نام پدر : سید غلامعلی
تاریخ تولد :1342/00/00
تاریخ شهادت : 1363/02/26
محل شهادت : ایرانشهر

وصیت نامه

*وصیت نامه شهید سید موسی سیدی*

 

بسم الله الرحمن الرحيم

 

اِنَّ اللهَ يُحِبُّ الَّذينَ يُقانِلونَ فِي سَبيله صَفاً كَاَنَّهُم بُنُيانٌ مَرصوص

خداوند كساني را كه در راه او مي­جنگند و چون سدّي پولادين ايستاده­اند، دوست مي­دارد.

خدايا! حال كه در انجام مأموريتي الهي هستم تو را به ياري مي­طلبم و به تو سوگند ياد مي­كنم كه هميشه تا آخرين نفس در راه تو و براي ياري دين تو مستحكم و جان بركف در راهت فداكاري كنم. الهي! ياري­ام ده كه بتوانم اين وظيفه مهم را آنچنان كه شايسته مقام باري­تعالي به جا آورم.

خدايا! تو شاهد باش كه من در اين راه كوركورانه قدم برنداشته­ام و از روزي كه تو را به يگانگي شناختم، در قلبم جرقه­اي از ايمان محمدي فوران شده، از همه چيز گذشتم و به تو پيوستم.

اي مردم شهيدپرور و مسلمان ايران! گوش به فرمان ولايت فقيه باشيد كه كشتي نجات شماست. گوش به فرمان امام [ ] باشيد كه [ ] باشيد. آيا توشه­اي براي آخرت جمع كرده­ايد؟ مگر كسي كه به مسافرت مي­رود، با دست خالي مي­رود؟ آن هم چه مسافرتي، ملاقات با خدا، با پيامبران، امامان. آيا با دست خالي شرمنده نخواهيد شد؟ در جواب خدا چه حرفي داريد؟ آيا مي­گوييد نمي­دانستم؟ مگر كسي به شما نگفت؟ آيا محكوم درگاه الهي نخواهيد شد؟ چرا كه آن موقع ديگر پرونده شما پيش خداست. اوست كه از درون شما نيز اطلاع دارد تا دير نشده موانعي كه در راه شماست، از ميان برداريد.

پدر عزيزم! حال كه فرزندت را به سوي حسين (ع) سرور شهيدان قدم گذاشت، فرستاديد و شمايي كه مرا بزرگ كرديد و چه بسا در رهگذر تاريخ رنجي كشيديد، ولي خسته نشديد، مرا ببخشيد اگر نتوانستم جواب زحمت­هايتان را بدهم، حلالم كنيد و مبادا پيش از شهادت من اشك بريزيد كه دشمن شاد شود.

مادر عزيزم! در اين مدت كوتاهي كه در كنار شما بودم، خوبي­هايتان را نسنجيدم ولي چه­ كار كنم كه اين مأموريت الهي را نتوانستم ترك كنم و رنج­ها و زحمت­هايي كه كشيده­ بوديد، جبران نمايم. از شما مي­خواهم در اين مدت كوتاه اگر اشتباهي از من سر زده، مرا ببخشيد و از خدا بخواهيد كه گناهانم را ببخشيد زيرا كه از عذاب الهي سخت وحشت دارم.

برادران عزيزم! من رفتم و از شما مي­خواهم كه پس از من راه مرا كه همان راه اسلام حقيقي است، ادامه دهيد و امام را تنها نگذاريد. در پايان به خواهرانم سخني چند با شما دارم. از شما مي­خواهم زينب­وار كه در سوگ حسين (ع) دشمن را خوار و زبون كرد، شما هم آن­چنان باشيد. از شما مي­خواهم كه همچون زينب صبور و شكيبا باشيد و مبادا پس از شهادت من تزلزلي در ايمان شما رخ دهد. همچون كوه استوار و محكم و پايدار باشيد كه سرانجام حق بر باطل پيروز است و صاحب ما خواهد آمد و انتقام خون ما را خواهد گرفت. و هيچ­گاه براي من گريه نكنيد زيرا كه خوب نيست براي كسي كه آگاهانه راه خدا را انتخاب كرده است، گريه كنيد. در مراسم عزاي من تكبير بگوييد شايد با هر تكبير شما به اذن خدا ذرّه­اي از بار گناهانم كم گردد. و مرا در قبرستان سيدمحمد سناكلاه يا جلوي تكيه دفن نماييد. و در آخر از تمام دوستان و آشنايان بخواهيد حلالم كنند.

 

خداحافظ سيد موسي سيّدي

22/1/63


زندگی نامه

شهيد سيّد موسي سيّدي سمنايي

فرزند: غلام­علي

در سال 1342 چونان آفتاب در تقدير «سيّد غلام­علي و شهربانو» درخشيد. زوجي كشاورز و سخت­كوش كه «موسي» هفتمين ثمره زندگي آن­ها بود.

پنج سال ابتدايي تحصيلي­اش در دبستان «استاد مطهري» زادگاهش، «سمناكلا»، سپري شد. سپس با گذر از مقطع راهنمايي در مدرسه فعلي «شهيد صمصام­طور» در روستاي «سرپل» كياكلا، به دبيرستان «شهيد بندري» در همين روستا راه يافت و در رشته­ي اقتصاد مشغول به تحصيل شد.

موسي دانش­آموز پايه سوم اين مقطع بود كه به شوق رفتن به جبهه از ادامه درس خواندن بازمانده اوقات فراغتش با ورزش، مطالعه و كمك به خانواده در امور كشاورزي طي مي­شد.

او از فعّالين پايگاه بسيج محل و انجمن اسلامي بود و در برگزاري كلاس­هاي قرآن و احكام حضور مستمري داشت. «محمود» از خلقيات برادرش مي­گويد:

«رفتار متواضعانه و محترمانه نسبت به همه داشت. علاوه بر آن به حقوق ديگران احترام مي­گذاشت و كار نمي­كرد كه موجب از بين رفتن حق مردم شود.»

سيّد موسي بعد از پوشيدن جامه پاسداري، در سپاه ايران­شهر در سيستان و بلوچستان مشغول به خدمت شد.

سرانجام در 26/12/1363 در همين منطقه، طي درگيري با اشرار به فيض عظيم شهادت نائل شد و با تشييع اهالي قهرمان­پرور كياكلا، در حسينيه زادگاهش به خاك آرميد.   


وصیت نامه

اسکن وصیت نامه در قسمت تصاویر موجود می باشد


زندگی نامه

اسکن زندگی نامه در قسمت تصاویر موجود می باشد