نام پدر : نعمت
تاریخ تولد :1340/01/03
تاریخ شهادت : 1361/01/25
محل شهادت : مریوان

زندگی نامه

شهید «خداوردی سینه‌سپهر»

نام پدر: نعمت

از آن‌جا که هر فرزندی قبل از او زنده نمی‌ماند، اما او در فروردین 1340 به دنیا آمد. پدرش «نعمت»، نامش را «خداوردی» نهاد که یک نام ترکی است. کودکی پر جنب و جوش که در دامان مادری مهربان و مومن، چون «دَده باجی» پرورش یافت.

خداوردی با اتمام مقطع ابتدائی در دبستان «شهید زاهدی»[1] فعلی «گلوگاه»، به دلیل بیماری پدر و مشکلات معاش خانواده از ادامه تحصیل بازماند.

اوقات فراغتش علاوه بر کمک به خانواده، با مطالعه کتاب‌های دینی و فعالیت در رشته فوتبال می‌گذشت.

در بیان تقیدات دینی این فرزند نیک‌سیرت، همین بس که به واسطه تربیت و توجه والدین، در ادای فرائض واجب و مستحب، اهتمامی خاص داشت. با قرآن، این منبع حکمت و معرفت نیز، مانوس بود و در عمل به فرامین آن، کوشا.

خداوردی که همواره خود را به زیور خصائل نیک می‌آراست، در ادب و تواضع نسبت به دیگران، از محبوبیتی ویژه بهره‌مند بود. او پیوسته احترام به پدر و مادر و اطاعت‌پذیری از آن‌ها را نیز، سرلوحه زندگی‌اش قرار می‌داد.

هم‌زمان با اوج مبارزات مردم ایران در روزهای قبل از انقلاب، او که نوجوانی بیش نبود، به صفوف انقلابیون در کوچه و خیابان‌های شهر پیوست و با شرکت در تظاهرات و جلسات علیه رژیم پهلوی به فعالیت‌های خود جامه عمل پوشانید.

او که تابع محض پیر جماران و اندیشه‌های ایشان بود، ولایت فقیه را پیشرو اصلی انقلاب، و روحانیتِ پیرو خط امام را، پرچمدار این نهضت اسلامی می‌دانست.

حضور مداوم در احزاب موافق، به‌خصوص حزب جمهوری اسلامی به سرپرستی آیت‌الله بهشتی، از دیگر فعالیت‌های سیاسی خداوردی به شمار می‌رود.

با تشکیل کمیته، فعالیت‌هایش را در  این نهاد از سر گرفت.

در 15/9/59 با بانو «سکینه خادم‌لو» ازدواج، و زندگی مشترکش را با او در منزل قدیمی پدر خود آغاز کرد. سپس، یک روز بعد از عروسی، به مدت یک هفته، جهت سرکوب تحرکات منافقین در غائله 6 بهمن آمل، راهی این شهر شد.

مدتی نیز، در گنبد مشغول خدمت بود.

خداوردی در 20 اسفند 1359 جهت ادای تکلیف، با جامه بسیجی، در پایگاه ارومیه حضور یافت.

در سال 1360، به عضویت سپاه در آمد و در کسوت مسئول دسته، راهی مریوان شد.

به گفته خواهرش «فضه»، «موقع رفتن به جبهه، همیشه سرم را می‌بوسید و می‌گفت: خواهرم، خوشحال باش که دارم به جبهه می‌روم. دعا کن که شهید شوم.»

و اما «سمیع‌الله مظفری» درباره هم‌رزمش این‌گونه روایت می‌کند: «با این‌که یک نیروی معمولی بود، اما شجاعت و روحیه شهادت‌طلبی خوبی داشت. فردی باهوش و آشنا به مقررات نظامی بود. در عملیات پاکسازی مریوان که منجر به آزادسازی جاده کامیاران شد، به عنوان کمک‌بی‌سیم‌چی، با من بود. من به شوخی به او می‌گفتم: مواظب خودت باش! تو شهید می‌شوی. می‌گفت: من کجا و شهادت کجا!»

