نام پدر : محمدعلی
تاریخ تولد :1338/06/02
تاریخ شهادت : 1366/12/26
محل شهادت : خرمال

وصیت نامه

*وصیتنامه شهید هدایت زاهد پاشا*

 

« ذلکم و ان الله مومن کید الکافرین»

« این پیروزی در جنگ بخواست خدا بر شما نصب شد و بدانید که محققاً خدا بی اثر و سست کننده مکر کافران است.»

ای کسانی که در محرم داد می زدید و می زنید می گفتید ای کاش در دوره امام حسین (ع) بودیم و یزید و یزیدیان را از بین می بردیم. بسم الله دوره امام حسین فرا رسید و نائب شان امام امت رهبر کبیر انقلاب اسلامی  یار و یاور می طلبد و کافرین جهان بسیج گشته و علیه السلام می جنگند.

درود بی پایان بر آقایمان امام غایب (عج) نائب بر حق او و امام امت و درود بیکران بر یاران با وفای آن حضرت از روحانی مخلص و دانشجو محصل کارگر و کشاورز و آنانی که واقعاً در خط امام هستند و نفرین بر آنانی که علیه جمهوری نق می زنند با کوچکترین کمبودی داد و فریاد می زنند از خدای بزرگ می خواهم که نسل اینطور افراد را بخشکاند و اسلام را سرافراز بگرداند.

لیاقت پیدا کردم و بار دیگر عزم سفر کردم و کوله بار گناهم را از طفولیت تا حال بدوش گذاشته و طاقت خاستن را ندارم به انتظار می نشینم و هر وقت که بار از دوشم گفته شد بسوی او بستانم چون که خیلی از قافله عقب مانده ام شهدائی طاغوت تقدیم کردیم و همین طول در دوره جنگ تحمیلی، از اولین شهید محله مان زمان زاهد پاشا و چندین دیگر بخصوص بسیجی عارف و جگر گوشه ام هدایت زاهد

پاشا و سردار دین، سردار جبهه بخصوص بسیجی عارف و جگرگوشه ام هدایت زاهد پاشا و سردار دین، سردار جبهه جنگ پاسدار رشید برادر جواد زاهد پاشا و دیگر شهدای عزیز محله مان و دیگر شهید اینکه تقدیم انقلاب و اسلام کردیم ولی خودمان مانده ایم می دانم که لیاقت شهادت در ما نیست باز خدا بزرگ است. لیاقت ندارم که سفارش کنم ولی چند موضوعی را به عنوان تذکر و یادآوری می کنم

پدر و مادر بزرگوارم آنقدر اذیتتان کردم که روی درخواست بخشش را از شما ندارم که مرا عفو خود قرار داده تا خدا ما را ببخشد. و همچنین برادر بزرگوارم محمد که خیلی آزارش دادم و خودت به بزرگیت برادر حقیرت را ببخش. خواهرام می دانم که خیلی سخت است برایتان ولی چه کنم که اسلام عزیز به خون امثال عنایت، جواد، زمان و ماها احتیاج دارد تا خوب رشد کند. و از رعنا جانم عذرخواهی می کنم که نتوانستم با ایشان خداحافظی کنم و شما می توانید با رعایت حجاب خودتان و فرزندانتان ما را برای همیشه شاد کنید و سربلندمان نگهدارید.

همسرم. می دانم که خیلی برایتان سخت است ولی خودت بهتر می دانی که اسلام خیلی عزیزتر از پدر و مادر و برادر و خواهر، زن و فرزندان چون زمان و مصطفی شیرین سخن است اگر لیاقت شهادت در بنده بود خود ناراحت نشان نده که دشمنان خندان می شوند و مقاوم باش که فرزندان عزیز در روحیه مان تاثیر می گذارد. امیدوارم با صبر انقلابی فرزندانی رشید و ادامه دهنده راه شهدا و همیشه قهرمان تحویل جامعه اسلامی بدهی تا پیش خدای یکتا خجل نباشم.

