*زندگی نامه شهید غلامعلي سقايي*
نام پدر: علياصغر
در 28 آذر 1340 در «بهشهر» به دنيا آمد. به خاطر تقارن تولدش با ایام میلاد حضرت علي(ع)، او را «غلامعلي» نامیدند.
پدرش «علياصغر»، كشاورز بود و مادرش «نرگس»، خانهدار و کمکحال همسر در امور زندگی. آنها داراي هشت فرزند بودند كه غلامعلي، آخری آنها بود.
غلامعلی دوران ابتدائي و راهنمايي خود را در مدرسه «نظامی» و «آیتالله کوهستانی» زادگاهش با موفقيت پشت سر گذاشت. سپس تحصيلاتش را تا دیپلم رشته مكانيك در هنرستان فني «الفتح» بهشهر ادامه داد.
به جهت تربیت دینی خانواده، در ادای واجبات و مستحبات میکوشید و از انجام محرمات دوری میکرد. با قرآن نیز، مانوس بود و در عمل به فرامین آن، کوشا.
مادرش ميگويد: «از دوران كودكي عاشق قصههاي قرآن بود. من هر وقت از رشادتهاي حضرت علي و امام حسين برايش تعريف ميكردم، گوش ميداد و ميگفت: اي كاش من هم در صحراي كربلا بودم و با دشمن ميجنگيدم.»
مادر در ادامه میگوید: «نسبت به حجاب خيلي اهمیت میداد. خواهرش ميخواست ماشين بافندگي بخرد، پول كم داشت. به او گفت: به من كمك ميكني؟ گفت: دو شرط دارد؛ يكي اينكه توربافي نباشد كه اندام آدم معلوم باشد، و دوّم اينكه آستين كوتاه نبافي.»
در بیان خلقوخوی غلامعلی باید گفت که در ادب و تواضع نسبت به والدین، زبانزد بود و در همه حال مطیعشان. با دیگران نیز با ملاطفت و گشادهروئی رفتار میکرد و نزد آنان از محبوبیتی خاص برخوردار بود.
حضور در راهپيمائيهاي ضدّ رژيم و توزیع اعلاميههاي امام در سطح شهر، از جمله اقدامات او در روزهای پرشکوه انقلاب به شمار میرود.
غلامعلی در 12 آبان 1362 به عنوان تکتیرانداز، راهی مریوان شد.
در 11/5/62 به عضويت سپاه درآمد و در واحد انتظامات مشغول خدمت شد.
در فروردین 1363 با همراهی گروهان عمار از گردان امام حسین و همچنین، با حضور در واحد ادوات لشکر 25 کربلا، به مناطق نبرد عزیمت کرد.
در دی همین سال (63) نیز، به سمت فرماندهی واحد توپ 106 در تیپ ادوات لشکر انتصاب یافت.
«صفر نوري» از خاطرات همرزمش ميگويد: «يك شب در واحد ادوات هفتتپه بوديم. از طرف فرماندهي به مسئولين واحدها ابلاغ كردند كه بچهها را براي يك عمليات آماده كنند. يكي از مسئولين توپ 106، غلامعلی بود. او همان شب به نیروها اعلام كرده بود كه شاهدامادها از بچهها جدا شوند. منظورش شهداي آينده بود. غروب همان روز، يكي از بچهها براي خريد حنا به هفتتپه رفت. ما هم بعد از نماز مغرب و عشا، به پیشنهاد غلامعلی جشن حنابندان راه انداختيم. اين خبر به گوش فرماندهي رسيد و فرماندهان ستاد جهت شوخي، همان شب آمادهباش ايذايي زدند. بچهها هم با دست و پاي حنا بسته، وسط ميدان صبحگاه جمع شدند.»
غلامعلی در عملیا تهای کربلای 4، 5، 6، 8 و 10 نیز حضور موثر داشت.
او در 28/12/66 طی عمليات والفجر 10 در منطقه خرمال، شيميائي شد و برای مدت كوتاهي در بيمارستانهاي سنندج و اصفهان بستری گشت. یک بار هم در جنوب کشور آسیب دید و به بیمارستان اهواز انتقال یافت.
و سرانجام، غلامعلی در 67/3/11 در منطقه شلمچه بر اثر اصابت تركش به فيض شهادت نائل آمد. پيكر پاكش نیز با تشييع باشكوه اهالی بهشهر در «بهشت فاطمه» آرام گرفت.
«حسن محسنزاده» درباره شهادت همرزمش، اینگونه اذعان میدارد: «او در عمليات والفجر 10 شيميائي شد و به عقب برگشت. بعد از مدتي كوتاه که متوجه شد دشمن فاو را پسگرفت، با همان حال شيميائي به منطقه رفت. مسئوليت يك قسمت از محور كه به صورت نعل اسبي بود، تحويلش داده شد. با توجه به اينكه محور بسیار خطرناك بود، اما براي او عادي بود. به نظر ميرسيد به طرف دشمن، چندين بار شليك كرد. تا اينكه يك خمپاره 120 ميليمتري به آن محور اصابت كرد و او به شهادت رسيد. جنگيدنش هم مثل عبادتش بينظير بود.»