و عاقبت، خداوردی در 25 فروردین 61 در سروآباد مریوان، طی درگیری با گروهک کومله و دموکرات به مقام والای شهادت نائل آمد. سپس، با بدرقه اهالی قهرمان‌پرور گلوگاه، در گلزار شهدای «سفیدچاه» آرام گرفت.



[1] . فرخی سابق.

 


وصیت نامه

*وصیت نامه شهید خداوردی سینه سپهر*

 

بسم رب الشهدا

به نام خدا و به نام خداي آسمان و زمين و به نام خداي آفريننده موجودات زنده و به نام خدايي كه انسان را آفريد و او را اشرف مخلوقات قرار داده است و به نام خداي محمد و به نام خداي علي و يازده فرزندش و به نام خداي شهيدان كه شهادت را آخرين مرحله رشد و تكامل يك انسان والا قرار داده است و به نام خدايي كه به مستضعفين وعده داده است كه وارث روي زمين آن­ها را گرداند.

اين­جانب الله­وردي سينه­سپهر گلوگاهي به عنوان يك سرباز كوچك اسلام با شروع انقلاب اسلامي همگام با امت مسلمان ايران در تظاهرات عليه شاه شركت داشته، بعد از پيروزي انقلاب اسلامي به اين نتيجه رسيدم كه بايد در يك ارگاني به عنوان يك سرباز اسلام مشغول خدمت باشم. با اين­كه سواد آن­چناني نداشتم، هميشه دلم مي­خواست براي رضاي خدا و براي پاسداري از خون شهدا يك پاسدار باشم تا اين­كه توانستم در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي گلوگاه پاسداري از انقلاب اسلامي شوم. و حال وصيت­­هاي خودم را به خانواده عزيزم كه افتخار است براي اين­جانب و خانواده محترم كه توانستند چينن فرزندي را عاشقانه در راه اسلام و مكتب و قرآن بدهند.

پدر و مادر و برادران و خواهران عزيز! اميدوارم كه مرا ببخشيد و از من راضي باشيد. مادرم! اگر نتوانستم خوبي­هاي شما را جبران كنم اميدوارم و از خداي بزرگ مي­خواهم كه فداكاري­هاي شما نسبت به من در بهشتي كه خدا به شهيدان وعده داده است، جبران شود.

شما اي پدر و مادر گرامي! بعد از مرگ و يا شهادت من همچون زينب­وار رسالت خون فرزندتان را به ملت مسلمان ايران برسانيد و از شما مي­خواهم با مشت­هاي گره­كرده در تشييع جنازه من مرگ بر آمريكا و مرگ بر شوروي و مرگ بر منافق و ضدانقلاب بدهيد و با روحيه انقلابي و شعار انقلابي پشت دشمنان اسلام و انقلاب را به لرزه بياندازيد.

و خلاصه اي ملت غيور و انقلابي ايران! از رهبر انقلاب حمايت كنيد، از اسلام حمايت كنيد و راه شهيدان را ادامه دهيد. نگذاريد ديگر اين منافقين كه هميشه دشمن اسلام و قرآن و روحانيت بودند، شخصيت­هاي مهم را از دست ما بگيرند.

 و پيام من به شما برادران عزيز پاسدار اين است كه از خط ولايت فقيه خارج نشويد و از روحانيت حمايت كنيد. دوست و حامي بيچارگان باشيد و با مستكبران مبارزه كنيد. برادران پاسدار! حتماً در تشييع جنازه من شركت كنيد. سرانجام به خانواده­ام توصيه مي­كنم كه اگر اين افتخار شهادت نصيب من شد، در شهادت من هيچ كس گريه نكند تا دشمنان اسلام بدانند ما از مرگ نمي­ترسيدم و شهادت را با آغوش باز مي­پذيريم.