گرفته و محزون بود. برادرش، محمود فكر كرد او دلتنگ خانواده است. گفت: «بيايم دنبالت كه برگردي خانه؟» گفت: «نه، ناراحتي من از اين است كه چرا به صف شهدا نپيوستم.» يك تكّه كلام جالب داشت. هميشه مي­گفت: «امام حسين مظلوم بود و به شهادت رسيد. نبايد بگذاريم امام خميني هم مظلوم واقع شود و دوباره شاهد عاشوراي ديگر باشيم.»

علي، بيستم دي ماه 1348 در روستاي بابلكلان مسير قديمي جاده بابل به آمل متولد شد. پدرش قنبر، كشاورز و مادرش رقيه، خانه­دار بود. آن­ها شش فرزند داشتند كه علي چهارمين فرزندشان بود.

وقتي به سنّ مدرسه رسيد، ابتدايي را در دبستان جوادالائمه تمام كرد و براي سپري كردن دوران تحصيلي راهنمايي به مدرسه شهيد مفتح رفت. تا اول راهنمايي بيشتر ادامه تحصيل نداد و پس از پايان اول راهنمايي سال 62 با «سكينه باباتبار» ازدواج كرد.

برادرش،‌ حسن مي­گويد:‌

«با حجب و حيا، گشاده­رو و خوش­اخلاق بود. مقيّد به حفظ حجاب. حفظ حقوق ديگران برايش اهميت زيادي داشت.  مي­گفت: نبايد بگذاريم حقوق ديگران پايمال شود. زياد قرآن مي­خواند و كمتر حرف مي­زد. اهل نماز جماعت بود. تحول فكري­اش متأثر از امام خميني و شهيد مطهري بود. اوقات فراغتش يا به پدرم در امر كشاورزي كمك مي­كرد و يا به بسيج مي­رفت.»

اصغر، در ادامه حرف­هاي برادرش حسن مي­گويد:‌

«بسيار مؤدب، سربه زير و متواضع بود. براي همين همه­ي فاميل او را دوست داشتند. به همسرش خيلي علاقه­مند بود و سعي مي­كرد وسايل آسايش او را فراهم كند. عاشق اهل بيت، خصوصاً امام حسين (ع) بود.»

علي كه عضو بسيج بود و با سپاه همكاري مي­كرد، سال 65 در عمليات كربلاي 4 منطقه­ ام­الرصاص شركت كرد و در همين عمليات به شهادت رسيد. پيكرش 2 سال در منطقه ام­الرصاص ماند تا اين­كه سال 67 به آغوش خانواده بازگشت و در گلزار شهداي شمس­الدين بابكلان به خاك سپرده شد. روحش شاد.