نام پدر : نادعلی
تاریخ تولد :1338/09/01
تاریخ شهادت : 1365/10/24
محل شهادت : شلمچه

زندگی نامه

شهيد «نجف شعبان‌پور اومالي»

نام پدر: نادعلی

در يكي از روزهاي سال 1338، «نادعلي و زبيده» براي چهارمين‌بار، صاحب فرزندی شدند که او را «نجف» ناميدند. کودکی که تمام سال‌هاي بودنش را، در آغوش گرم پدر و مادري مهربان و دلسوز سپري كرد.

نجف كه روياي رفتن به مدرسه را داشت، در هفت سالگي قدم به دبستان زادگاهش «اومال» گذاشت. سپس، جهت ادامه تحصيل، به مدرسه راهنمائي در شهر نكا روي آورد. او تكاليفش را به تنهايي انجام مي‌داد و در زمان تعطيلي مدارس، با هم‌كلاسي‌هایش، به بازي و تفريح مي‌پرداخت.

اوقات فراغت نجف، علاوه بر ورزش و مطالعه كتاب، با كمك به مادر و كار كردن در كوره آجرپزي سپري مي‌شد.

دوران دبيرستان نجف، با اوج انقلاب تقارن پيدا كرده بود. از اين‌رو، جهت شركت در فعاليت‌هاي انقلابي، چند واحد از درسش را رها كرد و وارد جنبش‌هاي انقلابيون شد.

او كه دوستدار امام خميني و پيرو خط رهبري ايشان بود، همگام با ديگران، برای شركت در تظاهرات و تكثير و توزيع اعلاميه‌ها، نوار، پوستر و عكس امام در شهرستان نكا و روستاهاي اطراف، نقش به‌سزايي جهت پيشبرد اهداف نهضت انقلابي ملت ايران و پيروزي آن ايفا كرد. از این‌رو، مورد تعقیب ماموران طاغوت بود.

نجف به رسم رسول امّت، در بیست‌وسه سالگي با «سيده فاطمه ساداتي» ازدواج كرد. آن‌ها به مدت سه سال با هم زندگي مشترك داشتند؛ كه ماحصل آن، دو دختر به نام‌هاي «مائده و مهديه» است.

سيده فاطمه می‌گوید: «هيچ‌وقت روز عروسی يادم نمي‌رود! هنگامي كه خواست با پدرم خداحافظي كند، بوسه‌اي بر دستان او زد و گفت: من خوشحالم كه داماد پيامبر شدم. قول مي‌دهم كه علي‌وار زندگي كنم.»

این سرباز برومند وطن، در 1/3/1361، به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در آمد.

او كه فرزند انقلاب و شيفته حضرت امام بود، هم‌زمان با آغاز جنگ تحميلي، به نداي پير جماران لبيك گفت و به صفوف رزمندگان اسلام در مناطق جنگي پيوست.

علاوه بر آن، به مدت شش سال، در واحد تعاون سپاه نكا خدمت نمود.

ناگفته نماند که نجف یک‌بار در منطقه گيلان‌غرب و عمليات كربلاي 4 مجروح شد.

خانم ساداتی، در ادامه به نقل از هم‌رزمان همسرش، خاطره‌اي تعريف مي‌كند: «بعد از پايان يكی از عمليات‌ها، دوستان قرار گذاشتند كه براي صرف ناهار به شهر بروند. از نجف خواستند كه همراه آن‌ها برود. اما او نرفت. همه با هم به يك‌صدا گفتند: اگر شعبان‌پور نيايد، ما نمي‌رويم. از او پرسيدند كه چرا مخالفت مي‌كني و نمي‌آيي؟ در جواب گفت: من نمي‌توانم به پولي كه قرار است امروز برويم و خرج كنيم، دست بزنم؛ چرا كه حق زن و بچه من است. اگر بيايم، حق آن‌ها را ضايع كرده‌ام.»

نجف براي آزادي راه كربلا لحظه‌‌شماري مي‌كرد؛ تا حدي كه آرزويش اين بود كه راه كربلا باز شود، تا او يكي از زائران سيدالشهدا باشد.

شهادت که آرزوی نجف بود، سخنان مادرش در این‌مورد شنیدنی است: «شهادت برايش چون عسل شيرين بود. مي‌گفت: مرگ باعزت خوب است؛ نه مرگ باذلت. در رختخواب مردن فايده‌اي ندارد. اگر من شهيد شدم، دوست ندارم گروه‌هاي مخالف اسلام و امام، در تشييع جنازه‌ام شركت كنند. دوست دارم گمنام باشم و برايم مراسمي نگيريد.»

