نام پدر : مهدی
تاریخ تولد :1349/06/31
تاریخ شهادت : 1366/01/19
محل شهادت : شلمچه

وصیت نامه

*وصیتنامه شهید علی اسماعیل پور نیازی*

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الذین امنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجه عندالله و اولئک الفائزون

«قرآن کریم»

الله اکبر، الله اکبر، اشهد ان لا اله الله، و اشهد ان محمد رسول الله، اشهد ان محمد رسول الله و اشهد ان علی ولی الله، اشهد ان علی ولی الله و اولاد معصومین

اینجانب علی اسماعیل پور نیازی اعتقاد دارم به اینکه خداوند جهانیان تنها یکی می باشد و جز او خداوند دیگری وجود ندارد و حضرت محمد (ص) آخرین فرستاده از سری پیامبران مبعوث شده از سوی خدا می باشد و حضرت علی (ع) اولین امام شیعیان جهان می باشد وصیتنامه ام را با نام خدا شروع می کنم. خدائی که تمام موجودات را از نیستی به هستی تبدیل کرده است. خدایا مرا بیامرز و در صف شهدای راستین قرار ده خدایا کسانی که می خواهند به این انقلاب ضربه بزنند نیست و نابودشان بگردان و تو ای امت سلحشور و شهیدپرور پهنه گیتی شاهد باش و تو ای تاریخ در قلب صفحات سرخ فام خودت را بنگار که امت کربلای خونین ایران تنها به خاطر مکتب اسلام و قرآن و پیروی از پیر جماران خمینی بت شکن لباس رزم بر پیکر مردانه خویش آراسته اند نه به خاطر مادیات دنیوی و خاک پرستی. ای ملت مقاوم و خستگی ناپذیر ایران زمین همه را در خط سرخ حسینی لباس جهاد بپوشان. ای جهان استضعاف بپا خیزید که جلو داران کاروان حسینی با پرچم قرآن در صف مقدم اتحاد و ایثار ایستاده اند. ای برادران و خواهران هر کس این راه را طی کند سعادت دنیوی و اخروی را نصیب خویش ساخته است. پیوسته رهبر کبیر انقلاب اسلامی را فراموش نکنید و در راه حق قدم بردارید و دست از روحانیت برندارید. و این را بدانید که هر ضربه ای تا به حال خورده ایم در اثر عدم استفاده صحیح از روحانیت بوده است پدر و مادرم هر چند شما را بسیار اذیت کرده ام و شما را از خود ناراضی می گردانیم و در آخرین لحظات از شما خداحافظی نکرده به جبهه رفتم ولی خدا گواه است که چقدر ناراحتم و در آخرین لحظات از شما خداحافظی نکرده به جبهه رفتم ولی خدا گواه است چقد ناراحتم و در آخرین لحظات از درون قلبم با شما خداحافظی می کنم پدرم شما وصی من هستید و مادر و خواهرانم ناظر من، سعی کنید در مراسم های من خرج زیاد نکنید دلم می خواهد درمراسم های من از نان و نمک استفاده کنید. پدرجان نمی خواهم کسانی که با اسلام و انقلاب امام بد بودند و توهین می کردند بر سر جنازه ام حاضر شوند و اگر هم شدند لازم نیست جلوگیری کنید. خودتان بهترین افراد را می شناسید. مادرم آخرین لحظات است دارم می روم و وقت تنگ است مرا ببخشید و از من راضی باشیدکه خداوند حافظ و نگهدارتان باد خواهرانم زینب (س) گونه عمل کنید. صبر و استقامت داشته باشید نه ناراحتی زیرا از اینگونه ناراحتی ها و گریه ها دشمن سوء استفاده می کند برادرانم دست از انقلاب و امام بر ندارید اهالی محل و دوستان دست از امام و روحانیت بر ندارید و به کسانی که از این رو بدگوئی می کنند مشت بر دهانشان بزنید که از همه شما طلب رضایت می کنم وقت ندارم و لحظات آخر است مرا در فک چال دفن کنید که البته پدرم می تواند تصمیم بگیرد مقدار پولی که در بانک دارم پدرم می تواند در رابطه با خرج آن تصمیم بگیرد. مرا در خانه ام بیاورید تا عبرتی شود برای آنها که می گویند بسیجیان برای پول می روند ذکر می شود مرا به خانه ده هم ببرید دست امام و روحانیت بر ندارید و مسجدها را خالی نکنید به وصایایم خوب عمل کنید.

خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.

