شهید محمد شعبانیان
فرزند: یحیی
در پنجمین روز از فصل زیبای بهار که طبیعت در حال زنده شدن و روئیدن است، در سال 1337 در روستای استخرکناراز توابع شهرستان رامسر اولین فرزند (( یحیی و محترم)) پا به عرصه ی هستی گذاشت که پدر به خاطر علاقه اش به حضرت رسول اکرم (ص) نام اورا ((محمد)) انتخاب کرد.
محمد شعبانیان با آموزش، گرما و مهربانی خاصی را برای خانواده به ارمغان آورد. وی در کنار خانواده وبا مهربانی و محبت پدرومادر رشد کرد تا اینکه به سن مدرسه رسید. او در دوران ابتدایی را در مدرسه ی خواجه نصیر طوسی خواند و راهنمایی را در روستای آخوند محله با موفقیت پشت سر گذاشت و مقطع متوسطه را در رشته ی طبیعی در مدرسه ی امام خمینی (ره) فعلی سپری کرد.
او قبل از مدرسه به مکتب خانه رفت و قرآن را به طور کامل آموخت به طوری که در سن هفت سالگی توانست قرآن را ختم کند.
وی به درس اهمیت می داد وبا توجه به کمبود امکانات رفاهی و وضع مالی خوب، پیاده رفت وآمد می کرد، ولی هرگز دست ازتحصیل نکشید. محمد به محض ورود به منزل پس ازخواندن نماز، تکالیف اش را انجام می داد.
او ازکودکی شروع به خواندن نماز،قرآن و روزه گرفتن کرد.
وی در کار کشاورزی به خانواده کمک و در فعالیت های مذهبی و عزاداری ائمه در مسجد شرکت می کرد.
محمد شعبانیان بسیارخوش برخورد، بشاش، مهربان، دلسوز، صادق و بسیار منظم و منضبط بود وبه مستضعفان و محرومان کمک می کرد.
او در فعالیت های انقلابی و آگاه شدن مردم منطقه حضور داشت و پس از پیروزی انقلاب و تشکیل بسیج، عضو پایگاه بسیج محل شد وپس ازآن با تشکیل نهاد مقدس سپاه به امر حضرت امام (ره)، به عضویت سپاه درآمد ودر واحدهای حفاظت، تدارکات، بسیج، مسوول ستاد ناحیه و ... انجام وظیفه کرد.
رحمت ا...، برادر شهید می گوید: (( محمد، بسیار خوش اخلاق و دارای سعه ی صدر بود. با توجه به اینکه از همه بزرگ تر بود امّا به کوچک تراز خودش هم احترام می گذاشت. به پدرو مادر علاقه ی زیادی داشت و احترام ویژه ای برای بزرگتر بویژه پدرو مادر قائل می شد. همیشه به ما می گفت: (( سعی کنید بسیجی باشید و گوش به فرمان امام. ))
وی با انجام برنامه هایی در پایگاه بسیج محل، جوانان را دور هم جمع و با آن ها صحبت می کرد. اشتباها تشان را با ملایمت تذکر می داد و آن ها را به مسیر تعا لیم اسلام و دوری از منافقان هدایت می کرد. همیشه می گفت: (( دوستانی انتخاب کنید که اهل ایمان و خدا و پیغمبر و اهل نمازو روزه باشند. ))
محمد هرروز صبح هنگام اذان به مدت یک ساعت قرآن می خواند و سپس به نماز می ایستاد.
وی به خانواده و دوستانش توصیه می کرد : (( سعی کنید امام را تنها نگذارید. اسلام پیروز شد، چون امام خمینی دست فقرا را گرفت وبه آنها عزت بخشید و دست ظالمین را از مملکت کوتاه کرد. ))
هما، خواهر شهید می گوید: (( برادرم محمد، به ما خواهران و برادران سفارش می کرد که در نماز جماعت شرکت کنیم. درس مان را بخوانیم تا در آینده برای مملکت مفید باشیم. همیشه تذکر می داد که قرآن بخوانیم و هر وقت در کار با مشکل مواجه شدیم ، به قرآن و ائمه اطهار متوسل شویم. ))
سردار شعبانیان در سال 1361 با دختری مومن و متدین که او نیز از خانواده ی شهداست ، ازدواج کرد و ثمره ی ازدواجش دو فرزند می باشد که نام پسرش به خاطر علاقه ی خاص اش به دعای کمیل، ((کمیل )) انتخاب کرد.
او با شروع جنگ به تشکیل گروه مقاومت در محلات مشغول شد واز این طریق جوانان را جذب بسیج کرد و مردم را برای حضور در میادین جنگ تشویق می کرد.
او ابتدای عزیمت به جبهه، 3 ماه در غرب کشور بود. پس از آن به جنوب رفت و مسوول تدارکات در منطقه شد.
وی در مورد جبهه و جنگ و امام می گفت: (( هیچ وقت از خدمت کردن به اسلام و مسلمین دست بر ندارید. پشتیبان امام باشید وبه حرف های رهبر خود توجه کنید تا پیروز شوید. صحنه را ترک نکنید تا دشمن خوشحال شود. ))
اوحضورش در مناطق جنگی را بر ماندن در پشت جبهه ترجیح می داد و در مرخصی های هر چند ماه یکبارش به جمع آوری کمک های مردمی، دیدار با خانواده های شهدا، کمک به پدرو مادر در امر کشاورزی وحل مشکلات دیگران مشغول می شد.
این سردار رشید رامسری به تمییزی بسیار اهمیت می داد و می گفت: (( چون اسلام تمییزی و نظافت را دوست دارد، باید تمییز و مرتب باشیم. لذا خودش در عین ساده زیستی، همیشه تمییز و مرتب بود. ))
شهادت دوستانش، غم بزرگی برایش بود، لذا در دعاهایش از خدا می خواست که شهادت را هر چه زودتر نصیب او گرداند.
وی به روحانیون اصیل و پا ی بند به اسلام احترام می گذاشت و اگر اشتباهی از یک روحانی می دید، بسیار محترمانه و با دقت در رفتار، به او تذکر می داد. با منافقین تا آنجا که نیاز بود با صحبت کردن و راهنمایی و ارشاد ودرغیر آن با جنگ مسلحانه برخورد می کرد.
شعبانیان در زمانی که جبهه نیاز به کمک مالی داشت، مینی بوسی خرید ودرآمد کار با آن را به جبهه ارسال می کرد. دوستانش با دیدن کار کردن او روی مینی بوس، فکر کردند محمد از سپاه استعفاء داده است، ولی با گذشت زمان متوجه شدند او عصرها با ماشن کار می کند تا هزینه اش را به جبهه ارسال نماید.
وی مدتی را به عنوان مسوول واحد تدارکات، مسوول ستاد و پشتیبانی، جانشین گردان درتیپ 45جواد الائمه، گردان فلق و .. فعالیت های شایسته ای از خود به نمایش گذاشت.
سرانجام این مرد فعال و پرتلاش بعد از سال ها مجاهدت، در عملیات کربلای 5 در 21/10/65 در شلمچه هدیه ی سرخ الهی را پذیرا شد.و به آرزوی دیرینه اش، یعنی شهادت نائل آمد.