نام پدر : محمد
تاریخ تولد :1340/05/13
تاریخ شهادت : 1362/08/03
محل شهادت : مریوان

وصیت نامه

*وصیت نامه شهید فتح الله شاکری*

 

بسم رب الشهدا و الصديقين

السلام عليك يا اباعبدالله الحسين و علي الارواح الّتي حَلَت بِفنائك لَقَد عَظُمَتِ لرَّزية وَجَلَّت وَعَظُمَتِ المُصيبةُ بِكَ عَلَينا وَ عَلي جَميعِ اَهلِ الاسلام.

السلام عليك يا صاحب­العصر و الزمان، سلام بر رهبر عظيم­الشأن، خميني كبير، سلام بر امت شهيدپرور و قهرمان. آغاز سخن­ام با دو آيه از قرآن مجيد شروع مي­كنم.  

وَلا تَقولوا لِمَن يَقتُل في سبيل­الله اَموات بَل اَحياء وَلكن لاتَشعُرُون (بقره/ 154) 

وَلا تَحسَبَنَّ الذينَ قُتِلوا في سَبيلِ الله أمواتا بَل اَحياء عِندَ رَبِّهِم يُرزَقون. (آل عمران/ 169)

ما به طور قطع بيمي از مرگ نداريم، چون مرگ از ديدگاه اسلام فنا و نابودي نيست بلكه دريچه­اي است از بقا. مَا خَلَقَكُم لِلفَناء كه اين بقا و حيات جاويد در مورد شهيد بيشتر مورد تأكيد قرار دارد كه شهيدان را مرده نگوييد كه شهيدان زنده­اند، زنده جاويد. آن­ها نمي­ميرند و امّا آن­چه مانع شهادت در راه خدا مي­شود يكي شدت انس و علاقه به زندگي مادي است كه مانع از تلاش و كوشش مستمر انسان در جهت استقرار حكومت الله مي­باشد و خدا در قرآن شديداً با آن مقابله مي­كند مي­فرمايد: «اي افراد باايمان! شما را چه شده كه وقتي به شما گفته شود در راه خدا براي مبارزه با دشمنان حق و عدالت حركت كنيد، به زمين سنگيني مي­كنيد؟ ‌آيا زندگي دنيا را برحيات جاويد ترجيح مي­دهيد. بدانيد كه لذت دنيا در برابر خوشي­هاي آخرت اندكي بيش نيست.»  اي خوشا به حال بندگان نيك خدا كه در ايام تيره­روزي مسلمين، با تصميم شهادت عزم كوچ كردن از اين جهان نمودند و اندكي از دنياي ناپايدار را به بسياري از آخرت جاويد فروختند. (علي (ع) ) و آن ديگري آمادگي عملي براي مرگ نداشته است. وقتي از امام علي (ع) سوأل مي­كنند آمادگي براي مرگ چيست؟ مي­فرمايند: «با انجام تمام فرائض و واجبات و ترك محرمات و گناهان و آراستن روان به مكارم اخلاق و خوي­هاي نيك و پسنديده كه در اين صورت چنين شخصي هيچ­گونه پروايي ندارد كه به سوي مرگ حركت كند يا اين­كه مرگ به سراغ او بيايد.» اگر امروز ما بخواهيم مَثَل شهادت را از ديدگاه حضرت محمد (ص) و امامان مورد بررسي قرار دهيم، ساعت­ها وقت لازم دارد. امّا چه كنيم