 


زندگی نامه

«فرم ثبت اطلاعات شهدای مازندران»

الف)تولد و کودکی :

1-نام و نام خانوادگی ، نام مستعار :

علی اسماعیل پور نیازی

2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:

31/6/1349 ـ روستای فکچال  (مومن آباد ) ـ بابل

3- نام و شغل پدر :

مهدی اسماعیل پور نیازی ـ روحانی

4- نام و شغل مادر:

سلیمه شریف نتاج بائی ـ خانه دار

5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:

5 فرزند ـ شهید فرزند دوم می باشد .

6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی :

شهید در خانواده ای مذهبی متولد شدند .

7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب ،کلاس قرآن ،حوزه علمیه نام فرد آموزش دهنده ):

به مکتب قرآن می رفتند و احکام دینی را می آموختند .

8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود): ـــــــــــــ

ب)تحصیلات:

1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان :

روستای مومن آباد ، فک چال

2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی :

مدرسه غلام زاده میر ـ بابل

3- نام مدرسه ، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان :

مدرسه شهید بهشتی

4- تحصیلات دانشگاهی ، رشته و نام دانشگاه : ـــــــــــ

5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟،چه کاری و چه مدت : ـــــــــــــ

6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل : ــــــــــــ

پ)سربازی :

1- خدمت سربازی :

انجام نداد

2- یگان اعزام کننده : ــــــــــــــ

3- سال اعزام و محل آموزش سربازی : ـــــــــــــ

ت ) ازدواج :

1-وضعیت تاهل :

مجرد

2- نام همسر و تاریخ ازدواج : ــــــــــــ

3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ): ـــــــــــ

4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ):

شهید با پدر و مادر مهربان بودند و خیلی به آن ها کمک می کردند .

ث)شغل شهید :

1- شغل رسمی و شغل فرعی : ـــــــــــ

2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت : ـــــــــــــ

3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی: ـــــــــــــ

ج) فعالیت های انقلابی :

1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند :

 تحول فکری شهید از امام خمینی (ره) بود.

2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد ، خانواده یا گروه اشاره دارد : ــــــــــــ

3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی : ــــــــــــــ

4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه :

شهید عضو بسیج بودند . در سن 14 سالگی پایگاه عضو بسیج سادات محله شدند .

5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت ، با بیان اتفاق آورده شود : ـــــــــــ

ح) سوابق جبهه :

1- حضور در جبهه :

 در جبهه حضور داشت.

2- تعداد تاریخ محل اعزام ها ، یگان اعزام کننده ، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد :

بابل ـ سپاه

3- مجموع مدت حضور در جبهه : ــــــــــــ

4- مسئولیت در جبهه :

بسیجی

5- دفعات ، مکان و نحوه ی مجروح شدن : ـــــــــــ

6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد : ــــــــــــ

7- مکان ، زمان ، عملیات و نحوه ی شهادت :

شلمچه ـ 19/1/61 ـ اصابت گلوله

8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری :

20/1/66 ـ گلزار شهدای آرامگاه معتمدی

ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:

1- شامل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره ، ویژگی های شهید ( توجه : حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد .)

پدر شهید : من و شهید در تابستان که تاریخش یادم نیست برای آموزش معلم قرآن رفتیم به پادگان شهید باهنر تهران و آن جا برای نام نویسی رسم بر این بود که آقایان باید 40 سال به بالا نباشند و جوانان هم از 15 سال پایین نباشند و متأسفانه علی 10 الی 12 ساله بود و بنده هم پنجاه و خورده ای سنم بود رفتم پیش حاج آقا روحانی وگفتم بروم یا بمانم ؟ حاج آقا فرمودند که ما به شما احتیاج داریم و شما باید بروید آموزش قرآن . ما رفتیم و روحانی آن جا گفتند که ما به خاطر امام جمعه شهرستان بابل شما را قبول می کنیم و ما  ماندیم و بسیار موفقیت حاصل شد در ابتدا شهید بسیار دلتنگ شد و می خواست به منزل برود من به او گفتم تا 25 روز تمام شد می رویم . الان نمی توانم این جا را ترک کنم و نه می توانم شما را تنها بفرستم ایشان قبول نکردند و من ناراحت شدم وقتی شهید ناراحتی مرا دید قبول کرد و در عین این که به بازیگوشی  ورزش و شنا مشغول بود و کمتر به درس توجه می کرد ولی موفقیت های  خوبی را در این زمینه کسب کرد و شهید بعداً قاری قرآن شد .

برادر شهید : یکی از روحیات شهید ظلم ستیزی بود و هیچ گاه حاضر نبود زیر بار ظلم برود .


زندگی نامه

اسکن زندگینامه درقسمت تصاویرموجودمی باشد