نام پدر : موسی
تاریخ تولد :1342/10/01
تاریخ شهادت : 1365/11/08
محل شهادت : شلمچه

وصیت نامه

 

 

 

*وصیت نامه شهید جانعلی  سالیکندی*

 

بسم الله الرحمن الرحیم

حمد و سپاس مخصوص خداوند که برما منت نهاد و ما را به راه راست هدایت نمود شکر خدای را که به ما توفیق داد تا در راهش جهاد کنیم و به سعادت ابدی برسیم.  خدایا گناهانم بی شمار است ؛ گناهانم بزرگ است اما در برابر دریای  خروشان پر رحمت تو چیزی نیست از اینکه وعده بخشش دادی  و باب توبه را قرار دادی ، خدایا مرا ببخش.

پدر و ای مادر مهربانم  فقط خدمت به اسلام  و شوق وصال خداوندی مرا از شما جدا کرده و هیچ نمی توانست  آن علاقه  قلبی که نسبت به شما داشتم  مرا از شما بگیرد . از اینکه  نتوانستم خدمتی به شما بکنم مرا ببخشید.

 برادران عزیزم اگرچه در جبهه نتوانستید در پشت  جبهه حافظ خون  من باشید  مسجد سنگر واقعی من بود  سنگر مرا پر کنید.  برادران خوبم  اگر من موفق نشدم پدر ومادر را کمک کنم وعصای دست آنها باشم شما دست آنها را در هنگام ییری بگیرید .

خواهرانم،  بدانید که بنده خونم را برای حفظ حجاب نثار کردم. مبادا با خونم  بازی کنید. از دوستانم می خواهم که مرا در یاد بسپارند نه در خاک.  و برای آمرزش گناهانم دعا کنند. بنده در زندگی شغل پاسداری را بر گزیدم برای اینکه علاقه  شدیدی  به این ارگان  نظامی داشتم  انگیزه های این علاقه بسیار هست فقط همین  را  ذکر کنم که بخاطر وجود پاسداران و دیگر نیروهای نظامی  مردم در خانه خود احساس آرامش می کنند و در اثر این ارامش هست که تمام  کارهای خود را انجام میدهند و چرخ  مملکت  را به گردش در می آورند ،  ما پاسداران  در دنیا  آرامش و آسایش نداریم  زیرا  هرکجا صحبت از دشمن و صحبت  از مبارزه  هست نام پاسداران آنجا را نورانی می کند هرکجا صحبت  از مجاهد دلاوری در مقابل ستم پیشگان هست آنجا می توانید یاران واقعی امام یعنی  پاسداران را پیدا کنید هر کجا سخن ازایثار و مقاومت و هر کجا صحبت  از شهید و شهادت هست آنجا ببینیم پاسداران هدف گلوله های دشمن این واقع شده است. سلام بر پاسداران  هدف گلوله های دشمن دین واقع شده است

سلام بر پاسداران واقعی مکتب امام حسین ( ع ) که با اهدا خون ، آزادی ملت ها و نابودی  دشمنان را به ارمغان می آورند ، سلام بر پاسداران که از  حریم مقدس اسلام پاسداری می کنند. سلام بر مردم شریف ایران مخصوصا مردم حزب الله  و شهید پرور بندر گز ، امت عزیز و فداکار ، سعی کنید از خط رهبری جدا نشوید و معتقد  به  قائم  مقام رهبری  باشید. باید جبهه ها را هر چه بیشتر پر کنید  و اگر می خواهید به گروهی یا حزب و دسته ای پی ببرید باید آنها را با جبهه مقایسه کنید.

اگر هنوز بعد از هفت سال جنگ  کسی  ادعا کرد  که من مشکل دارم و نمی توانم  به جبهه بروم و یا عنوان  می کند که من پشت جبهه بیشتر موثرم، بدانید که حقیقتی را پنهان کرد و به مسلمان بودن او ایمان نداشته باشید. ممکن است عده ای  اهل نماز و روزه باشد اما این  دفاع مقدس را یاری نکنند آنها نماز و روزه شان بدرد خودشان هم نمی خورد.

