«فريده علينژاد» با ذکر خاطرهای از همسرش میگوید: «یک بار از طرف سپاه یک عدد کپسول گاز به عنوان سهمیه به پاسداران میدادند.
به او گفتم: برو آن کپسول را بگیر
گفت: ما یکی داریم.
بگذار کسانی بگیرند که مستحقتر هستند همیشه سعی میکرد تا جایی که میتواند مشکلات دیگران را حل کند.
یکی از رزمندهها میخواست ازدواج کند اما پول خرید حلقه را نداشت مهدی حلقه خودش را به آن رزمنده هدیه کرد.
یکی از دوستانش هم نقل میکرد: زمانی که در طرح جنگل بودیم من از سر نیاز از او درخواست پول کردم با اینکه خودش نداشت از دیگری قرض کرد تا مشکلم را رفع کند.
بانو فریده در ادامه سخنش اذعان میدارد: «بعد از رفتن به جبهه مرا زياد به شهر ميبرد تا با هم عكس بگيريم گفتم: چرا اينهمه عكس ميگيري؟ گفت: ميخواهم براي يادگاري بماند.»