روحاني شهيد: حميد شامخي اميري
بي تو در ساية خلوت خانهمان قاصدك كز كرده است، آنگاه كه نسيم از مشرق ملكوت و زيد و خبر تو را از عرشالرحمان آورد، قاصدك رقصي در آسمان زد و با ياد تو اين ترانه را خواند:
آنجا كه ستاره ها خنديدند
و مرغان سپيد دريايي
تا اعماق افق پريدند
و شعاع عشق كران تا كران آسمانها را روشن كرد، من نيز در دل سرودم:
خوشش باد آن نسيم صبحگاهي كه درد شب نشينان را دوا كرد
من در انديشة فنا و نوشيدن از سرچشمة بقا، چاووش عشق زدم. پرستوي خوش بال و پر لاهوتي از مشرق عالم وجود در سرزمين سبز ايمان در شهر اميركلا به سال 1342 ديده به عالم خاكي گشود.
پتك بر آهن گداخته ميكوبيدم و با دستان پينه بستهام روزي حلال به خانه ميآوردم و مادرت در باغچة جانش گلي به اسم تو كاشت، و نگاه مهربانش تكيهگاه حيات تو بود. نامت را «حميد» نهاديم. قبل از دبستان به مكتب رفتي تا آيههاي وحي چون ستاره در جانت بدرخشد. سپس دوران خوش دبستان را سپري كردي و با آغاز دوران راهنمايي بينش اسلامي تو شكل گرفت.
روزهاي خوب انقلاب همراه با دوستان دبيرستاني در خيابانها عليه رژيم شاهنشاهي شعار ميدادي، آنگاه كه از خون هزاران شهيد هزاران لاله روييد و در سرزمين شقايقهاي آسماني نداي جمهوري اسلامي ايران در جهان طنينانداز شد، تو نيز پيروزي انقلاب را جشن گرفتي.
بسيجي بودي و به بسيجي بودنت افتخار ميكردي. چه شبها كه چشمان قشنگت تا به صبح نخوابيد. در روزهاي اول جنگ در دومين اعزام كميته انقلاب اسلامي قدم بر جزيره مينو نهادي. در طول جنگ 12 بار به جبهه اعزام شدي و در مناطق عملياتي جزيرة مينو، گيلان غرب (مطلع فجر) تپههاي ميش داغ (فتح المبين ) پاسگاه زيد (عمليات رمضان ) شلمچه (كربلاي 5 ) مريوان، دهلران و والفجر مقدماتي شركت كردي.
آبان سال 62 شرشر باران عشق همراه با عطر ياس سفيد كه در بوستان دلت ميپيچيد، تو را راهي حوزة علميه قم كرد. مدتي را در حفاظت سپاه بابلسر بودي و در حزب جمهوري اسلامي فعاليتهاي سياسي را ادامه دادي.
سرو قامتت مسجود عشق الهي شده بود و عقيق اشك از نگين چشمانت به هنگام راز و نياز ميباريد. حسرتي فغانآور راه گلويت را بسته بود و تنها آن ميعادهاي شبانه بود كه دل بيقرارت را آرام ميكرد. با خود ميانديشيدم كه بعد از تو اي جان پدر، چگونه روزگارم ميگذرد. تو در آخرين وداع، زمزمه هجران داشتي و پدر براي بدرقة تكهاي از جانش آمده بود و اگر عشق به حسين(عليه السلام) در درونم موج نميزد هرگز طاقت دوري تو را نداشتم.
تو رفتي و در عمليات «والفجر 8» در منطقة فاو به تاريخ 9/2/65 به محبوبت رسيدي، اما داغ هجرانت هنوز هر عصر پنج شنبه پدر را به مزارت در اميركلا ميكشاند تا با زمزمه فاتحه و ياد تو، جانش آرام گيرد.
«روحش قرين محبوبش باد»
استان: مازندران شهرستان: بابل تولد: 1343 شهادت: 9/2/65- جاده فاو- بصره