نام پدر : یزدان
تاریخ تولد :1345/06/12
تاریخ شهادت : 1368/09/25
محل شهادت : حلبچه

وصیت نامه

 

***بسم الله الرحمن الرحیم***

بسم رب الشهدا و الصدیقین

وَالعَصر، اِنَّ الاِنسانَ لَفی خُسر، اِلَّا الَّذینَ اَمَنُوا وَ عَمِلُوا الصالِحاتِ وَ تَواصَوا بِالحَقِّ وَ تَواصَوا بِالصَّبرِ

به نام او یکتا خالق جهان، فریادرس بیچارگان، سریعترین حساب کنندگان، مهربانترین مهربانان، ستارالعیوب، علام العیوب، کاشف الکروب، غفار الذنوب.

با نام او که ما را آفرید و به ما جان و نیرو داد که به این مکان مقدس و وادی عشق و بلا بیائیم ، تا اندکی از این عمر     بی مقدار را با عاشقان و مخلصان و مقربان درگاهش بگذرانیم.

آنچه در زیر می خوانید به عنوان آخرین نوشته های اینجانب به صورت یادگار و به اسم وصیت نامه باقی خواهد ماند.

بنام الله پاسدار حرمت خون شهیدان.

با سلام و درودی بی پایان به محضر آقا امام زمان (عج) و نائب بر حقش امام خمینی و با سلام به رزمندگان جبهه های گرم جنوب و دریادلان آبهای خروشان خلیج فارس و رزمندگان شیردل کوهستانهای شمال غرب و غرب ایران و پاکبازان همیشه بیدار مناطق شرق که در راه خدا و برای جلوگیری از ورود مواد خانمان سوز به مبارزه برخاسته اند، بنام او که وجدان و شرف را مایه ی عزت انسان قرار داد.

اینک به عنوان فرزند کوچکی از انقلاب بزرگ و مردم ایران اسلامی سفارش و وصیتی از سر صدق و دلسوزی برای همه آنانی دارم که آرزومند عزت و سربلندی ایران و اسلام و مسلمین هستند.

هر وقت هستی و حیثیت جامعه ای در خطر بیفتد چشم همه به سوی پاکبازانی است که بیش از هر چیز به جامعه و آبروی آن اهمیت داده و در این راه از هیچ خطری باک نداشته و حاضر به هر گونه فداکاری می باشند. خدای منان را شکر می کنم از این جهت که ملت ما ملتی آگاه به مسائل سیاسی و نظامی بوده و تا کنون در هیچ عرصه و لحظه ای دست از یاری مسئولین نظام بر نداشته و نیز از هر کوششی جهت یاری رساندن به فرزندان خود در جبهه های حق علیه باطل دریغ ننموده اند.

انشاءالله همانگونه که امام عزیز و بزرگوارمان حضرت آیت الله العظمی امام خمینی کبیر فرمودند اگر( جنگ بیست سال هم طول بکشد ما ایستاده ایم) ملت ما نیز محکم و استوار می ایستند.

شما ملت عزیز! انقلابی بزرگ و مردمی در بهمن 57 آفریدید و با افتخار استقلال آزادی جمهوری اسلامی را فریاد زدید و در این راه جانفشانی ها کرده اید و حماسه خلق نمودید. امید است به راه خود که همان راه رسیدن به آینده ای بهتر برای اسلام و مسلمین است را ادامه دهید و ضمناً اندرزها و فرمایشات امام عزیز را سرلوحه امور کاری و زندگیتان قرار داده و امام را نیز در تمام لحظه های زندگی دعا کنید.

