نام پدر : محمدرضا
تاریخ تولد :1349/01/03
تاریخ شهادت : 1365/04/14
محل شهادت : 0

وصیت نامه

.خانواده عزیزم! اگر ناراحتی یا نارضایتی از بنده داشته اید، مرا عفو کنید.
2. در هنگام دفن من چشمانم را باز بگذارید تا کوردلان بدانند که من این راه را کورکورانه نیامدم، دستانم ر بیرون بگذارید تا دنیا طلبان ببینند که من از این دنیا چیزی نبردم. مشتهایم را گره کنید تا در لحظات آخر با بی جانی مشتی بر دهان شرق و غرب بکوبم.
3. اینک که در بین شما نیستم می دانم که چه احساسی دارید. امیدوارم ذره ای غم و اندوه به خود راه ندهید زیرا آنکس که به من جان وحیات داده، اینک جانم را خریده و با کمال میل جانم را تقدیمش می کنم به سوی او باز می گردم (( إنا لله و إنا الیه راجعون ))

وصیت نامه

اسکن وصيتنامه در قسمت تصاوير موجود مي باشد


زندگی نامه

«فرم ثبت اطلاعات شهدای مازندران»

الف)تولد و کودکی :

1-نام و نام خانوادگی ، نام مستعار :

حامد سرهنگ پور

2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:

1349 ـ بابل

3- نام و شغل پدر :

محمدرضا ـ کاسب

4- نام و شغل مادر:

5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:

3 ـ فرزند دوم

6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی :

شهید در خانواده ای مومن و مذهبی زندگی می کرد. از همان سنین کودکی ارادت بسیاری به آقا امام حسین (ع) داشت. در مراسمات دسته روی و عزاداری پیشقدم بود. با اوضاع اقتصادی خوبی که با کسب روزی حلال تأمین می شد، به رشد و تکامل رسید.

7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب ،کلاس قرآن ،حوزه علمیه نام فرد آموزش دهنده ):

ــــــــــــــــ

8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود): ـــــــــــــــ

ب)تحصیلات:

1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان :

دبستان انصاریه اسلامی ـ بابل

2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی :

راهنمایی سید العلما ء ـ بابل

3- نام مدرسه ، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان :

دبیرستان بابل ـ رشته صنعت

4- تحصیلات دانشگاهی ، رشته و نام دانشگاه : ـــــــــــــ

5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟،چه کاری و چه مدت : ــــــــــــــــ

6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل :

شهید در مقطع دبیرستان عازم جبهه شدند .

 

پ)سربازی :

1- خدمت سربازی :

انجام نداد

2- یگان اعزام کننده : ــــــــــــــ

3- سال اعزام و محل آموزش سربازی : ـــــــــــــــــ

ت ) ازدواج :

1-وضعیت تاهل :

مجرد

2- نام همسر و تاریخ ازدواج : ـــــــــــــــ

3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ): ـــــــــــــــــ

4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ):

شهید بسیار با پدر و مادر مهربان بودند و به ان ها احترام می گذاشتند .

ث)شغل شهید :

1- شغل رسمی و شغل فرعی :

محصل

2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت : ــــــــــــ

3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی: ــــــــــــ

ج) فعالیت های انقلابی :

1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند :

تحول فکری شهید از امام (ره ) بود .

2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد ، خانواده یا گروه اشاره دارد : ــــــــــــــــ

3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی : ــــــــــــــ

4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه :

عضو بسیج بودند .

5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت ، با بیان اتفاق آورده شود : ــــــــــــــ

ح) سوابق جبهه :

1- حضور در جبهه :

 در جبهه حضور داشت.

2- تعداد تاریخ محل اعزام ها ، یگان اعزام کننده ، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد :

31/1/65 ـ بابل ـ سپاه ـ فاو ـ آفندی

3- مجموع مدت حضور در جبهه :

3ماه

4- مسئولیت در جبهه :

رزمنده

5- دفعات ، مکان و نحوه ی مجروح شدن : ــــــــــــ

6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد : ــــــــــــــــ

7- مکان ، زمان ، عملیات و نحوه ی شهادت :

فاو ـ 31/1/65 ـ اصابت خمپاره

8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری :

10/2/65 ـ گلزار بهشت زهرای گله محله ـ بابل

ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:

1- شامل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره ، ویژگی های شهید ( توجه : حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد .)

همرزم شهید : شب عملیات  که حال و هوای خاصی داشت  همه مشغول دعا و مداحی بودند و همچنین مشغول نوشتن  وصیت نامه های خودشان بودند . ایشان وصیت نامه من را نگاه کرد  به من گفت این قسمت از وصیت نامه تو زیباست  و انگار که حرف دل من است . یک قسمت از وصیت نامه این چنین بود : ای دنیا طلبان و ای دونیا دوستان ببینید من، حامد سرهنگ پور با خود چیزی نبردم و هیچ چیز با من نیست  و ... شاید می خواست با این حرف ها بگوید که من با وجود وسعت مالی که داشتم هیچ چیزی احتیاج نداشتم  با این وجود این راه را انتخاب کردم .

ـ در گردان یا رسول الله توفیق ملازمت با او را پیدا کردم بیشتر در تفکر بودند و کمتر حرف می زدند و لبان شان پر از تبسم بود . به غروب خورشید بسیار علاقه داشتند . غرو ب به اتفاق ایشان به بلندترین بلندی هفت تپه می رفتیم و افول خورشید را نظاره می کردیم و این  دقایق با اشک های حامد زیبا و معنوی می شد . ایشان علاقه به شنیدن خاطرات از شهدا داشتند و با هم با پایی برهنه در گردان قدم می زدیم  که مبادا با کفش پوتین  جا پای شهدا بگذاریم . آخرین بار در عملیات کربلای 1 در مهران او را دیدم . چهره اش بر افروخته بود اما با همان لبخند های همیشگی به من نگاه کرد . چند مرتبه پشت سرم را نگاه کردم و او با همان حالت برایم دست تکان داد و من می دانستم که این آخرین دیدار است.