گرچه آب دريا همه را نتوان كشيد                     اما به قدر تشنگي ­بايد چشيد

راز علاقه اولياء خدا به شهادت اين بود كه آن­ها شهادت را رستگاري قطعي و كمال مطلق مي­دانستند. شهادت يگانه كمال مطلق است كه به­طور قطع همراه آدم به جهان پس از مرگ مي­آيد لذا با اين­كه تقاضاي مرگ از نظر اسلام به شدت مورد نكوهش است، امّا تقاضاي شهادت از خدا يكي از دعاهايي است كه در متون مذهبي مكرر آمده است. امام صادق (ع) در ماه رمضان مي­خواند: «وَ قَتلاً فِي سَبيلك فَوَفِق لَنا خدايا به ما توفيق عنايت كن كه در راه تو كشته شويم.» يا در صحيفه مي­خوانيم حمد و ستايش خدا را كه با كمكش در زمره سعادت­يافتگان از دوستان او درآييم و در نظام كساني­كه با شمشير دشمنانش شهادت يافته­اند قرار گيريم. اما اين­كه شهادت بالاترين مرحله تكامل عملي و به­عنوان مهمترين اعمال­هاست حضرت محمد (ص) مي­فرمايد: «فَوقَ كُلّ ذِي بِرِّبِدًّ حَتّي يُقتَلَ لرَّجُلُ فِي سَبيل لله فَاِذا قُتِلَ فِي سَبيل­الله فَلَتِس فَوقَهُ بدَه. بالاتر از هر نيكوكاري، نيكوكاري ديگري است. تا آن­گاه كه مرگ در راه خدا شهيد شود، همين كه در راه خدا شهيد شد، بالاتر از او نيست. يا به گفته علي (ع) «اَكرَمَكُم لهَدت اَلقَتلُ. گرامي­ترين مرگ­ها كشته شدن در راه خدا است. بهشت زير تيزي نوكه نيزه­ها است.» به گفته امام صادق (ع) وَالله مَا مِنّا اِلّا مَقتُولٌ شَهيدٌ. به خدا قسم كه هيچ يك از ما نيست مگر اين­كه كشته شده و شهيد گرديده است. اما بدا به حال كساني­ كه خريدند حيات فاني دنيا به بهاي بهشت كه در روز قيامت خدا هيچ تخفيف از عذاب­شان ندهد و هيچ­گونه آن­ها را ياري نكند و آن­ها هرگز آرزوي مرگ نمي­كنند كه خدا دانا است به ظالمين و هرآينه آن­ها را مي­يابي كه آرزوي هزار سال عمر كردن مي­كنند، امّا خدا نمي­رهاند آن­ها را از عذاب. اگر هزار سال عمر كنند و خدا غافل نيست از آن­چه مي­كنند اين­ها قلب­شان ديگر سنگ شده است. بلكه بدتر از سنگ كه شايد كه سنگ يك روز از دل آن نهره­ها جاري شود يا چشمه بجوشد يا از خشيّت خدا به پايين افتد. اي سنگ­دلان! خدا غافل نيست از آن­چه مي­كنيد. بياييم امروز تا دير نشده و مرگ ما را فرا نگرفته، تا قساوت قلب زياد نشده، دل­هاي­مان را روشن بر نور خدا كنم و غفلت را كنار بگذاريم و ذكر خود را به چند ركعت نماز اختصاص ندهيم كه آزمايش بزرگ در پيش است. قرآن مجيد مي­فرمايد: «اَلَم اَحسَب النّاس اَن يَتَركو اَن يَقُولوا آمَنّا وَهُم لا يَفتَنُون. آيا خيال كرديد مردم! ما شما را رها مي­كنيم از اين­كه گفته­ايد ايمان آورديم و ما شما را آزمايش نمي­كنيم. وقتي انبوهي از شيطان بر شما وارد شد، مرا ياد كنيد تا نجات­تان دهم هميشه به ياد من باشيد تا به ياد شما باشم. مرا ياري كنيد تا شما را ياري كنم به درستي كه قَد اَفلَحَ مَن زَّكها وَقَد خابَ مَن دَسّهَا پيروز است آن­كس خودش را ساخت و بدبخت است و در عذاب است آن­كس كه كفر و گناه او را پليد گرداند. هر كسي ايمان بياورد و عمل صالح انجام و دائم متوسل بصير شود و دائم متوسل به حق شود او در آزمايش خسران نمي­بيند.