هم اکنون که این وصیت نامه را می نویسم احساس می کنم راهی را که می روم همان راهی است که چندین قرن پیش امام حسین (ع) و یاران گرانقدرشان طی کردند و آن راه خط سرخ شهادت است چه راهی زیباتر از اینکه انسان جان به ودیعه گرفته از خداوند را، برای رضای او و در راه او تقدیم به صاحب اصلی ان کند. آری چه راهی زیباتر از یان، هیچ راهی پر معناتر از این سیر الهی نیست، سیری که در نهایت به سعادت انسان می انجامد، سعادتی که مولای متقیان هنگام ضربت خوردن شمشیر به فرق مبارک ایشان از دست ابن ملجم پلید فرمودند(( به خدای کعبه من رستگار شد)) اری شهادت در مکتب حسین سعادت است، رستگاری است، پیروزی است و در نهایت رسیدن به معشوق که همانا رضای خدا و قرب به اوست می باشد.

پدر و مادر عزیزم! از روی شما شرمنده ام، مادرجان مرا ببخش، پدر عزیزم عفوم کن. این فرزند حقیر، شما را در شرایطی تنها گذاشتم که همگی تان به تمام لحظات در کنار هم ماندن محتاج هستید ولی عزیزان من چه می شود کرد عشق به خدا و عشق به امام و ملت اسلامی از این سخنان بالاتر است. شرمنده ام از اینکه نتوانستم مانند فرزندی شایسته برای شما باشم تا در تمام لحظات در کنار هم بوده و یاریتان کنم. خدا را شاهد می گیرم که خجل هستم از اینکه دین خود را به عنوان فرزند به تمام و کمال به پایان نرساندم و همیشه برای شما جز غصه و ناراحتی چیز دیگری به ارمغان نمی آوردم امیدوارم مرا بخشیده و فرزند معصیت کار خود را به بزرگی روح و صفای قلبتان ببخشید.

مادرجان! اگر بی جنازه بودم بیاد برادرانی بیفتید که انها نیز بدون جنازه هستند، به یاد اسماعیل زحمت کشها و سعید غلامی ها بیفتید زیرا آنها نیز بی جنازه اند. اگر جنازه ام پاره پاره بود به یاد حضرت ابوالفضل العباس بیفت که هر ساله به یاد این سرور رشید اسلام از منزل خود مراسم به پا می کنی زیرا این پرچم دار کربلا نیز جنازه ای پاره پاره و آغشته به خون داشته.

پدر و مادر عزیزم! همیشه به یاد ائمه اطهار باشید بلکه به یاد سرگذشت و مصیبتهای وارده بر این خاندان روح شکسته بال شما را مرهمی می باشد. مواظب باشید با گریه هایی که در فراق از دست دادن فرزندانتان می کنید قطرات اشک از حد تسکین دهندگی اش پا فراتر نگذاشته و وارد مرز زشت و نفرت انگیز کفر نشود. پدر و مادر زحمتکش من از شما طلب حلالیت می کنم انشاءالله که پسر خطا کار خود را بخشیده و دعای شما پشت سر من باشد.

برادران عزیز و گرامی ام!

عزیزان! خود بهتر می دانید که من در این جهان جز شما دو برادر دیگر کسی را به عنوان پشت و همدم و مونس ندارم، برادران خوبم آرمان عزیز و علی جان در این دنیای بزرگ و کوچک بودن از نظر سطح معلومات و معنویات و جلوه ی اصلی خود را از دست داده است، من در مکتب عشق به شما به خدا عشق به اسلام و استقامت و پایداری در دین و هدفم را آموختم و امیدوارم که سربلند از امتحانات خودم بیرون بیایم. برادرم آرمان عزیز امیدوارم که در آینده پزشکی منتخب به قانون اسلام ناب محمدی (ص) باشید و در مکتب حسین برای قشر مستضعف خدمت کنید. برادرا عزیزم امیدوارم برادر خود را حلال کنید انشاءالله.

سخنی با برادران حزب الله:

برادران گرامی حزب الهی می خواهم درباره انسانیت مسائلی را برایتان بازگو کنم. ای عزیزا نبدانید که هر انسانی دارای دو موجودیت است، وجود مجازی و وجود حقیقی. وجود مجازی را ما خود نمی سازیم بلکه ساخته می شود ولی وجود حقیقی انسانها ساخته دست خودماست و هر شخصی با فرد دیگر تنها در مقدار موجودیت آن فرق دارد.

