نام پدر : غلام علی
تاریخ تولد :1343/05/28
تاریخ شهادت : 1363/05/28
محل شهادت : مهاباد(دره افشین)

وصیت نامه

*وصیت نامه شهید بیژن سیاوشی*

 

بسم رب الشهدا و الصدقین

پس از ستایش خداوند سبحان، و درود بر رسول اکرم، و ائمه اطهار و بالاخص حضرت مهدی (عج) و نائب بر حقش امام خمینی، رهبر کبیر انقلاب اسلامی، و ملت شهید پرور ایران، و تمامی دوستان و آشنایان.

من بیژن سیاوشی، فرزند غلامعلی سیاوشی،  بر اساس رسالت و مسئولیتی که حس نموده بودم در راه الله و برای پاسداری و حراست، از انقلاب کبیر اسلامی که خون بهای هزاران کشته و مجروح است به جبهه رفتم. من گام نهادن در این مسیر خدائی را یک فریضه می دانم، و در این راه اگر دشمن را شکست دهیم، پیروزیم و اگر کشته شویم، و به ظاهر هم که شده شکست بخوریم، پیروزیم. به هر حال این مایه شکر پروردگار و افتخار برای من و شماست که در این راه به درجه شهادت می رسیم. زندگی ذلت بار را هیچ وقت قبول نخواهم کرد. مرگ سرخ و شهادت را بر زندگی ذلت بار ترجیح می دهم. همانطوری که قلبم آگاه است به آرزوی خودم خواهم رسید.

هیهات که 18 سال از عمرم گذشت، و هنوز اندر خم یک کوچه ام، زیرا که از نعمت هایی که پروردگار به من داده است سپاسگزاری نکردم. و شرمنده ام که بیشتر از همه از نعمت هایی که پروردگار به من داده است سپاسگزاری نکردم که امام و رهبر و مرجع تقلید ما روح خدا خمینی بت شکن باشد، توفیق نیافتم. برادرم درود خدا بر تو باد که با امضا نمودن رضایت نامه برای من در حقیقت شهادتنامه مرا امضا کردی.

مادرم کوه باش و هم چون کوه استقامت کن، لحظه ای از نام خدا غافل مباش در راه دین بکوش که هر چه بکوشی باز هم کم است. قامت را بلند گیر و ندای الله اکبر، و خمینی رهبر را سر ده، و فریاد شهیدان 

راه خدا را به مردم برسان که همانا فریاد ما پیروی کردن است، برادرم و خواهرم و مادرم امکان دارد که اتفاقی واقع شود، که جنازه ام به دست شما نرسد، آنگاه بیاد شهدای کربلا بیفتید و ناراحتی به خود راه ندهید، هر وقت دلتان گرفته به گلزار شهدا بروید، و به مزار شهدا بنگرید آنوقت درد خود را فراموش خواهید کرد. در پایان از همگی می خواهم که، در هر حال پیرو ولایت فقیه باشید و روحانیت را سرمشق خود قرار دهید و با کفار و منافقین با تمام قوا بجنگید و در نماز هایتان امام را دعا کنید و همچنین از همه می خواهم که مرا حلال کنند. سلامتی شما و طول عمر پر برکت برایتان آرزو می کنم.

اگر از آسمان ها تیر ببارد                           اگر خون از دم شمشیر ببارد

اگر دژخیم در زیر شکنجه                                     دهد جسم مرا آزار و رنجه

اگر جسم مرا صد پاره سازد                                  به روی نعش خونینم بتازد

جدا نخواهم شد هرگز از خمینی                            قسم بر نهضت پاک حسینی

شعر درباره مادر

تو ای مادر مکن زاری                                          که من اکنون بسی شادم

نمردم زنده می باشم                                            بود رنج تو در یادم                          

برادر خواهرم دیگر مکن شیون                              اگر به خاک افتادم

 

والسلام