نام پدر : عبدالله
تاریخ تولد :1344/09/05
تاریخ شهادت : 1362/12/05
محل شهادت : دهلران

زندگی نامه

شهید «خلیل اسماعیلی»

نام پدر: عبدالله

در پاییز 1344، چونان خورشید، در تقدیر «عبدالله و رقیه» درخشید.

دوران ابتدائی «خلیل»، در مدرسه «شهید ذکریا طهماسبی» فعلی زادگاهش «ملاکلا» سپری شد. سپس، با اتمام مقطع راهنمایی، با ورود به دوره دبیرستان، در رشته ادبیات فارغ التحصیل شد.

صلۀ رحم، سعۀ صدر، اخلاق نیکو، امانت‌داری، و حیا و وقار، از خصوصیات شخصیتی او بود.

 خواهرش «حکیمه» می‌گوید: «خلیل از متانت، صبر و حیای خاصی برخوردار بود. نجابتش مورد تحسین دوستان، هم‌سالان و آشنایان بود و همین روحیه، سبب محبوبیتش در روستا شده بود. به لحاظ اجتماعی نیز، با توجه به سن کمش، از معاشرت‌های سالم برخوردار بود.»

این فرزند نیک‌سیرت که پیوسته در انجام واجبات و ترک محرمات، کوشا بود، نماز شبش ترک نمی‌شد. انس و علاقه‌اش به قرآن نیز، بسیار زیاد بود و اکثر اوقات، در دعای کمیل و توسل شرکت می‌کرد.

هم‌زمان با شروع انقلاب و زبانه کشیدن آتش خشم انقلابیون نسبت به رژیم طاغوت، ویژگی‌های یک نوجوان انقلابی در وجودش متبلور شد. او که دوستدار امام‌خمینی و پیرو خط رهبری و ولایت‌پذیری ایشان بود، همگام با دیگران، در تظاهرات و تکثیر و توزیع اعلامیه‌های حضرت امام، شرکت داشت.

در اوایل 1360 به عضویت بسیج در آمد. در سال 1361 نیز، لباس پاسداری را به تن کرد و سپس، به میدان‌های نبرد شتافت.

هم‌رزمش «عبدالله عزیزی» روایت می‌کند: «در گشت‌ها و نگهبانی‌هایی که می‌رفت، خیلی با دقت عمل می‌کرد. به وظیفه‌اش آشنا بود و کارهایی را که به او واگذار می‌شد، به نحو احسن انجام می‌داد.»  

خلیل که به جبهه، عشق و علاقه بسیار داشت، همیشه از روی مزاح، به خانواده‌اش می‌گفت: «من باید به جبهه بروم و راه کربلا را باز کنم؛ بعد بیایم شما را به دوش بگیرم و به کربلا ببرم.»

سرانجام، او در تاریخ 5/12/1362، در مرحله اول عملیات والفجر 6 در منطقه دهلران، به خیل هم‌سنگران شهیدش پیوست. اگرچه، پیکر پاکش، بعد از نُه سال انتظار به میهن برگشت و سپس، در گوشه‌ای از گلزار شهدای زادگاهش آرام گرفت.


وصیت نامه

                                      *وصیت نامه شهید خلیل اسماعیلی*

                                                           بسم الله الرحمن الرحيم

السلام عليك يا اباعبدالله (ع)

با درود و سلام به رهبر كبير انقلاب اسلامي، رهبر مستضعفين جهان و درهم كوبنده ستمگران و با درود و سلام به رزمندگاني كه جان پاك خود را در راه خدا فدا مي­كنند و با درود و سلام بر امام زمان (عج) منجي عالم بشريت كه بايد پرچم اين نظام اسلامي به دست او سپرده شود. اما مسائلي را بايد عرض كنم كوتاه و مختصر در چند جمله مي­گويم.

1-من كسي نبودم كه كوركورانه مسير را انتخاب كرده باشم بلكه من هدف را شناختم و به دنبال هدف رهسپار ميدان­هاي خطر شدم و به دشمنان اسلام مي­گويم اگر جنازه­ام به دست­شان افتاد، ببينيد كه من دستهايم مشت و چشم­هايم باز و دهانم باز است كه با مشتم فرياد دارم و با چشم بازم راه صحيح امام را انتخاب كردم و دهان بازم نشانه­ي فرياد لااله الاالله است كه به هيچ قدرتي غير از او سازش و تسليم نشان نخواهد داد.

2- برادران محلي­ام! آن زماني كه امام حسين (ع) غريب بود و لشكري نداشت، صداي هَل مِن ناصر يَنصُرني را سرداد و تو اي برادر و هم­محلي و امت شهيدپرور به اين ندا پاسخ ده. راه جبهه باز است هرچه زودتر خود را برسان وگرنه سرباز امام زمان نيستي و امروز جبهه حكم كشتي نوح را دارد كه اگر به كشتي درنيايي، نجات نخواهي يافت و بايد زودتر خود را در صف اين كشتي­بان وارد كني كه اين صف، صف نجات است.

3- برادران انجمن اسلامي و پايگاه بسيج! قدر همديگر را بدانيد. در صفي متحد كار كنيد كه امروز، روز ياري اسلام است و تفرقه و جدايي كار شيطان است و اگر مي­خواهيد به پيام شهدا پاسخ دهيد، بسيج را محكم بچسبيد كه اين لشكر جندالله است و سربازي در آن افتخار است.

4- برادران! هيچ وقت امام را تنها نگذاريد. چون در قيامت بايد جوابگو باشيد و براي ما پاسداران شهادت و زنده ماندن كه رضاي خدا در آن باشد. افتخار است و به قول امام امت ما مثل امام حسين (ع) وارد جنگ شديم و اگر خدا خواست، شهيد مي­شويم كه بسي افتخار بزرگ­تر است.

5- و تو اي پدرم و اي مادرم! مي­دانم كه تحمل مرگ من سخت است. امّا شما خدا را درنظر بگيريد. تنهايي اسلام را در نظر بگيريد. كربلاي امام حسين (ع) را درنظر بگيريد و خودتان را قانع كنيد. زحمات زيادي براي من كشيديد. اميدوارم مرا ببخشيد و عذرم را بپذيريد و اگر مي­خواهيد گريه كنيد، در خانه گريه كنيد. و به خواهرانم و به عمو و دايي­ها و عمه و خاله نيز سفارش مي­كنم مبادا صداي گريه­شان به بيرون درج كند كه من راضي نيستم و بر قبر من هم گريه نكنيد.

6- و شما اي برادرانم! اميدوارم كه راهم را ادامه دهيد و اسلحه بر زمين افتاده مرا به دوش گيريد چون كه راه ما راه خداست و در اين راه فعاليت زياد كنيد و خدا و امام را فراموش مكنيد و جبهه از همه امور افضل است و در جهت تقويت آن گام برداريد.

در خاتمه از همه دوستان و آشنايان و بستگان تقاضاي عفو و بخشش را دارم. به اميد فتح نهايي كربلا و ديدار در صحن و سراي حضرت امام حسين (ع).

خدايا، خدايا تا انقلاب مهدي، خميني را نگهدار.

                                                                                                                                             والسلام.

                                                                   پاسدار و سرباز حقير اسلام، خليل اسماعيلي  28/11/1362

شهيد: مي­دانيم كه پذيراي جسدهاي­مان ريگ­هاي بيابان است. امّا چه باك و چه غم به جايي قدم مي­نهيم كه حضرت قائم مهدي موعود به آن­جا قدم مي­نهد.

                                                                                                                                           «الله اكبر»