نام پدر : احمد
تاریخ تولد :1347/06/30
تاریخ شهادت : 1365/12/12
محل شهادت : شلمچه

وصیت نامه

1 – مگر چند سال می توانیم در این دنیا زنده باشیم ؟ چه بهتر که مرگ با عزت و افتخار را بپذیریم و برای اسلام و میهن کشته شویم .
 2 – جهاد علیه کفر یک واجب عینی است و هرکس توان دارد , باید مسلح شود و با کافران برزمد .
3 – قرآن کریم می فرماید : «واعتصموا بحبل الله جمیعاض و لاتفرقوا و اعدوالهم ماستطعتم من قوه »
ریسمان خدا چنگ بزنید و متفرق نباشید و با دشمنان خدا بجنگید با تمام قوا .
4 – امید وارم روحیه بالای خود را حفظ کنید و در راه انقلاب کوشش کنید .
5 – مراسم بنده را ساده برگزار کنید و تشریفات قائل نشوید .

زندگی نامه

«فرم ثبت اطلاعات شهدای مازندران»

الف)تولد و کودکی :

1-نام و نام خانوادگی ، نام مستعار :

محمد سلحشور چوکامی

2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:

30/6/1347 ـ ساری

3- نام و شغل پدر :

احمد ـ بازنشسته

4- نام و شغل مادر:

مریم چمنی ـ خانه دار

5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:

5فرزند ـ دومین

6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی :

مذهبی ـ از لحاظ اقتصادی در سطح متوسط داشتند.   

7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب ،کلاس قرآن ،حوزه علمیه نام فرد آموزش دهنده ):

نزد پدر بزرگش قرآن خواندن را اموزش دیده بود .

8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود): ــــــــــــــــ

ب)تحصیلات:

1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان : ـــــــــ

2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی :

شهید بهشتی ـ تنکابن

3- نام مدرسه ، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان :

مجتمع آموزشی رزمندگان شهید نبیئی ـ تجربی ـ تنکابن ـ تجربی

(امام خمینی)

4- تحصیلات دانشگاهی ، رشته و نام دانشگاه : ـــــــــ

5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟،چه کاری و چه مدت : ـــــــــ

6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل :

ایشان تا سال سوم دبیرستان تحصیل کرده و در موقعی که به جبهه رفت سال چهارم دبیرستان بود در جبهه مشغول تحصیل بود .

پ)سربازی :

1- خدمت سربازی : ـــــــــ

2- یگان اعزام کننده : ـــــــــ

3- سال اعزام و محل آموزش سربازی : ـــــــــ

ت ) ازدواج :

1-وضعیت تاهل :

مجرد

2- نام همسر و تاریخ ازدواج : ـــــــــ

3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ): ـــــــــ

4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ):

به پدر و مادر علاقمند بودند ، در کارخانه به مادر و در کار بیرون به پدر کمک می کرد و هرگز جلوتر از پدر و مادر دست به سفره نمی زد.

ث)شغل شهید :

1- شغل رسمی و شغل فرعی : ـــــــــ

2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت : ـــــــــ

3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی: ـــــــــ

ج) فعالیت های انقلابی :

1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند : ـــــــــ

2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد ، خانواده یا گروه اشاره دارد : ـــــــــ

3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی : ـــــــــ

4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه :

عضو فعال بسیج بودند .

5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت ، با بیان اتفاق آورده شود : ـــــــــ

ح) سوابق جبهه :

1- حضور در جبهه :

حضور داشت

2- تعداد تاریخ محل اعزام ها ، یگان اعزام کننده ، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد : ـــــــــ

3- مجموع مدت حضور در جبهه : ـــــــــ

4- مسئولیت در جبهه :

بسیج

5- دفعات ، مکان و نحوه ی مجروح شدن : ـــــــــ

6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد : ـــــــــ

7- مکان ، زمان ، عملیات و نحوه ی شهادت :

شلمچه 12/12/1365 ـ ادامه عملیات کربلای 5

8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری :

25/1/66 ـ گلزار شهدای تنکابن

ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:

1- شامل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره ، ویژگی های شهید ( توجه : حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد .)

شهید پرجنب و جوش ، فعال ، وقت شناس ، اهل مطالعه ، مودب ، با محبت ، با اخلاق و با نظم بود.

خواهر شهید- مرضیه می گوید : خاطره ای از ادب و نزاکت شهید بگویم : او خیلی متواضع بود و احترام خاصی برای پدر و مادرم قائل بود و همیشه هر وقت مادرم وارد اتاق می شد او تمام قد بلند می شد به او می گفتم محمد چرا خودت را اذیت می کنی ؟ می گفت : « آبجی  پدر و مادر خیلی ارزش و احترام دارند .» روزی مادرم سفره ناهار را پهن کرده بودم ما نشستیم و من برای برادرم جواد غذا کشیدم و وقتی می خواستم برای رضا غذا بکشم. او بشقابش را کشید  بعد نشست تا پدر و مادرم نشسته  و غذا ریختند و بعد مادرم برایش غذا ریخت گفت :« آبجی من بشقاب را کشیدم  تو ناراحت نشو ، شاید من غذایی بریزم یا لقمه ای بردارم که بابا و مامان دوست داشتند از آن استفاده کنند به خاطر همین همیشه منتظر بمانید تا بابا و مامان غذا بریزند» و این درسی بود که من از او یاد گرفتم و همیشه کنار سفره می نشستم به یادش و خدا را شاهد می گیرم که این صحنه مثل همین لحظه  انگار دارد اتفاق می افتد برایم تازگی دارد.

روزی که محمد می خواست اعزام شود برای جبهه جنوب از بسیج که اکنون مسجد ولی عصر است و همه رزمندگان اسلام پرچم به دست کوله به پشت با پیشانی بند یا زهرا و لبیک یا خمینی بر سرشان آمده بودند . محمد هم رفت یک پیشانی بند گرفت و بست . او پیشانی بند لبیک یا خمینی را بر سر خودش بست  صدایش کردم چرا تو با همه فرق داری  که پیشانی بند لبیک بستی  چرا یا زهرا نبستی  که با آن ها یک جور باشی ؟ خندید و گفت:« آبجی یا زهرا در درون قلبم و روح و روان من جای دارد اکنون باید به ظاهر و به همگان بفهمانم که باید مطیع ولایت فقیه باشیم و امام ولی امر ماست و لبیک یا خمینی را به سرم بستم تا دیگران بفهمانم که خمینی و ولایت او در افکار و اندیشه و ذهن ما جای گرفته است و اکنون باید تابع ولی امر مسلمین جهان (امام راحل) باشیم  و عکسی با این پیشانی بند گرفته هست و به شما دادم بله آن ها مطیع ولی امر خودشان و عاشقشان  شده بودند که سراز پا نمی شناختند و در این راه از جان و جسم خود دریغ نکردند .


وصیت نامه

اسکن وصيت نامه در قسمت تصاوير موجود مي باشد