باید صبور بای که خداوند صابران را در راه خود بی نهایت دوست دارد. امیدوارم که خدا هر موقعی که گناهم را بخشید در اختیارش باشم و امیدوارم با ریختن قطره ای از خونم بتوانم پیش خدا و رسول خدا شرمنده نباشم.

خدایا خودت می دانی که اسلام فعلاً به پشت رهبر کبیر انقلاب ایستاده است هر جور که خودت صلاح می دانی او را در پناهت حفظ فرما.

رزمندگان را قدرت فراوان عنایت بفرما.

گر جنازه ام به دست شما رسیده است در صورت امکان محل دفن به پاشامیر بغل دست برادر بزرگوارم عنایت زاهد پاشا باشد.

تاریخ شهادت 20/12/66

محل شهادت عملیات والفجر و آزادسازی شهر خرمال عراق

خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدی خمینی رانگهدار.


زندگی نامه

شهيد هدايت زاهد پاشا

فرزند: محمدعلي

روستاي سيدنظام­الدين پاشاامير از توابع شهرستان بابل، مردان بزرگي را در خود پرورده است. يكي از اين بزرگ­مردان، هدايت زاهدپاشا است كه چون ستاره­اي روشن در آسمان اين منطقه مي­درخشد.

هدايت زاهدپاشا در سال 1338 چشم به جهان گشود. پدرش محمدعلي كشاورز و مادرش خانه­دار بود. آن­ها هفت فرزند داشتند و هدايت فرزند سوم­شان بود. او پس از گذراندن دوران كودكي پا به سنّ مدرسه گذاشت و تا سال سوم دبيرستان را با موفقيت پشت سر گذاشت و پس از آن ترك تحصيل كرد.

دوست­اش، فرامرز يوسف­نيا پاشا مي­گويد:

«ايثار و از خود گذشتگي را سرلوحه كارهاي خود قرار مي­داد. در برابر مشكلات و بحران­ها صابر بود. روحانيت را چشم و چراغ انقلاب مي­دانست و پيروزي مردم را در انقلاب مرهون زحمات اين قشر مي­دانست. زندگي بسيار ساده­اي داشت. به مال دنيا دل نمي­بست. بسيار مهربان و دلسوز بود. به فقرا كمك مي­كرد و از همسايه آزاري خوشش نمي­آمد.»

انقلاب 19 سالگي­اش رقم خورد. در سال­هاي قبل از انقلاب فعاليت­اش را از مدرسه آغاز كرد. مدير مدرسه پي به فعاليت­هايش برده و با او به مخالفت برخاست، امّا هدايت همچنان به تبليغات خود ادامه مي­داد. در راهپيمايي­ها شركت مي­كرد و در جلسات شبانه حضور داشت. هدايت دو سال خدمت سربازي­اش را در زنجان سپري كرد.

برادرش، محمد مي­گويد:

«بعد از خدمت سربازي، به عضويت سپاه درآمد. پس از چند ماه حضور در سپاه براي تحصيل به اصفهان رفت و در اين مدت به عنوان پزشك­يار در اورژانس سپاه مشغول به خدمت شد.»

پدرش مي­گويد:

«هم­زمان كه به مدرسه مي­رفت، قرآن را فرا مي­گرفت. بچه كه بود، همراه من به مسجد و تكيّه مي­آمد. در كاسبي هم كمك حالم مي­شد. بازي­گوشي و مردم­آزاري نبود. صداقت، شجاعت، امانت­داري و وفاي به عهد، كمك به ديگران از خصوصيات بارز اخلاقي­اش بود.»

هدايت در عمليات والفجر ده منطقه حلبچه با عنوان فرمانده بهداري شركت كرد و در همين عمليات به تاريخ 23/12/66 بر اثر اصابت خمپاره به گلو به درجه رفيع شهادت نائل آمد. دو روز بعد از شهادت در گلزار شهداي سيدنظام­الدين پاشا امير به خاك سپرد شد. روحش شاد.