اي امت قهرمان و شهيدپرور كه بازوي توانمند امام به حق هستيد و خواهيد بود، امروز آن­چه امام عزيز مي­فرمايد به عنوان يك تكليف الهي عمل آن بر فرد فرد مسلمان واجب است و تخلف از آن موجب عذاب خداوندي است. امروز امام مي­فرمايد رفتن به جبهه واجب كفايي است. امروز بايد برادران سپاه و بسيج سراسيمه به سوي جبهه­ها بشتابند. امروز امام عزيز حفظ وحدت را يكي از اهم­ترين مسائل كشور و رمز موفقيت اين انقلاب و ادامه اين انقلاب دانستند. چه تكليف گران از اين بر ما، بياييم اگر بخواهيم وحدت ما نسبت به هم حفظ شود، جمعاً وحدت­مان نسبت به خدا حفظ كنيم و از حضرت آدم تا الان هرچه به سر ما آمده، در نبودن وحدت با خدا و فرستادگان و امامان بوده است. ببينيد چه بر سر انبياء آوردند در اثر عدم وحدت مردم با فرستاده خدا. چه بر سر علي (ع) آوردند در اثر نبودن وحدت مردم با امام (ع). چه بر سر دختر پيامبر، يگانه اختر ولايت آوردند. چه بر سر امام حسن(ع) و امام حسين (ع) آوردند. اين­ها در اثر نبودن وحدت مردم با امامان­شان بود. نكند ما با شكستن وحدت در جرم همه جنايت­كاران خداي نكرده شريك بشويم. ببينيد چه بر سر امامان ما آوردند. موقعي ما هوشيار مي­شديم كه ديگر كار از كار گذشته، امّا ما مطمئن هستيم كه شما هرگز با هم اختلاف نخواهيد داشت إن­شاءالله و هرگز كوتاهي در امر امام نمي­كنيد. به اميد اين­كه حكومت الله در جهان استقرار پيدا كند. دست تمام ظالمان به دست پرتوان شما كه دست خدا بالاي آن است، از بيخ بن قطع گردد.

امّا يك سخن با آشنايان و فاميلان، پدر و مادر و همسرم كه اين حقير خاك پاي شما، همه سروپا تقصير و گناه، امروز اميد لطف و مرحمت و بخشش از خداوند تبارك و تعالي و از شما صالحان دارم كه مرا ببخشيد. خدايا، پروردگارا! تو را به دماي مظلوم لطفي كن، مرحمتي كن بر اين اعمال بد ما، بر اين گناهان ما. خدايا سروپا تقصيريم، سروپا گناهيم، خدايا تو ببخش ما را. آمين رب­العالمين.

اللهم اَحيَينا حَياتِهِم وَاَمتنا مِمّاتهم و تَوقنا عَلي مِلَّتِهِم وَاحشُرنا فِي زُمرَتَهِم وَلا تَفَرَّق بَينَنا و بَينَهُم طَرفة عَين اَبداً.

شعار وحدت، خدايا خدايا تا انقلاب مهدي، خميني را نگهدار.

از عمر ما بكاه و بر عمر رهبر بيافزا.

والسلام علي من التبع الهدي

خاك پاي همه، فتح­الله شاكري


زندگی نامه

شهید فتح‌الله شاکری جویباری

فرزند: محمد

در سیزدهم مرداد 1340 که مصادف با 21 رمضان بود، در خانواده‌ای کشاورز و مذهبی در «کلاگرمحله» جویبار، پسری به دنیا آمد که پدرش، او را «فتح‌الله» نامید.

فتح‌الله که چهارمین فرزند خانواده بود، او را فردی بسیار مهربان، با گذشت، قاطع و شجاع می‌شناختند.