سرانجام، نجف در 24/10/1365، طي عمليات كربلاي 5 به سوي معشوقش پر كشيد. اما پيكر پاك اين شهيد والامقام، بعد از دوازده سال انتظار، به آغوش خانواده بازگشت و با بدرقه اهالي نكا، در گلزار شهداي زادگاهش به خاك سپرده شد.

 


وصیت نامه

                                         *وصیت نامه شهید نجف شعبانپور*

 

                                                             بسم الله الرحمن الرحیم

من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا من قضی نحبه م منهم من ینظر و مابدلوا تبدیلاً

برخی از آن مومنان بزرگ مردانی هستند که، به عهد و پیمانی که با خدا بستند، کاملاً وفا کردند. پس برخی بر آن عهد ایستادگی کردند، تا در راه خدا شهید شدند، و برخی در انتظار ( دقیق شهادت ) مقاومت کرده و هیچ عهد خود را تغییر ندادند.

هم اکنون وصیت نامه ام را این چنین آغاز می نمایم.

شهادت مقامی است که نصیب هرکس نمی شود. خداوند فقط معشوقان اگاه به دین خویش را به وادی عشق می خواند. به نام الله خالق جهان و به حق محمد (ص) و خاتم پیامبران و علی (ع) ولی خدا و مهدی (عج) مصلح جهانی و نائب بر حق او پیر جماران امام خمینی.

 معبودا جز تو در مقابل ذات اقدسی که تو سر تسلیم فرد نخواهم آورد، و تنها به تو پناه می برم و دست نیاز به درگاه تو دراز می نمایم، و از تو میطلبم. بارالهی تو را شکر گزاریم که در این عصر حاضر زندگی می نمایم که، رهبر کبیر اگاه مدیر و مدبر به ما عطا نمودی که، ما را از خواب غفلت بیدار نمود و اسلام واقعی را به ما شناساند.

و راه چگونه زیستن و چگونه مردن و راه مبارزه علیه مستکبران و ظالمین را به ما آموخت. و شکر گزار آنم  که لباس مقدس سپاه را بر تن پوشیده و به عنوان سرباز سبز پوش محمد (ص) شناخته شده، و مدافع اسلام  و قرآن و نوامیس کشور اسلامی شناخته شده ام باید به وظیفه خود که همان حفظ و حراست جمهوری اسلامی و صدور انقلاب اسلامی در سرتا سر گیتی می باشد به نحو احسن انجام دهم. آری بار دیگر داوطلبانه به یاد جهاد مقدس در راه اسلام آمدم، تا پوزه ابر قدرتها و صدام یزید خائن را به خاک بمالم و حق مظلومان گیتی را از ظالمان بگیرم . ای امت شهید پرور ایران ما، دنباله قیام نهضت امام (ع) را پیش گرفته ایم و با روش آن حضرت حرکت می کنیم و همه عالم می دانند که دشمنان انقلاب اسلامی روش یزید و معاویه را پیش گرفته اند، و حال آنکه ما به ندای حسین (ع) که در صحرای کربلا و خود را تنها می بیند و در آنجا می فرماید: « هل من ناصر ینصرنی» آیا کسی هست که مرا یاری کند؟ چون آن زمان نبودم که به ندای مظلومانه و غریبانه امام حسین لبیک بگویم ولی حالا به ندای فرزند حسین (ع) امام خمینی تا آخرین قطره خون و نفسی که در بدن دارم لبیک می گویم و تا قلب دشمنان اسلام پیش می تازیم. آری همه باید بدانند که من آگاهانه و با انتخاب خود در این راه قدم گذاشتم و از آن زمان این راه را در زندگی انتخاب کردم. روز به روز که از عمرم می گذشت موفق تر و پربارتر در زندگی گام بر می دارم لذا اگر توفیق بیشتری پیدا کردم و سعادت نصیبم شد و توانستم فائق و رستگار شوم و در این راه شهید شوم هیچکس مسئول مرگ و شهادتم نیست.

 ای پدر و مادر و برادران و خواهرانم امیدوارم به جای آنکه بر من بگریید و عزاداری کنید، از خداوند غفور برایم طلب آمرزش و عفو برای خطاها و غفلتهای گذشته ام بکنید. پدر و مادر اگر از من ناراحتی دیده بودید به بزرگیتان مرا ببخشید. شما برای من خیلی زحمت کشیدید، تا به این سن رساندید و تحویل جامعه اسلامی دادید. ولی من برای شما هیچ ثمری نداشتم، مرا عفو کنید.

