نام پدر : حسن
تاریخ تولد :1345/07/11
تاریخ شهادت : 1367/01/28
محل شهادت : جزیره مجنون

وصیت نامه

*وصیت نامه شهید علی شعبانی خدیو*

 

بسم الله الرحمن الرحیم

ای کسانی که مأمورین دفن من هستید تابوت مرا سیاه پوش کنید که مردم بدانید زندگی من سراسر به سیاهی گذشت .

دو چشمانم را باز بگذارید تا بدانند که چشم به راه بوده ام و دستانم را از تابوت بیرون بگذارید تا که مردم بدانند که من از این دنیای فانی دست خالی رفته ام .

تابوت مرا جای بلند بگذارید تا بوی مرا باد ببرد در وطنم .

بر مزارم قالب یخی بگذارید که با تابیدن اولین طلوع خورشید به جای مادرم گریه کند .

من دوباره در گهواره کودکی خویش به خواب رفتم و لبخند آن زمانم را باز یافتم و من تازه شدم و یقین کردم و مرگ را چون عروسکی در آغوش گرفتم و در خلوت با تو خواندم زیباترین سرودن مرا زیرا که مردگان این سال عاشق ترین زندگان بوده اند .

تقدیم به مادر عزیزم :

برو مادر خداحافظ که دیگر روی ماهت را نخواهم دید دیگر لبهای گرمابخش دلجویت به عروس من نمی خندد دیگر سهمی ندارم از نوازشهای تو ای مادر خوشی آن روزی که تو در دامان پر مهرت می پروراندی و حالا من آن طفلانم من اکنون سرفراز خدمت سربازیم را گذراندم ، مادر برو مادر به محبوبم بگو من دلخسته را دیگر نمی بیند. امیدت را ببر از من بگو فرزند من مرده است که دیگر بر نمی گردد . برو مادر بگو همسایگان با نوازش شادی افزا که طفلانم را به سربازی فرستادم تا سرباز ، به راه میهن، شبی غمگین است و تاریک من اینجا نشسته ام تنها به دور از بستر تو ای مادر به یاد گرمی آغوشت تفنگم را به آغوش می کشم تا جوانمردانه دشمن را از پای درآورم ولی ناگهان صدای غرش توپی بر افکار بیچاره من می خندد مسلسلها از بی رحمی به عروس بی پناه سرب می بارد صدای ناله دژخیمان صدای غرش خمپاره ها در جبهه ها می پیچد صدا اوج می گیرد ، نفرین بر نبرد جنگ تحمیلی تفنگم را به آغوش می کشم ،اما لحظه ای از شدت درد بی بار می ایستم بر خاک گرم جبهه می غلطم برو مادر با سربلندی زندگی کن که طفلانت اینک مرده است و هرگز بر نمی گردد .

                                                                                                                                                              خداحافظ


زندگی نامه

ر«فرم ثبت اطلاعات شهدای مازندران»

الف)تولد و کودکی :

1-نام و نام خانوادگی ، نام مستعار :

علی شعبانی خدیو

2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:

11/7/1345 ، لاهیجان

3- نام و شغل پدر :

حسن، کاسب

نام و شغل مادر:

سکینه خانم صفرنژاد، خانه دار

5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:

هفت فرزند، فرزند ششم

6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی :

شهید در یک خانواده مذهبی به دنیا آمد، پدرش عاشق نام علی بود و به همین خاطر نام او را علی نهاد ، در دوران کودکی رفتن به مسجد را خیلی دوست داشت و همیشه با پدرش برای نماز خواندن به مسجد می رفت و یک طبل کوچک داشت و در صف جلوی مراسم عزاداری شرکت می کرد.

7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب ،کلاس قرآن ،حوزه علمیه نام فرد آموزش دهنده ): ـــــــــــ

8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود): ـــــــــــ

ب)تحصیلات:

1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان :

 شهرستان تنکابن

2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی :

دکتر محمد مصدق شهرستان تنکابن

3- نام مدرسه ، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان :

دبیرستان حافظ

4- تحصیلات دانشگاهی ، رشته و نام دانشگاه : ـــــــــــ

5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟،چه کاری و چه مدت :

بعد از مدرسه با پدر در کار کشاورزی و ماهیگیری همراه می شد.

