نام پدر : ابراهیم
تاریخ تولد :1347/01/04
تاریخ شهادت : 1364/04/10
محل شهادت : مهران

وصیت نامه

*وصيت­ نامه شهيد حسين سحرخيز*

 

 فرزند ابراهيم

به نام خداوند بخشنده مهربان

وَ لَنَبلُوَنَّكُم بِشَيٍ مِنَ الخَوف وَالجوع وَ نَقض مِنَ الأَموال وَالأنفُس وَالثَّمَرات وَ بَشَر الصّابرينَ الذين إذا أصابَتهُم مُصيبَهً قالو إنّا لله وَ انّا اِليه راجعون

امتحان لازم با وجود انسان است و هيچ انساني بدون امتحان در اين عالم نخواهد زيست، گاهي امتحان به خوف الهي و به جوع (اوست) و نقصي در اموال و انفس به نقض در ثمرات و امثال اين­ها است كه الان در مراكزي كه جنگ­زده است، بسياري از اين­ها تحقق دارد و اين يك امتحان الهي است.

درباره (شهيد) و فضل شهادت آن­قدر از اولياي اسلام روايت وارد شده كه انسان متحير مي­شود. در روايتي از رسول اكرم (ص) نقل شده است كه براي شهيد هفت فضيلت است كه اولي آن عبارت است از اين­كه اوليا قطره­اي كه خون او به زمين بريزد، تمام گناهي كه كرده است، آمرزيده مي­شود و مهم آخرين خصلتي است كه مي­فرمايد (شهيد نظر مي­كند به وجه­الله) شايد نكند. اين حجاب كه بين ما و حق تعالي وجه­الله و تجليات حق تعالي است، منتهي مي­شود به حجاب خود انسان. انسان خودش حجاب بزرگي است و اگر كسي اين حجاب را در راه خدا داد، همه حجاب­ها را شكسته است. خود و خودبيني را شكسته و تقديم كرده است. چون براي خدا جهاد و دفاع كرد و براي كشور خدا وآيين الهي هرچه داشته اخلاص و تقديم كرده است و چون اين حجاب برداشته شد در عوض خدا تبارك تعالي بر آن­ها تجلي مي­كنند چنان­كه بر انبيا تجلي كرد. چون پيامران همه چيز را در راه خد مي­خواهند و آن­ها خودي نمي­بينند و در مقابل حق تعالي براي خودشان شخصيتي قائل نيستند. اين­ها هم حجاب را برمي­دارند. اي مردم و خواهر، نماز جماعت را فراموش نكنید.

 اي ملت شهيدپرور ايران و اي شهر حماسه­ساز آمل و اي اهالي روستاي قادرمحله دعا به جان امام را يك لحظه فراموش نكنيد و مخصوصاً به خانواده­هاي شهدایي كه يكي از بهترين و عمده­ترين و شايسته­ترين ثمره انقلاب هستند، آن­ها را از ياد نبريد. به آن­ها دلداري بدهيد. و به تمامي مجروحان سركشي كنيد و به خانواده­هاي اسراي ملت ما دلداري بدهيد و اين منافقان را رسوا كنيد و به آن­ها جاي ندهيد ما اين همه شهيد داديم كه ملت ما،  ملت اسلامي باشد. وصيتي كوچك به تمامي مادران دارم كه اگر فرزند شما مي­خواهد به جبهه برود، از اين عمل­شان جلوگيري نكنيد و خود من برادر حقير شما حسين سحرخيز وصيت كوتاهي به اين عزيزان جوان­هاي محله خودم داشتم شما هر چه زودتر به اين اسلام پي ببريد و نگاه كنيد اين ملت را بعضي از جوان­ها هستند كه اسلام را نمي­شناسند. اي جوان­ها، دخترها همه شما فكر كنيد كه اگر يك مرد بي­نماز بي­دين بميرد، شما زياد به فكر او نيستيد. ولي اگر يك مرد مسلمان فوت كند، همه شما ناراحت هستيد. چرا شما مي­توانيد از اين راه يا راه­هاي ديگر به اسلام پي ببريد. إن­شاالله. وصيت بسيار بسيار بزرگ را به تمامي دخترها و زن­هاي كشورم و شهرم و روستاي خودم عرض مي­كنم كه خواهر ما حجاب خود را حفظ كنيد. مگر شما نمي­گویيد كه ما راه فاطمه را ادامه مي­دهيم.

از فاطمه به زن اين­گونه خطاب است       ارزنده­ترين زينت زن حفظ حجاب است.

ديگر عرضي ندارم خداحافظ همه شما.

خدايا! خدايا! تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار.

