نام پدر : اسماعیل
تاریخ تولد :1342/02/10
تاریخ شهادت : 1367/02/03
محل شهادت : بیاره(عراق)

زندگی نامه

شهيد «عباس زرين‌كوهساري»

نام پدر: اسماعيل

«اسماعيل و خيران» براي پنجمين بار در تب‌وتاب تولد فرزندي بودند كه ماه‌ها آمدنش را انتظار مي‌كشيدند. نوزادي که در سال 1342، با آمدنش، آرام بي‌قراري‌هاي مادر و قرار ناآرامي‌هاي پدر شد.

«عباس» تمام سال‌هاي بودنش را در دامان پر مهر پدر و مادر مهربان و زحمتكش، پرورش يافت. كودكي‌اش در كوچه و پس‌كوچه‌هاي روستاي سرسبز «كوهساركنده»، و در جمع صميمي و كودكانه هم‌بازي‌هايش گذشت.

او از همان خردسالي، هم‌پاي پدر و مادر، در مجالس عزاداري اهل ‌بيت ـ به‌خصوص امام حسين(ع) ـ و محافل انس با قرآن كريم حضور مي‌يافت.

عباس تحصيلاتش را تا مقطع مقدماتي نهضت در زادگاهش گذراند؛ اما به دلايلي، از درس خواندن دست كشيد.

در اصاف خصوصیات اخلاقی او، همین بس که بنا بر اذعان برادرش «ابراهیم»: «در برخورد با دیگران خیلی خوش‌خلق بود. به‌گونه‌ای که ما هم این رفتار را از او یاد می‌گرفتیم. علاوه بر آن، با احترام به پدر و مادر، به ما سفارش می‌کرد که حرمت‌شان را حفظ کنیم؛ چرا که هرچه داریم، از آن‌هاست.»

این مبارز آگاه، در آغازين روزهاي انقلاب، از طريق آشنايي با افكار و عقايد امام خميني و پي بردن به هدف ايشان، جهت مبارزه با ظلم و پياده كردن اسلام در جامعه، شيفته آن رهبر عالي‌مقام شد. از اين‌رو، هميشه گوش به فرمان او بود؛ و همواره به دیگران نیز، توصيه مي‌كرد كه از ولايت فقيه اطاعت و پيروي كنيد.

او جهت پيشبرد اهداف امام، مانند دیگر مبارزان، به جمع تظاهرات‌كنندگان پيوست و همواره افكار امام را سرلوحه كار و هدف زندگي‌اش قرار مي‌داد.

عباس در نوزده سالگي، با «معصومه باقري» پیوند مبارک ازدواج بست و تشکیل خانواده داد؛ و ثمره این زندگی مشترک ـ که پنج سال بود ـ دو پسر به نام‌هاي «علي و حسين» است.

عباس در 19/3/63 به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در آمد و سپس، رهسپار ميدان‌های نبرد شد. او علاوه بر يك رزمنده عادي، مدتي در كسوت فرماندهي گروهان در گردان انصارالحسین مشغول خدمت بود.

او همچنین، از 12 اسفند 1364 الی 30 دی 1365 نیز، در کسوت بی‌سیم‌چی تیپ 45 جوادالائمه، به ادای تکلیف پرداخت.

ناگفته نماند که او یک‌بار در منطقه اسلام‌آباد غرب دچار عارضه شیمیایی  شد.

معصومه از تعهد و وجدان كاري همسرش، اين‌گونه روايت مي‌كند: «يك‌بار، طي مأموريتي در يك ايست بازرسي، جلوي ماشيني را كه برنج قاچاق حمل مي‌كرد، گرفت. راننده التماس كرد كه بار ماشين را از او نگیرد؛ اما عباس قبول نكرد و گفت: تو در حالي كه مردم چيزي ندارند بخورند، برنج قاچاق مي‌كني. بعد به سپاه نکا زنگ زد و برنج را از دست او گرفتند.»

خانم باقری در ادامه، می‌گوید: «انتظارش از من این بود که زینب‌وار زندگی کنم و فرزندانش را طوری تربیت نمایم که ادامه‌دهنده راه شهیدان باشند.»

سرانجام، عباس در 3/2/67، طي عمليات والفجر 10 در منطقه «بياره»، به ضيافت معبود شتافت؛ و اینک سال‌هاست كه گلزار شهداي كوهسارکنده، آرامگاه ابدي این شهید عزیز است. 


وصیت نامه

                                  *وصیت نامه شهید عباس زرین کوهسار*

 

                                                           بسم الله الرحمن الرحیم

الذین آمنوا و هاجروا جاهدوا فی سبیل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجه عند الله و اولئک هم الفائزون.