وجود مجازی را طبیعت یا خداوند عزوجل ساخته و و جود حقیقی را خود می سازیم که وجود حقیقی همان ماهیت ماست، هویت ماست و شخصیت فرهنگی هر کس شخصیت فرهنگی خاص خودش را داشته باشد انسان مستقل و تولید کننده است و ما باید در ساخت این هویت و شخصیت به نحو احسن کوشا باشیم.

برادران عزیز من! اشتباه است اگر فکر کنیم تا ملتی به سطح تولید معنوی و فکری و فرهنگی نرسیده است بتواند به سطح تولید اقتصادی و صنعتی برسد و مسائل سیاسی خود را تجزیه و تحلیل کند، اگر هم برسد در سطح یک نوع تحلیل غربی است. به صورت فریب و استعمار تو است. بدانید این چیزی است که شهدای ما راضی به آن نیستند و ما هم آن را       نمی خواهیم و شما هم نباید بگذارید که چنین شود، انشاءالله.

حال مهمترین بخش سفارشات اینجانب خطاب به مسئولین و مدیران مملکت است .

در شرائطی که همه دنیای کفر به مقابله با انقلاب نو بنیاد و اسلامی ایران برخاسته اند و چشم دیدن حکومتی مستقل و مردمی را در منطقه ندارند به جاست که مسئولین مملکت و نظام همدلی و همبستگی و و حدت کلمه را پیشه کنند و در یاری رساندن به دولت خدمتگزار تمام تلاش و کوشش خود را بکار گیرند و از دو دستگی، باند بازی، جناح بندی و تفرقه دوری کرده و به ریسمان الهی چنگ زنند، در شرایط حساس امروز ضروریست که همه مسئولین پیرامون امام گرد آمده و گوش به فرامین آن حضرت گذارند و مصالح و منافع ملی را فراموش نکنند و آن را پای منافع شخصی و گروهی و باندی قربانی نکرده و از بین نبرند.

همه باید بدانند که در سایه وحدت و اتحاد و توجه به فرمایشات امام عزیز،رهبر کبیر انقلاب هیچ قدرتی و حکومتی    نمی تواند چشم طمع به ایران عزیز را داشته باشد و کوچکترین تجاوز و تعرضی قطعاً پاسخی کوبنده از سوی فرزندان برومند این خاک مقدس خواهد داشت.

بار الها! طبقه مستضعف جامعه ما را که همواره حامی این انقلاب بوده و هستند اجر عظیم عنایت بفرما.

بار خدایا! شهدای انقلاب اسلامی را که با خون خود تداوم بخش این حکومت سرچشمه گرفته از قیام امام حسین است را با شهدای کربلا محشور بگردان.

بار پروردگارا! آن دسته از مسئولین مملکتی را که سعی در بدبین کردن ملت به دولت اسلامی را دارند و تنها آرزویشان مفتضح کردن انقلاب حسینی ایران است را نیست و نابود بگردان.

خدایا! این بنده عاصی را که تنها برای رضای تو پا به میدان نبرد حق علیه باطل گذاشته یاری کن تا بار گناهانی را که پشتش را خم کرده بر زمین بنهد.

بار پروردگارا! تو خود شاهدی اگر غفلتی از این بنده گناه کار سرزده و در اجرای فرامین کوتاهی دیده شده از روی سستی و تنبلی بوده نه از روی سرکشی و عصیان.

خدایا! خدایا! از تو می خواهم که مرا از درگاه پر مهرت، از بارگاه خود و از عرش با عظمت خویش دور مگردانی.

خداوندا! بار الها! رزمندگان ما را به پیروزی نهائی هم در جهاد اصغر و هم در جهاد اکبر برسان و به نائب امام زمان ولایت فقیه طول عمری پر برکت عنایت فرما.

خدایا! ظهور حضرت مهدی را نزدیک بفرما.