آن هنگام  می شود نماز و روزه را حفظ کرد که جان  را در جبهه حفظ کرد. برادران خوبم و حزب الله عزیز و فداکار! اگرچه  بازهم  فرزند و برادری را  از دست داد ولی می دانم قلبی قویتر و مطمئن تر پیدا کردید و آماده  تر از هر زمان حاضرید جان فشانی کنید. ما حزب الله مخصوصا گروه 22 نفره از پایگاه  شهید قدر علی ربانی هیچ گاه به خاطر دوری ازدوستان شهیدمان افسوس نمی خوریم چون خود نیز قرار بر اقامت نگرفتیم هرکس در هر شهر و در هر لباس و مقامی باشد هر گروه  و طایفه و هر حزب و سازمانی که با برادارن  حزب الله مخالفت کند و به اذیت و آزار آنان بپردازد باید خود را برای جوابگویی در روز قیامت مقابل  ما شهدا آماده نمایی. آنهایی که دشمن  حزب الله هستند دشمن ما شهدا نیز هستند زیرا ما را حزب الله بندر گز بزرگ کرده است  و به خدمت اسلام در آورده است  اگر می خواهید به شفاعت شهدا برسید به خط حزب الله بپیوندید و از آنها جدا نشوید بنده به همه فامیلان و آشنایان بسیار نزدیک خودم عرض می کنم در نبود من و بپاس خون شهدا خود را  جزء حزب الله قرار دهید. بس است سردرگمی و بی برنامه بودن امروز باید اسلام را تقویت کنید و تولی و تبری را فراموش نکنید تقوی را برنامه زندگی خود قرار دهید و نماز را  روزانه و همیشه  این عبادت را با خلوص نیت انجام دهید.

خدایا! اگر آلوده به گناه بودم و هستم اما می دانم که شرکت بنده در نهاد باعث شده است  که پاک گردم . اکنون که لیاقت دیدار معشوق را نمودم خدایا مرا به پیش دوستان شهیدم ببر.  خدایا! به خاطر شهادت به جبهه نیامدم  بلکه بخاطر رضایت تو آمدم. اگر می خواهی مرا جزو شهیدان  قراردهی،  باید  به خانواده ام  به پدر و مادرم و مخصوصا به همسرم صبر و استقامت  عنایت بفرمایی تا در اثر این  صبر  و بردباری خونم اثر مثبت در جامعه  داشته باشد.  خدایا! در این لحظه ای آخر از تو عاجزانه می خواهم  در مقابل شهادتم و ایمان قلبی پدر ومادرم  وبر صبر و پایداری همسرم بیفزایی .

 در پایان عرض دارم با مادرم و همسرم باید از شما تشکر کنم که این زندگی سخت و دوری از شوهر را قبول کردید امروز کمتر کسی پیدا می شود که راضی باشد همسر پاسداری بشود که راضی باشد همسر پاسدار بشود. از آنجایی که خود را  همسر سربازان  امام زمان عج الله  قرار می دهید یقینا از ما پاسداران بالاتر هستند در پیشگاه خداوند.

 همسرم! به خداوندی خدا نمی خواهم شما را در چنین روزی شما را تنها بگذارم اما چه کنم که اسلام امروز محتاج به  خون ما جوان ها است. چه کنم هنوز دشمن در خانه هاست چه کنم که دشمنان تصمیم به نابودی ما گرفته اند  چه کنم که وجدان های بیدار در خانه ها نمی مانند. مرد  پیکار و مبارزه هستم  چه کنم که مثل منافقین خانه نشین نیستم . همسرم! شما را به خدا می سپارم و خود نیز به سوی خدا می روم.

 

جانعلی سالیکندی

دانشکده  علوم و فنون  نظامی از دانشگاه امام حسین (ع)

17/9/1365


زندگی نامه

*زندگی نامه شهید جان­علي سالي­كندي*

 

فرزند: موسي

از كودكي بسيار دلسوز و مهربان بود. وقتي مي­ديد همكلاسي­هايش وسيله­اي براي نوشتن ندارند، لوازم مدرسه خود را بين آن­ها تقسيم مي­كرد. يك روز وقتي از مدرسه به منزل آمد، با تعجب ديدم مدادش به اندازه يك انگشت است. گفتم: مدادت چه شد؟ لبخندي زد و گفت: دوستانم مداد نداشتند، مداد خودم را به چهار قسمت تقسيم كردم و به آن­ها دادم.