به نام الله پاسدار خون شهیدان، به نام پروردگار جهانیان و به نام خداوند عزوجل کریم و قادر و توانا و حکیم را سپاس که به من عطا فرمود، یاد کنیم به سوی او شتابم. به نام خدائی که یاری دهنده مستضعفان و دشمن مستکبران و ظالمان. به نام خدائی که وعده پیروزی و نصرت را به صابرین داده است، چون خداوند می فرماید: (ان الله یحب صابرین)

سخنی دارم با ملت غیور و سلحشور و مومن ایران و آن این است که متحد باشید و امام امت را تنها نگذارید و به ندای امام خمینی پاسخ مثبت دهید که همان ندای امام حسین (ع) است. او را هیچگاه تنها نگذارید و او را یاری کنید و امام امت در این زمان ندا بر آورد هل من ناصر ینصرنی، و حسینیان لبیک گویان وارد میدان نبرد می شوند و به ندای امام لبیک می گویند و به فرمان او جهاد می کنند، جهادی مقدس که خداوند می فرماید، کسانی که در راه من جهاد کنند اجری بی حساب برای آنان نوشته خواهد شد. پس شما امام را تنها نگذارید و هیچگاه از خداوند غافل نشوید که سرچشمه همه آن ها از اوست. شما باید جبهه را گرم نگهدارید و علیه هم جبهه گیری نکنید و مسائل را زود حل کنید و در بسیج شرکت کنید و در بین خود اختلاف و جدائی نیندازید، دشمن را از هر راهی که دست زده با جواب دندان شکن اسلامیان مواجه شده، تنها راهی که برای آن ها مانده فقط جدائی می باشد، دشمنان از راه تفرقه بینداز و حکومت کن استفاده می کنند پس شما بروید و جبهه را پر کنید و هیچگاه تن به ذلت ندهید، چون از سرور و سالار شهیدان خواستند که، سازش کند اما امام حسین( ع) جواب داد: هیهات من الذله. و شما  باید درس شجاعت و شهامت و دلیری را از این ابر مرد تاریخ بگیرید و شما باید مثل حسین وارد جنگ شوید و مثل حسین (ع) به شهادت برسید، و شما نباید هیچگاه تن به صلح و سازش دهید و با کافران و مزدوران از خدا بی خبر صلح کنید. ملتهای مسلمان چه می گویند و امام زمان چه می گوید و شهدا چه می گویند به ما. پس تا پیروزی نهائی بر علیه آن ها بنجنگید، و هیچ گاه از پای ننشینید، و تا بر پا کردن پرچم لا اله الا الله از پای ننشینید و هم چون کوهی استوار باشید امام امت پیر جماران امید مستضعفان نائب بر حق امام زمان، یعنی خمینی بت شکن قرن، ابراهیم زمان امام خمینی.

سخنی دارم با پدر و مادر عزیز و گرامی خودم، و آن این است که هیچ گاه برای من گریه در میان مردم نکنند و از آن ها می خواهم که مرا به بزرگیشان ببخشند. ای پدر و مادرم هرگاه خواستید برای من گریه کنید به یاد مظلومیت سرور و سالار شهیدان اسلام که با مظلومیت به شهادت رسیدند گریه کنید که جزء زینب هیچکس نبود که برای آن ها گریه و زاری کند و از مادرم می خواهم که چون زینب باشد و هیچگاه از شهید شدن من گریه نکنید. من هم می دانم که داغ جوان سخت است، ولی چه کنم من مشتعل عشق علیم و شما ای پدر زحمت های شما را از یاد نمی برم، در صورتی که در سختی و ناراحتی بودی اما مرا به مسائل اسلامی فرا خواندی و مرا تربیت صحیح کردید تا مرا به این درجه شهادت رساندید تشکر می کنم .

و سخنی دارم با برادرانم و آن این است که هیچ گاه برایم ناراحتی نکنید و جبهه را گرم نگه دارید و در پشت جبهه همچون کوهی استوار باشید و به حرف های این مزدوران گوش ندهید و هیچ گاه با آن ها تن به سازش ندهید و امام امت را تنها نگذارید و با مسائل اسلامی صحیح عمل کنید. و هیچگاه برای من در میان مردم گریه نکنید، چون موجب خوشی دشمنان اسلام می شود. از شما می خواهم که راه مرا ادامه دهید چون راهی را که من انتخاب کردم چیزی جزء برای احیای دین خدا نبوده است، و بروید در جبهه های جنگ اسلحه مرا که به زمین افتاده ، نگذارید که در دست دشمنان اسلام بیفتد. و شما باید تا پیروزی اسلام بر علیه کفر، تا پای جان بایستید و هیچگاه صلح و سازش نکنید، که موجب از بین رفتن اسلام می شود. در نتیجه ننگ و ذلت برای مسلمین باقی می ماند.

و سخنی با خواهرانم دارم و آن این است که چون زینب سلام الله علیه باشید و در میان مردم انقلابی و اسلامی رفتار نمایید و از وظیفه ی اصلی خود که تربیت فرزندان صالح و مومن و مخلص برای خداست، غافل نشوید و در میان مردم برای من گریه نکنید، چون دشمنان سوء استفاده کرده و در نتیجه موجب ناراحتی شما می شود و با این خودتان تن به سازش ندهید مثل زینب باشید. سخنی دارم با همسرم، از شما همسرم می خواهم مرا ببخشید از این که شما را تنها گذاشتم و بچه ها را یتیم کردم، چون من رفتم و جنگ کردم به خاطر دفاع از اسلام و به خاطر این به جبهه رفتم که ندای امام امت را شنیدم و دیدم که اسلام در خطر است و به کمک چون من نیازمند است و رفتم و ندای امام را لبیک گفتم و در آخر، از همه شما طلب بخشش می نمایم.

در ضمن بنا به وظیفه شرعی وصی من پدرم و ناظرم مادرم می باشد.

                                                                                                                                          والسلام