آمین یا رب العالمین

***امید زندی***

ساعت: 1:52 بامداد           24/11/66

****************************************

  

 

 


زندگی نامه

شهید «امید زندی»

نام پدر: یزدان

شهریور 1345 به دوازدهمین طلوع خود رسیده بود که چونان آفتاب در تقدیر «یزدان و مهین» درخشید.

«امید» تمام مقاطع تحصیلی خود را در زادگاهش «رامسر» پشت‌سر گذاشت و موفق به اخذ مدرک دیپلم ریاضی شد. سپس به دانشگاه دولتی «رشت» راه یافت و تحصیلاتش را در رشته ریاضی محض ادامه داد.

او که از دوران دبیرستان به فعالیت‌های فرهنگی و مذهبی روی آورده بود، در زمینه طراحی و نقاشی، از ذوق بالایی برخوردار بود. آثار به‌جا مانده از روزهای نوجوانی او، نشان از قابلیت‌های هنری، عمق تخیّل و ریشه‌های تفکر او در حوزه‌های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی دارد.

امید در سال‌های بعد از پیروزی انقلاب، در سطح پایگاه مقاومت محل، جهت مبارزه با عوامل ضد انقلاب و همکاری رزمی و فرهنگی، با نیروهای بسیج همکاری می‌کرد. وی که آرام آرام با دنیای هنر و مباحث فرهنگی آشنا شده بود، در روزهای پر التهاب جنگ تحمیلی، برای خانواده‌های شهدا و مردم شهرش، فیلم­های مذهبی و مستندهای مربوط به شهدا و رزمندگان را نمایش می‌داد.

او که به اصرار پدر به دانشگاه رفته بود، بعد از یک‌سال تحصیل، به رامسر برگشت و برای اعزام به جبهه‌های نبرد در سپاه این شهر نام‌نویسی کرد؛ چرا که بی‌تاب پیوستن به برادران رزمنده‌اش و تشنه فعالیت‌های فرهنگی و تبلیغی برای شهدا بود.

این دلاور مازندرانی، در 24/1/67 در جامه بسیجی، از سپاه رامسر به جبهه‌های غرب عزیمت کرد. دو ماه از حضورش در حلبچه می‌گذشت که لشکر 25 کربلا وارد عملیات کربلای 10 شد. حزب بعث عراق در مقابله با این عملیات، منطقه عمومی حلبچه را مورد بمباران شیمیایی قرار داد. حمله‌ای که در آن بیش از پنج‌هزار غیر نظامی و تعداد زیادی از رزمندگان ایرانی به شهادت رسیدند.

برخی از نیروهای ایرانی و ساکنان بومی منطقه نیز، به شدت مجروح شدند؛ ازجمله امید زندی که او را از حلبچه، به بیمارستان «الله اکبر» مریوان بردند. او مدتی در آن‌جا تحت درمان بود و سپس، به رامسر برگشت. هنوز چند روزی از آمدنش نگذشته بود که به علت سرفه‌های مکرّر و ضعف جسمی، مجدّد در بیمارستان بستری شد.

سپس با توجه به تشخیص پزشک، مبنی بر مشکلات تنفسی و تأثیر سموم شیمیایی بر ریه، او را به تهران منتقل کردند. در آن‌جا بعد از انجام آزمایش و عکس‌های مختلف، به این نتیجه رسیدند که ریه امید به خاطر نفوذ و تأثیر سریع گاز شیمیایی، در حال تخریب است و امکان معالجه‌اش وجود ندارد.

امید در همین سال (1367)، با «مستانه محرابی» پیمان ازدواج بست.

این دانشجوی هنرمند، علی‌رغم پیگیری‌های مستمر خانواده برای درمان، سرانجام در 25 آذر 1368 دعوت حق را لبیک گفت و به خیل یاران شهیدش پیوست. سپس با بدرقه اهالی شهر، در بهشت «زینبیه» زادگاهش به خاک آرمید.