او در فصل کشاورزی، کمک‌کار والدینش بود. احترام به والدین و رعایت حق‌الناس، موجب محبوبیتش در بین اهالی روستا بود.

بر اساس گفته مادر و برادرانش، او به درس خواندن، مطالعه و حفظ قرآن، اهمیت زیادی می‌داد و سعی می‌کرد در اوقات فراغت، قرآن را با ترجمه و تفسیر بخواند و آن را حفظ کند. مطالعه کتاب‌های شهید مطهری و نهج البلاغه از علایق همیشگی او بود.

مادر فتح‌الله می‌گوید: «فتح‌الله از دوره جوانی، هر دوشنبه و چهارشنبه روزه می‌گرفت. او سعی می‌کرد در نماز جمعه و جماعات شرکت کند. نمازش قضا نمی‌شد و به برادران و خواهران کوچک‌تر از خود، نماز و قرآن می‌آموخت.»

فتح‌الله زمانی که در بابل تحصیل می‌کرد، در سخنرانی‌های آیت‌الله روحانی[1] شرکت می‌کرد. لذا از همان‌جا بود که با افکار و اندیشه‌های امام آشنا شد. پس، فعالیت‌های انقلابی‌اش را آغاز کرد و اعلامیه‌های امام را در بابل، جویبار، و بعدها در ساری توزیع می‌کرد.

او پس از پیروزی انقلاب و تشکیل سپاه، به عضویت رسمی سپاه در آمد. لذا، به فعالیت‌هایش در بسیج شدت بخشید و سعی کرد با اخلاق، رفتار و سخنانش، منافقان را به راه راست هدایت کند. اگرچه، با آنها که علیه نظام لجاجت می‌کردند، برخورد می‌کرد.

با شروع جنگ تحمیلی، اولین‌بار که در خرداد 1360 به جبهه می‌رفت، به مادرش گفت: «می‌خواهیم به زیارت امام حسین(ع) برویم.»

فتح‌الله به مسئله ولایت فقیه، بسیار مقید و حساس بود. او روحانیون متعهد را گرامی می‌داشت و دفاع از انقلاب و مردم را واجب می‌دانست. لذا، می‌گفت: «اگر روحانیون دیندار نبودند، این اسلام پابرجا نمی‌ماند و به هدر می‌رفت. اینها بودند که مردم را هدایت کردند و راه اسلام را نشان دادند و از اسلام پیروی کردند.»

فتح‌الله که در آبان 60، مسئول بازداشتگاه 17 شهریور قائمشهر شده بود، به ارشاد فریب‌خوردگان و مزدوران منافق و کوردل پرداخت.

او حتی در جنگل‌های شمال، به همراه عده‌ای از دوستان، در جریان سرکوبی منافقین حضور فعال داشت.

او برای مدتی، سرپرستی پایگاه مقاومت «بهشتی‌محله» را نیز، عهده‌دار بود. همچنین، فرماندهی گردان رزمی طرح جنگل «برنجستاک»، از دیگر مسئولیت‌های فتح‌الله بود.

فتح‌الله در مهر 1360 با دختری مومن و متدین ازدواج کرد؛ که ثمره ازدواجش، پسری به نام «توحید» است.

بزرگ‌ترین آرزویش شهادت بود و همواره به خانواده و دوستانش تاکید می‌کرد که به خانواده‌های شهدا سرکشی کنند و با آنها ارتباط مستمر داشته باشند.

سرانجام، در سال 62 به جبهه اعزام شد و در قسمت اطلاعات عملیات لشکر 25 کربلا، مشغول به خدمت شد. سپس، از جنوب به غرب و منطقه عملیاتی والفجر 4 اعزام شده بود، که در هنگام شناسائی منطقه، در نزدیکی شهر پنجوین عراق، بر اثر اصابت تیر مستقیم به ناحیه سینه، شهد شیرین شهادت را نوشید و به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

 



[1] . مرحوم