اول دي ماه سال 1342 در روستاي ونشر بهشهر متولد شد. پدرش موسي كشاورز بود و مادرش، زهرا خلج، خانه­دار. آن­ها نُه فرزند داشتند که جانعلی فرزند پنجم شان بود. او از چهار سالگي همراه پدربزرگش به مسجد مي­رفت و در نماز جماعت شركت مي­كرد.

وقتي پا به سنّ مدرسه گذاشت، اسمش را در دبستان بندرگز نوشتند. وی باموفقيت دوران ابتدايي و راهنمايي را سپري كرد و تا ديپلم تجربي در بندرگز پيش رفت. در بیان تقیدات دینی جانعلی باید گفت که در ادای واجبات و مستحبات ،به خصوص نماز شب می کوشید و از انجام محرمات دوری می کرد.با قرآن هم مانوس بود و در عمل به فرامین آن کوشا.علاوه بر آن با الگو پذیری از سیره اهل بیت همواره در پی کسب کمال معنوی و انسانی بود.

خواهرش فاطمه از خلقیات مي­گويد:

« هر گاه که لباس یا کفش نو می خرید، بعد از چند روز آن را به دیگران می بخشید.یک بار مادرم گفت:لباس نویی که خریدی کو که رخت دست دوم می پوشی؟گفت"دادم به یکی محتاج تر از خودم.» وی در ادامه از بعد دیگر تعهدات اخلاقی برادرش ید می کند:«هميشه ما را به حفظ حجاب سفارش مي­كرد؛ حتّي در وصيت­نامه خود اين موضوع را متذكر مي­شد كه: خواهرانم! بدانيد بنده خونم را براي حفظ حجاب شما نثار كردم. مبادا با خون من بازي كنيد.»

جانعلی  پس از پيروزي انقلاب، فعاليتش را در پایگاه بسیج شهید ربانی آغاز كرد. سپس با قبولي در دانشكده افسري امام حسين (ع) تهران به عضويت سپاه درآمد و تا مدرك فوق ديپلم پيش رفت.  با آغاز جنگ تحميلي عراق عليه ايران، او اولين بار با حضور در عملیات رمضان  به ياري برادران رزمنده­اش شتافت. وی از سال 1362 الی 1364  در کسوت فرمانده گروهان ضربت در محور چناره در غرب،تیربارچی ،مسوول دسته و فرمانده گروهان از گردان یا رسول خدمات ارزنده ای از خود ارائه نمود. ناگفته نماند که در عمليات کربلای 4 مجروح شد. به گفته همرزم اش سید جعفر اتقانی:«در عملیات ها طراح بود و آشنا به مسائل نظامی.وی در جناره ،یک مهره حساس گردان ضربت بود و وجودش باعث دلگرمی ما.می گفت:نگران نباشید،فقط ماموریت را به من ابلاغ کنید،ما با تدبیری که داریم،طرح مان را اجرا می کنیم.» 

اين رزمنده مجاهد كه به شوق وصل و پيوستن به ياران شهيدش در جبهه­ها به سر مي­بُرد، 8/11/65 در منطقه شلمچه طی عمليات كربلاي 5 بر اثر اصابت تركش خمپاره به درجه والای شهادت نایل آمد. پيكر پاک اش نیز  پس از تشييع در گلزار شهداي سفيدچاه به خاك سپرده شد. فاطمه در ادامه  از آن روزها حرف می زند:«وقتی جنازه اش را برای دفن به سفید چاه بردیم، متولی آن جا که پدرم را خوب می شناخت، گفت: اسم این شهید چیست؟ گفت: پسرم جانعلی است. پیرمرد با شنیدن نام برادرم بیهوش شد. بعد که به هوش آمد، با گریه گفت: او چند روز قبل آمد پیشم و گفت: پدر جان، تا 4 روز دیگر شهیدی برایت می آورند. او را همین جا دفن کن. نام شهید را پرسیدم، گفت: نپرس.»