نام پدر : جلیل
تاریخ تولد :1349/10/27
تاریخ شهادت : 1365/12/11
محل شهادت : شلمچه

وصیت نامه

1- الهی! تو را شناختم و در راه تو به پرواز درآمدم و به منظور احیاء دین اسلام به سوی جبهه آمدم، امیدوارم که ای خدا آرزوی شهادت مورد قبول درگاه تو قرار گیرد و تو را شکر می گویم که چنین پدر و مادری داشتم که به من اجازه رفتن به این دانشگاه الهی را دادند تا من در نزد تو خجل و روسیاه نباشم.
2- از  شما برادران و خواهران می خواهم که در بسیج شرکت کنید که امام فرمود شرکت در بسیج حراست از اسلام است و وحدت و همبستگی خود را حفظ کنید و از تفرقه و جدایی بپرهیزید که زیربنای تمام شکست ها، تفرقه است.
3- از پدر، مادر، برادران و خواهرانم می خواهم به شهادتم افتخار کنند و نماز، این مسئولیت خطیری که بر عهده شماست را به پا دارید.
4- از دوستانم می خواهم سخن امام را لبیک بگویید و ادامه دهندگان راه حسین (ع) باشید.
5- از خواهرانم می خواهم زینب (س) استوار باشید و نمازهایتان را فراموش نکنید و حجاب را حفظ کنید.

وصیت نامه

اسکن وصيت نامه در قسمت تصاوير موجود مي باشد


زندگی نامه

«فرم ثبت اطلاعات شهدای مازندران»

الف)تولد و کودکی :

1- نام و نام خانوادگی ، نام مستعار :

رضا شعبان نتاج عزیزی

2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:

27/10/1349- روستای عزیزک شهرستان بابلسر

3- نام و شغل پدر :

جلیل- کشاورز

4- نام و شغل مادر:

محرم حسین نژاد- خانه دار

5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:

پنج برادر- چهار خواهر- شهید فرزند سوم بود.

6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی :

اقتصادی:

اعتقادی: از کودکی به همراه پدر و مادر به مسجد می رفت، به خواهرانش در مورد حفظ حجاب سفارش می کرد، واجبات را به موقع انجام می داد و سعی می کرد کار حرام انجام ندهد، در نماز جماعت و جمعه شرکت می کرد، در جلسات مذهبی شرکت می کرد، اهل نماز شب بود، به اهل بیت علاقه زیادی داشت و در عزاداری های امام حسین (ع) شرکت می کرد. به قرآن و دعا خواندن علاقه داشت، نسبت به مسئله ی حق الناس خیلی حساس بود، شبهای قدر به مردم چای می داد و یا در مراسم های ماه محرم به مردم آب می داد.

7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب ،کلاس قرآن ،حوزه علمیه نام فرد آموزش دهنده ):

کلاس قرآن می رفت.

8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود): ـــــــــــــ

ب)تحصیلات:

1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان :

مدرسه روستای عزیزک شهرستان بابلسر (5 سال)

2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی : ــــــــــــ

3- نام مدرسه ، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان : ــــــــــــــ

4- تحصیلات دانشگاهی ، رشته و نام دانشگاه : ــــــــــــــ

5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟،چه کاری و چه مدت :

بله، در کار کشاورزی به خانواده کمک می کرد.

6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل :  ـــــــــــــ

پ)سربازی :

1- خدمت سربازی : ــــــــــــ

2- یگان اعزام کننده : ـــــــــــــــ

3- سال اعزام و محل آموزش سربازی : ـــــــــــــ

ت ) ازدواج :

1-وضعیت تاهل : متاهل ] مجرد]

مجرد

2- نام همسر و تاریخ ازدواج : ــــــــــــــ

3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ): ــــــــــــــ

4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ):

به همه ی اعضای خانواده علاقه مند بود، درکار دامپروری به خانواده کمک می کرد، با خواهران و برادرانش رابطه ی خوبی داشت، به مادر و پدرش احترام می گذاشت و هر کاری می گفت انجام می دادند.

ث)شغل شهید :

1- شغل رسمی و شغل فرعی : ــــــــــــ

2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت : ـــــــــــــــ

3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی: ــــــــــــــ

 

 

ج) فعالیت های انقلابی :

1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند : ـــــــــــــ

2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد ، خانواده یا گروه اشاره دارد : ــــــــــــــــ

3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی :

ایشان در تظاهرات شرکت می کرد.

