نام پدر : محمد حسین
تاریخ تولد :1342/08/01
تاریخ شهادت : 1365/12/13
محل شهادت : شلمچه

وصیت نامه

*وصیت نامه شهید قربانعلی ساداتی*

بسمه تعالی

وصیت‌نامه اینجانب قربانعلی ساداتی فرزند محمدحسین ساداتی

ربنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا و حبلنا من لدنک رحمه انک انت الوهاب

صدام مفسد است و با مفسد ما نمی‌توانیم مصالحه کنیم و با او مصالحه نداریم ما تا اخر با آنها ‌جنگ می‌کنیم و ان شاءالله تعالی پیروز خواهیم شد. حضرت امام

شکر خدا را که راه انبیا و معصومین را با حجتی روشن به ما ارزانی داشته و حمد و سپاس او را که ما رادر انتخاب راه یاری و توان داد خداوندا من حقير به یگانگی ات  اعتراف دارم و صادقانه و از روی عشقي كه به تو دارم سر به سجده می‌گذارم.

من با امام امت میثاق بسته ام و به او وفادارم زیرا که او به اسلام و قرآن وفادار است و اگر چندین بار مرا بکشند و زنده ام کنند دست از او و دینش نخواهم کشید راه سعادت بخش حسين( ع) را ادامه دهید و زینب وار زندگی کنید.

خداوند ان‌شاءالله به همه شما صبر و اجر عظیم عطا بفرماید.

خانواده عزیزم ان‌شاءالله که کشته شدن مرا با صبر و توکل به خدای کریم تحمل کنید من جز امانت نزد شما نبودم.

خواهران محترم: عفت و پاک‌دامنی و حجابتان راحفظ و رعایت  بکنید. حجاب بیرون شما نشانگر حجاب درون شماست، خواهرانم درستان را خود بخوانید و تکلیف خود را خوب عمل کنید مواظب اخلاق و رفتارتان باشید مادرم را دلداری بدهید.

مادرجان این چندمين بار است که قلم را روي ورقه کاغذ ي آورده‌اند و وصیت‌نامه نوشته ام ولی سعادت (شهادت) نصیبم نشده  

امیدوارم که این بار بتوانم با مولایم حسین(ع ) ملاقات کنم چند سالیست که آرزوی زیارتش را می‌کردم مرا حلال كن مادر که نتوانسته‌ام فرزند خوبی برایت باشم.

پدر جان سلام مرا كه از عمق جانم برمی‌خیزد امیدوارم بپزیريد پدرم از اینکه نتوانسته‌ام-------دستت باشم و زحمات گذشته‌ات را جبران کنم مرا حلال کن حال که عازم جبهه جنگ شوم لحظه لحظه تصمیم‌گیری و زمان زمان حرکت است اگر یک ‌دم غفلت کنم هوای نفسانی بر من چیره می‌شود پدر جان رحمان رفت دوستانم همگی یک به یک رفتن ولی تنها مانده ام دلم تنگ شده دیگر دنیا برایم ارزشی ندارد.

همسرم می‌دانم در نبودم زندگی برآیت و فرزندانم سخت می‌شود ولی چه کنم تکلیف شرعی و اسلامی است که باید رفت این دنیا محل آزمایش و محل گذرانسان‌ها است دنیا برای پيغمبر(ص) و علی(ع) وفا نکرده ما قطره‌ای از دریای بیکران نيستیم همچنان استوار و با ایمان باش و فرزندانم را خودت سرپرستی کن، همچنان که می‌کرديد به فرزندانم مائده، محدثه، مطهره حقیقت را بگو تا بدانند پدرشان در چه راهی رفته و کشته گردیده. از اینکه بنده نتوانسته ام برایت همسر خوبي باشم مرا ببخشید  خداوند به شما صبر و بردباری عطا بفرماید.

امت حزب‌الله وحدت و انسجام خویش را حفظ نموده و از اختلافات بپرهیزید. جبهه‌ها را به فرموده امام گرم نگهدارید نماز جمعه را هرچه باشکوه تر برگزار کنید.

در آخر مقدار اموالی که از اینجانب مانده متعلق به فرزندانم و همسرم می‌باشد کسی دیگر بهتر است بعد از خودم در زندگی فرزندانم و همسرم دخالتی نداشته باشند به پدر و مادر و کلیه فامیلآن تقاضامندم  رابطه‌شان را با فرزندانم همچنان حفظ بکنند و تقاضا دارم که رابطه خودشان را نزدیک‌تر بکنند ان‌شاءا... در آخر از همه شما التماس دعا دارم.

والسلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته

قربانعلی ساداتی

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار

6/10/ 65

اگر درنوشتن  جمله‌بندی نادرست بوده آنرا صحیح کنید ومرا به بزرگيتان ببخشید.

مرا در بهشهر قبرستان سارو (بهشت فاطمه) دفن کنید.

نمازم را امام ‌جمعه محبوب امت حزب‌الله بهشهر حجت‌الاسلام حاج آقا سید صابر جباری اقامه فرماید کمال تشکر را از ایشان دارم.

قربانعلی ساداتی

1365/10/10


زندگی نامه

*زندگی نامه شهید قربان­علي ساداتي ركاوندي*

 

نام پدر: محمدحسين

در اول آبان 1342  در «ركاوند» از توابع بهشهر و در کاشانه «محمدحسين و زهرا» دیده به جهان گشود. این زوج، نام نورسیده‌شان را «قربان­علي» نهادند.

خاك ركاوند با بركت بود و پدر با اتّكا به خاك زادگاهش، از راه كشاورزي مخارج زندگي خانواده‌اش را تأمين مي­كرد. زهرا نیز، اگرچه به‌خاطر كارهاي خانه و نگه­داري از بچه­ها، كمتر مجال پيدا مي­كرد تا به شوهرش در كارهاي كشاورزي كمك كند، اما بودن در کنار بچه‌ها، خيال همسرش را از بابت تعلیم و تربيت آن­ها آسوده می‌كرد.

قربان­علي دوره ابتدائي را در دبستان محل طي كرد. سپس با ورود به مدرسه راهنمایي «ابوريحان بيروني» در بهشهر، در پایه سوم این مقطع، به دلیل شرایط نامساعد مالی به ترک تحصیل روی آورد.

خوش‌خلقی و مهربانی او با دیگران زبانزد بود. علاوه بر آن، به والدین احترام خاصی می‌گذاشت و از آن‌ها اطاعت می‌کرد. در بیان تقیدات دینی وی باید گفت که در ادای واجبات و مستحبات اهتمامی وافر داشت و از محرمات دوری می‌کرد. با قرآن، این منبع حکمت و معرفت نیز مانوس بود و در عمل به آن، کوشا.

انقلاب در سنين نوجواني او به وقوع پيوست؛ اما او پاي ثابت تظاهرات بود.  

در 59/7/1 به عضويت سپاه در آمد.

برای انجام ماموریت در واحد اطلاعات ـ عملیات، راهی نیک‌شهر زاهدان شد.

او برای مدتي نیز، مسئول زندان منافقين در عباس‌آباد بهشهر  بود.

ناگفته نماند که وی ضمن مهربانی با عناصر ضد انقلاب، با تشکیل کلاس عقیدتی و معرفتی، سعی در هدایت آن‌ها داشت.

قربان‌علی در سال 61 با «طاهره ييلاقي اشرفی» ازدواج كرد، که «مائده، محدثه و مطهره»، حاصل این پیوند هستند.

همسرش مي­گويد: «به نماز جمعه خيلي اهميت مي­داد. برای مراقبت از بچه‌ها، او همیشه طوري برنامه‌ريزي مي­كرد كه يك هفته من و يك هفته خودش در نماز جمعه حاضر شويم تا بدین‌گونه بتوانیم هم از بچه­ها مراقبت کنیم، و هم در نماز جمعه شرکت کنیم.»

در سال 1361 با حضور در طرح شهید کلاهدوز، واحد اطلاعات ـ عملیات بوکان و بهشهر خدمات ارزنده‌ای از خود ارائه نمود.

در سال 1363 نیز، در سمت فرمانده گروهان از گردان امام حسین(ع)، به مناطق نبرد عزیمت کرد.

در سال 1364 به عنوان فرمانده گروهان در گردان اما محمدباقر(ع) به ادای تکلیف پرداخت.

وی يك‌بار از ناحيه گوش و چشم، مجروح و مدتي در بيمارستان زاهدان بستري بود.

«حسن‌رضا آهنی» از هم‌رزمش این‌گونه یاد می‌کند: «وقتی خبر شهادت برادرش را به او دادم، با بردباری گفت: خدا را شاکرم که به من لیاقت داد تا برادر شهید باشم؛ ولی ای کاش من قبل از او به شهادت می‌رسیدم.»

و سرانجام، قربان‌علی در 12 اسفند 1365 طی حضور در عمليات كربلاي 5 به سمت معبودش پرواز کرد. پيكر پاكش نیز بعد از نُه سال، در «امام­زاده حسن­رضا» رباط[1] به خاك سپرده شد.



[1] . خلیل‌محله بهشهر