6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل :

تا دوره دبیرستان درس خواند و به علت مشکلات مالی از درس خواندن باز ماند.

پ)سربازی :

1- خدمت سربازی :

انجام داد.

2- یگان اعزام کننده :

سپاه

3- سال اعزام و محل آموزش سربازی :

18/4/65 به سربازی اعزام شد.

ت ) ازدواج :

1-وضعیت تاهل :

مجرد

2- نام همسر و تاریخ ازدواج : ـــــــــــ

3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ): ـــــــــــ

4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ): ـــــــــــ

ث)شغل شهید :

1- شغل رسمی و شغل فرعی :

ـــــــــــ ،ماهی گیری و ماهی فروشی (صیاد)

2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت : ـــــــــــ ، آزاد

3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی: ـــــــــــ


 

ج) فعالیت های انقلابی :

1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند : ـــــــــــ

2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد ، خانواده یا گروه اشاره دارد : ـــــــــــ

3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی : ـــــــــــ

4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه :

عضو بسیج بود- به پایگاه می رفت و سرکشی می کرد.

5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت ، با بیان اتفاق آورده شود : ـــــــــــ

ح) سوابق جبهه :

1- حضور در جبهه :

در جبهه حضور داشت.

2- تعداد تاریخ محل اعزام ها ، یگان اعزام کننده ، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد :

18/4/65- 18/1/67 با عضویت سربازدر جبهه حضور داشت.

3- مجموع مدت حضور در جبهه : ـــــــــــ

4- مسئولیت در جبهه : ـــــــــــ

5- دفعات ، مکان و نحوه ی مجروح شدن : ـــــــــــ

6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد : ـــــــــــ

7- مکان ، زمان ، عملیات و نحوه ی شهادت :

درجزیره مجنون- 28/1/67، به شهادت رسید .

8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری :

سال1370درگلزار شهدای تنکابن دفن گردید .


 

ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:

1- شامل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره ، ویژگی های شهید ( توجه : حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد .)

برادر شهید- حمیدرضا- می گوید: شهید خیلی اهل رعایت حلال و حرام بود، آن زمان که برای امور زندگی ماهی  می گرفتیم و به دریا می رفتیم یک شب که خودمان تور ماهیگیری نداشتیم از کسی قرض گرفته بودیم و ایشان کلی به آن فرد قول شراکت داده بود و من نمی دانستم، رفتیم دریا 32 عدد ماهی گرفتیم [] گفتیم من سر کیسه را باز کردم، علی گفت: باید ماهی ها را سه قسمت بکنیم، من گفتم چرا؟ گفت تور را از آقای فلانی ... قرض گرفتم و او را به عنوان شریک قرار دادم ولی من اعتراض کردم که علی جان زحمت ماهیگیری را تو می کشی کیسه داری را من انجا می دهم او چرا باید مثل ما سهم ببرد؟ او فقط یک تور داده، کلی خندید و گفت: داداش از اول یا علی گفتم تا آخر باید یا علی گفت، من مالم را حرام نمی کنم به خاطر چند ماهی بی ارزش. او خیلی مقید بود و حق الناس را رعایت می کرد.

علی فرد با حیا و با غیرتی بود و هرگز از مشکلاتش برای ما چیزی نمی گفت مخصوصاً به مادرم. از جبهه که برای مرخصی آمده بود همیشه با جوراب می خوابید، من یک شب متوجه شدم که او طی این چند روز همیشه با جوراب است به او گفتم چرا جوراب را از پایت در نمی آوری؟ یواش به من گفت: چیزی نگو برویم بیرون به تو بگویم، گفت داداش در نی زارها گرفتار عراقی ها شدم، پوتینم آب خورده و سنگین شده بود، پوتین را از پایم در آوردم و به گردنم انداختم و فرار ردم تا خودم را از دست عراقی ها نجات دهم چون ایشان خیلی بدش می آمد که اسیر شود، نگاه به پایش کردم دیدم داغون است و تمام زیر پایش زخم، او را به بیمارستان بردم چند پماد به او دادند تا مرتب به پایش بزند ولی با همان پای زخم می رفت دریا ماهی گیری می کرد تا مایحتاج خانواده را تامین کند.