بخدا قسم پدرم اگر پاره های بدنم را در آتش بسوزانند و اگر خاکسترم را به دریاها بریزند از دل امواج خروشان دریاها فریاد بلندم را سر خواهم داد که اسلام دین حق است.

ای مادر مهربان و مادران شهدا شما نیز در روز قیامت فرزندان خود را چون گلی به دست می گیرید، و با زهرا (س) مشهور می شوید. سفارشی به خواهرانم، و تمام خواهران حزب الله دارم این است که، حجاب خود را حفظ کنند که حفظ حجاب زینت زن است. شما با حفظ حجاب خود و رزمندگان با سلاح اتشین خود بر علیه دشمنان اسلام می جنگنید.

و سفارشی به تمام برادرانم دارم که، سلاح در خون فتاده ام را بردارید و راهم را ادامه دهید و بر علیه دشمنان اسلام بجنگید و به منافقین هم بفهمانید پیروان امام حسین مردن در بستر را ننگ و شهادت در سنگر به عشق به الله را عبادت می دانند. برادرانم اگر سعادت آن را داشتم و شربت شهادت را نوشیدم مرا در کنار برادر شهیدم سید حسین مجیدی دفن کنید.

و در خاتمه وصیتی دارم به همسرم بعد از مرگم همچون کوه مقاوم و استوار باش مثل زینب (س) صبور و بردبار باش و از مرگم ناراحت نباش، اگر از من ناراحتی دیده ای مرا به بزرگی ات عفو کن. همسرم دختر عزیزم مائده خانم را تربیت اسلامی و به خواندن قرآن مجید آشنایی ده، و تحویل جامعه داده، تا افتخاری برای خانواده مان باشد.

 همسرم وصیت دیگرم این است که،فرزند دیگرم به دنیا آمد، اگر پسر بود نام او را محمد و اگر دختر بود نام او را مرضیه بگذار، و آنها را تربیت اسلامی داده و چنان آنها را پرورش ده که، هر کدام جان نثاری برای اسلام عزیز باشند، و همچنین به آنها بگو که پدرشان در راه اسلام و دفاع از قرآن شهید شده و شما هم وظیفه دارید که راه پدرتان را ادامه دهید.

اما سفارشی برای پاسداران جان بر کف و سبز پوشان محمدی دارم این است که ای پرچم داران فتح کربلا از امام عزیز اطاعت و مطیع و فرمانبردار باشید. مبادا امام را تنها بگذارید که، فردای قیامت در مقابل شهدای عزیز و ائمه اطهار جوابی نداشته باشید و همیشه خجل و سرافکنده باشید. ای برادران عزیز و حامیان اسلام و قران، زمان آزمایش و امتحان است، اگر قبول نمودید و این لباس مقدس پاسداری را بر تن پوشیدید باید تا آخرین قطره خون و آخرین نفس که در تن دارید، از اسلام و قرآن دفاع نمائید که، خداوند حافظ و نگهبان شما مومنین است.

در خاتمه پیامی به امت حزب الله و شهید پرور، ای امت حزب الله و شهید پرور از شما می خواهم که نسبت به اسلام و امام عزیز وفادار باشید. مبادا امام را تنها بگذارید که در روز قیامت جوابی در مقابل خدای عزوجل و ائمه اطهار نداشته باشید. و همچنین وحدت و یکپارچگی را حفظ کنید که دشمنان اسلام از این وحدت بشدت رنج می برند.

                                                                                                                                         والسلام

این است وصیت نامه پاسدار کوچک اسلام، نجف شعبانپور.

                                                                                                                                  خوزستان- هفت تپه

                                                                                                                                         6/2/1365                                    

تا سه بار خدایا خدایا تا انقلاب مهدی(عج) حتی کنار مهدی(عج) خمینی را نگهدار.

خدایا! تا مرا نیامرزیده ای از این دنیا مبر

خدایا! بارالهی! ختم زندگی ما را در شهادتمان قرار بده

خدایا، بارالهی محافظ این رهبر باش، طول عمر این رهبر را بیفزای. از عمر ناقبال ما بکاه و به عمر امام عزیز بیفزای.

                                                                                                                                     والسلام

                                                                                                                         پاسدار کوچک اسلام

                                                                                                                                 6/2/1365