نام پدر : سید حشمت
تاریخ تولد :1341/10/22
تاریخ شهادت : 1361/04/22
محل شهادت : شلمچه

وصیت نامه

*وصیتنامه شهید محمد شمس قاسمی*

 

بسم الله الرحمن الرحیم

ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفاً کانهم بنیان مرصوص.

خدا آن مومنان را که در صف جهاد با کافران مانند سد آهنین همدست و پایدارند بسیار دوست می دارد کسی که با خدا متمسک است از هر خیچ نمی ترسد برای اینکه آخرش این است که انسان را بکشند آخرش شهادت است این ترسی ندارد.» امام خمینی.

با عرض سلام خالصانه به حضرت بقیه الله العظم امام زمان منجی عالم بشریت روشن بخش جهان ظلمانی و معشوق همه مومنین و با عرض سلام به رهبر عزیزم و نوردیده ام و تمام جانم و تپنده قلبم که راه دین را به ما شناساند و اسلام واقعی را به ما آموخت خدای حفظش کند و او رانگه دارد برادران و خواهران عزیز من مدت یکسال که درخدمت سپاه پاسداران بودم در این مدت تلاش بسیار داشتم که به جبهه بیایم اگر چه همیشه فرمانده ام برایم توجیه می کرد که ضرورت ماندن تو درسپاه بیشتر است ولی با همه این توجیهات خداوند متعال این توفیق را به من داد که به جبهه بر علیه کفار بعثی بروم و بتوانم خونم را نثار اسلام کنم. برادران و خواهران عزیز توجه داشته باشید که از صدر اسلام تاکنون هزاران جریان انحرافی پیش آمدند که می خواستند اسلام را به انحراف بکشانند اما درهمه حال کسانی بودند که با این جریانهای انحرافی مقابله میکردند البته منظور از انحراف شدن اسلام نه به این است که خود اسلام انحراف پیدا میکند، بلکه اسلام را در نظر ما طور دیگری جلوه می دهند، و خداوند در قرآن وعده داده است که اسلام و قرآن را حفظ خواهند کرد، گاهی روان انسان مریض می شود واحتیاج به طبیب دارد و تنها طبیبی که می تواند قلب و روان انسان را آرامش بخشد و و روحانیت است که راه صحیح اسلام را به ما نشان می دهد وطریق نزدیک شدن بخدا را به ما می آموزد که قرآن می فرماید همانا با یاد خداست که دلها آرام می گیرد و این چنین است که امام عزیز می فرماید که اسلام بدون روحانیت مثل کشور بدون طبیب است، همانطوری که کشور بدون طبیب نمی شود. اسلام هم بدون روحانیت نمی شود بعد از انقلاب اسلامی آمدند می خواستند اسلام را به انحراف بکشند و اسلام را با اضافه کردن پسوند یا پیشوند طور دیگری جلوه  دهند آیا به جز روحانیت کسان دیگری بودند که مقابله با این افکار انحرافی کردند؟ آیا تمام حمله آنها بجز به روحانیت به کسان دیگری بوده است؟

و یک نکته مهم این است که::

ای برادران! هیچوقت خود را از خط امام و ولی فقیه دور نکنید که اگر دور شوید خواه ناخواه منحرف خواهید شد و در مدت کوتاه به پرتگاه ظلمانی خواهید رفت

و همیشه دعا کنید که خداوند امام عزیز ما را از تمام بلایا حفظ گرداند و همیشه دعای مخصوص بجان امام را فراموش نکنید که امام زمان بر این دعا تاکید کرده است.

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار

و اما چند جملهای با خانواده ام:

سلام مخلصانه من بر پدر و مادر عزیزم و خواهران و برادران مهربانم. سلام مرا از پشت خاکریزهای جندا... و ازداخل کوره راهها و داخل سنگرها جهاد و از روی خاکهای گرم کربلای ایران که هر وجب از خاک این دیار بوی خون شهیدی به مشام می آید بپذیر، و سلام مخصوص من به مادر مهربانم که چه زحمتهای برای من نکشیدی و از تمام خوشی های خود برای من صرفنظر کردی تا مرا به اینجا فرستادی، امیدوارم خداوند ترا با حضرت زهرا محشور گرداند و ای پدربزرگوارم که علاوه بر پرورش روح و جسم و روان من کشیدی باعث شده است که من الان در اینجا باشم و با خدای خود راز و نیاز کنم و امیدوارم که خداوند شما را با انبیاء و اولیاء خداوند محشور گرداند و ای مادرم وقتی خبر شهادت مرا شنیدی دورکعت نماز شکرانه بخوان و به درگاه خداوند شکر کن که خداوند این هدیه ناقابل را از پذیرفت و این افتخار از خداوند به شما عنایت فرمود که با حسین(ع) همدم باشید و مقدار مبلغی که در بانک قرض الحسنه ایثار سپاه دارم اگر کسی آمد و از شما تقاضای طلبکاری کرده است به او بدهید وگرنه به حساب بازسازی شهرهای مناطق جنگی بگذارید و ای خانواده عزیزم اگر برای شما امکان دارد مرا در کنار برادر عزیزم سیدحسین گلریز دفن کنید و از شما می خواهم که نماز و روزه غفلت شده مرا بجا آورید و شب اول قبرم برایم قرآن و دعا بخوانید که من از فشار و تاریکی قبر می ترسم حضرت زهرا با آنکه معصوم بود از حضرت علی (ع) خواست که شب اول قبر برایش قرآن بخواند و می فرمود که من از شب اول قبر می ترسم وای بر من گنهکار که چه گناهانی که در پنهانی انجام دادم که خدایا تو آن گناهان را آشکار نساخته ای، زیرا تو ستارالعیوبی ای خدا تا مرا نیامرزیدی از دنیا مبر، خدایا این جان ناقابل را از من حقیر قبول بفرما و این گناهان من جز خون من پاک نمی گردد. خدایا ما را با شهدای کربلا محشور بفرما و فیض شهادت را نصیب ما بگردان.

و درخاتمه از کلیه دوستان و آشنایان و خویشاوندان خود تقاضای عاجزانه که مرا ببخشند و از خطاکاری های من درگذرند که من از آتش جهنم می ترسند و نمی توانم در قیامت پاسخگو باشم چون خداوند حق الناس را نمی بخشد مگر اینکه خود مردم ببخشند. والسلام علی عبادالله الصالحین. جبهه شلمچه خرمشهر 30/3/61

اللهم ارزقنا توفیق الشهاده فی سبیل الله بحق محمد و آل محمد

حال که مردنی هستیم چه بهتر که در جبهه جهاد شهید شویم.


زندگی نامه

شهید «سیّدمحمد شمس قاسمی»

نام پدر: سیّد حشمت

در بیست‌ودومین طلوع یکی از ماه‌های زمستانی 1341 بود که بهاری روزهنگام را برای «سید حشمت و ام‌البنین»، به ارمغان آورده بود.

سخن مادرانه «ام‌البنین» درگذر از آغازین روزهای تولد فرزندش، چنین است: «شب تولد امام حسین(ع) به دنیا آمد. می‌خواستیم نامش را حسین بگذاریم، امّا چون اسمش را پدرش از قبل انتخاب کرده بود، «محمّد» گذاشتیم.»

کودکی‌های محمد، در زادگاهش تهران سپری شد؛ تا این‌که قبل از هفت سالگی، به همراه خانواده راهی «بابل» شد و به دبستان «تربیت» این شهر راه یافت. سپس با طی دوران راهنمائی در مدرسه «اسلامی» بابل، تحصیلات خود را در مقطع متوسطه از سر گرفت.

اوایل ورود به دبیرستان بود که زمزمه‌های انقلاب، محمد را به تظاهرات خیابانی علیه رژیم منحوس پهلوی کشاند. او در پخش اعلامیه‌های امام خمینی فعّالانه شرکت داشت. تا این‌که به لطف خدا، طاغوت زمان برافتاد و حق، حاکمیت یافت.

بعد از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی، فعالیت‌های این نوجوان بابصیرت، در ابعاد مختلفی گسترش یافت. او از فعّالان انجمن اسلامی مدرسه و عضو شورای آن بود.

محمد در درگیری با گروهک‌ها، نقش به‌سزایی ایفا می‌کرد. حتی چندین‌بار، از طرف آن‌ها مورد ضرب و شتم واقع شد؛ ولی از تلاش باز نایستاد و بلکه مصمّم‌تر از قبل، علیه منافقان موضع گرفت.

او در مباحث اعتقادی و انقلابی، فردی مسلط بود و در ارشاد جوانان نسبت به درک حقیقت اسلام نقش مؤثری داشت.

با آغاز جنگ تحمیلی، محمد در 22/3/1361 رخت پاسداری به تن کرد و جهت دفاع از مرز و بومش، رهسپار رزمگاه جنوب شد.

در نهایت، سیّد محمد عزیز، طی عملیات رمضان در 23/4/1361 در منطقه شلمچه، به ندای حق لبیک گفت؛ و سپس، بعد از تشییع پیکرش به‌وسیله دستان اهالی بابل، تا گلزار «شهدای آرامگاه معتمدی» این شهر بدرقه شد. 


وصیت نامه

اسکن وصیتنامه درقسمت تصاویرموجودمی باشد