4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه :

ایشان با بسیج همکاری می کرد و در جلسات آن شرکت می کرد، اگر زمانی نگهبانی در محل صورت می گرفت او نیز همکاری می کرد. در جمع آوری کمک های مردمی به جنگ زدگان فعالیت داشت.

5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت ، با بیان اتفاق آورده شود : ـــــــــــــــ

ح) سوابق جبهه :

1- حضور در جبهه :  

در جبهه حضور داشت

2- تعداد تاریخ محل اعزام ها ، یگان اعزام کننده ، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد :

در تاریخ 27/11/62 الی 25/12/62 از سپاه بابل با عضویت بسیجی در منطقه ی جنوب حضور داشت.

از تاریخ 11/3/61 الی 5/6/61 از سپاه بابل ، لشکر 25 کربلا با عضویت بسیجی در منطقه ی شلمچه حضور داشت.

3- مجموع مدت حضور در جبهه : ـــــــــــــــ

4- مسئولیت در جبهه :

رزمنده

5- دفعات ، مکان و نحوه ی مجروح شدن : ــــــــــــ

6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد : ـــــــــــــ

7- مکان ، زمان ، عملیات و نحوه ی شهادت :

در تاریخ 11/12/65 در عملیات کربلای 5 در منطقه ی شلمچه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید.

8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری :

چند روز بعد از شهادت تشییع شد و در گلزار شهدای بالامحله روستای عزیزک شهرستان بابلسر دفن گردید.

ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:

1- شامل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره ، ویژگی های شهید ( توجه : حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد .)

سید حسین میر کاظمی هم رزم شهید: ما در عملیات کربلای 5 با هم بودیم و فرمانده گردان ما سرتیپ اکبرنژاد بودند که به بچه های عزیزک علاقه داشتند. شب قبل از عملیات برای کربلای پنج به پشت منطقه آمدیم و به ما کنسرو لوبیا دادند و قرار بود فردا شب عملیات شروع شود، به ما گفتند شما غذای خودتان را بخورید و با سر و صدای این جا آشنا شوید و برای فردا آماده شوید. آن شب قبل از عملیات ایشان کنسرو لوبیا خود را نخورد و آن را به یکی از دوستانش داده بود. دیدیم که او در یک گوشه ای نشسته است ما فکر کردیم که حال او به هم خورده است ولی حال او به هم نخورده بود. وقتی ما را دید صورتش قرمز شده بود یکی از دوستانش به شوخی به او گفت: رضا نکند تو از سر و صدای این جا حالت دگرگون شده است؟ اشک از چشمانش سرازیر شد و موقعی که دوستش این حرف را زد او خیلی ناراحت شد و ما از چادر بیرون آمدیم گفتیم رضا چرا حال تو دگرگون است؟ من به او گفتم: من تجربه ی حضور در جبهه را دارم اگر مشکلی پیش آمد به من بگو. گفت: تو فکر می کنی من ترسیدم؟ گفتم پس چرا قیافه و حالت تو خوب نیست؟گفت: حالم خوب است! فردا صبح که قرار بود ساعت 7 صبح راه بیفتیم ساعت 5/9 راه افتادیم و پیاده صف کشیدیم و گردان ما به راه افتاد و در گردان 3 دسته بودیم که ما دسته ی 3 بودیم و او را در آخر دسته قرار دادیم او دقیقاً در جلوی من قرار داشت و من به او گفتم: رضا! تو پیش من باش به خط مقدم رسیدیم خمپاره مثل باران می بارید و دیدم که او نسبت به بچه های دیگر شجاع تر بود و من اصلاً باور نمی کردم! 20 متر مانده بود به خط مقدم یک دفعه یک خمپاره 60 افتاد در کنار او و ما به زمین افتادیم دیدیم که او بلند نمی شود گفتم رضا بلند شو اما او شهید شده بود!!

سید حسین میرکاظمی هم رزم شهید: ایشان در یکی از روزها با دوستانش تصمیم می گیرند که به جبهه بروند و دو هفته مانده بود که به جبهه برود رفت عکس خودش را بزرگ کرد و به بچه ها می گفت شهید زنده را ببینید این عکس شهید زنده است! او علاقه ی زیادی به شهادت داشت.