إن­شاالله.


زندگی نامه

«فرم ثبت اطلاعات شهدای مازندران»

الف)تولد و کودکی :

1-نام و نام خانوادگی ، نام مستعار :

حسین سحرخیز

2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:

4/1/1347 قادی محله آمل

3- نام و شغل پدر :

ابراهیم، کشاورز

4- نام و شغل مادر:

زینب قادی، خانه دار

5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:

پنج فرزند، فرزند سوم

6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی :

ایشان فرزند سوم یک خانواده روستایی سطح متوسط در قادی محله آمل متولد شدند و در کنار پدر و مادر خود با مسائل دینی و مذهبی آشنا شدند و در این راه نیز به شهادت رسیدند.

7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب ،کلاس قرآن ،حوزه علمیه نام فرد آموزش دهنده ):

ــــــــــــــــ

8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود): ــــــــــــــــ

 

ب)تحصیلات:

1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان :

مدرسه اوجی آباد آمل

2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی :

مدرسه محتشم کاشانی قادی محله آمل

3- نام مدرسه ، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان : ــــــــــــــــ

4- تحصیلات دانشگاهی ، رشته و نام دانشگاه : ــــــــــــــــ

5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟،چه کاری و چه مدت :

کار کشاورزی

6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل : ــــــــــــــــ

 

پ)سربازی :

1- خدمت سربازی : ــــــــــــــــ

2- یگان اعزام کننده : ــــــــــــــــ

3- سال اعزام و محل آموزش سربازی : ــــــــــــــــ

ت ) ازدواج :

1-وضعیت تاهل :

مجرد

2- نام همسر و تاریخ ازدواج : ــــــــــــــــ

3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ): ــــــــــــــــ

4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ):

ایشان بسیار مهربان و دوست داشتنی بودند و به همه احترام می گذاشتند و به پدر و مادر خود و خانواده خود علاقمند بودند. پدرش می گوید اگر 3 برادر با هم بودند هیچ کس نمی توانست آنها را شکست دهد.

ث)شغل شهید :

1- شغل رسمی و شغل فرعی :

آزاد

2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت : ـــــــــــــــ

3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی: ــــــــــــــــ

ج) فعالیت های انقلابی :

1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند : ــــــــــــــــ

2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد ، خانواده یا گروه اشاره دارد : ــــــــــــــــ

3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی : ــــــــــــــــ

4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه :

در پایگاه بسیج و حوزه خندق فعالیت می کردند.

5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت ، با بیان اتفاق آورده شود : ــــــــــــــــ

ح) سوابق جبهه :

1- حضور در جبهه :

داشت

2- تعداد تاریخ محل اعزام ها ، یگان اعزام کننده ، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد :

سال 64 به مدت 45 روز سپاه آمل لشکر 25 کربلا. جزیره مجنون

20 /3/64 الی 10/4/64 سپاه آمل لشکر 25 کربلا. مهران

3- مجموع مدت حضور در جبهه :

2 ماه و 5 روز

4- مسئولیت در جبهه :

تک تیرانداز

5- دفعات ، مکان و نحوه ی مجروح شدن : ــــــــــــــــ

6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد : ــــــــــــــــ

7- مکان ، زمان ، عملیات و نحوه ی شهادت :

10/4/64، مهران

8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری :

16/4/64، حسینیه روستای قادی محله آمل

ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:

1- شآمل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره ، ویژگی های شهید ( توجه : حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد .)

پدر شهید: ایشان بار آخری که داشتند می رفتند به دوستانش گفت:« این بار یا دست و پایم قطع می شود یا اینکه به شهادت می رسم.»

خواهر شهید - راضیه سحرخیز: ایشان آخرین باری که داشتند می رفتند به صورت مخفیانه و بدون خداحافظی رفتند؛ چون می ترسید که خانواده مخالفت کند و به او اجازه ندهند که برود و صبح زود از خانه رفتند و ما خبر نداشتیم. قبل از شهادت ایشان من خواب دیدم شهید همراه یکی از همرزمان خود دارد از جلوی دروازه ما به سمت مسجد می رود و عمه با او دعوا می کند و می گوید،تو یک بار به جبهه رفتی دیگر بس است دوباره برای چه می روی ایشان در جواب عمه با دست های مشت شده اش می گوید:« من رفتم تا خاک برای پدربزرگ سوغات بیاورم» هنگامی که جنازه شهید را آوردند خودم دیدم که دست های شهید مشت شده بود و هر کاری کردیم نتوانستیم مشت او را باز کنیم و خوب نگاه کردم دیدم در مشت او خاک است.