نام پدر : موسی
تاریخ تولد :1340/02/27
تاریخ شهادت : 1365/10/06
محل شهادت : فاو

خاطرات

زمانی که می خواست به جبهه برود زمان خداحافظی کردن یادم نمی رود! زمانی که بچه ها را بغل می کرد تا بوس کند هیچ وقت گریه نمی کرد ولی آن روز گریه می کرد حتی من برگشتم به او گفتم: که پشت سر مسافر گریه نمی کند، عوض این که ما گریه کنیم شما داری گریه می کنی؟ می گفت: نمی دانم چرا این طوری شدم گفتم: محمد را بغل کن دارد گریه می کند. گفت: نمی دانم چرا نمی توانم محمد را بغل کنم حتی من به زور و به شوخی محمد را بغلش دادم دیدم که گریه اش بیشتر از این شد.

خانم عظیمی آمد دم در گفت: چه خبر است؟ کسی که می خواهد به مسافرت برود گریه نمی کند. گفت: تو را به خدا می سپارم و بچه ها را به تو می سپارم. دیگر رفت تا خبر شهادت اش را آوردند.