شهید «غلامعلی ریاحی»
نام پدر: محمد
همگام با فرا رسیدن بهار 1342، در روستای سرسبز «وزوار» گلوگاه، «محمد و سروناز» صاحب پسری شدند که نامش را «غلامعلی» گذاشتند. کودکی برخاسته از طبیعتی بکر و روستایی، و پرورشیافته در دامان پدر و مادری متدیّن و زحمتکش.
هفت سالگیاش که از راه رسید، راهی دبستان زادگاهش شد. سپس، برای ادامه تحصیل در مقطع راهنمایی، به بهشهر رفت.
گذشت و فداکاری غلامعلی نسبت به پدر و مادرش، تا حدی بود که هر خطر و سختی را به جان میخرید و به کمک آنها میشتافت. او برای سوخت زمستان، با وجود خطر، به تنهایی، برای آوردن هیزم به جنگل میرفت. او همواره دوشادوش پدر و مادرش، در امر کشاورزی نیز فعالیت میکرد.
غلامعلی بعد از ترک تحصیل، در مدت کوتاهی، سیمکشی ساختمان را آموزش دید. سپس، با تجربه و مهارت زیادی که کسب کرده بود، به کار پرداخت. تا حدی که تمام سیمکشیهای ساختمانهای روستا را او انجام میداد. حتی، بلندگوی مسجد را نیز، او تعمیر و نصب کرد.
او که تحت تربیت دینی خانواده رشد کرده بود، همواره در ادای واجبات و مستحبات و ترک محرمات، اهتمامی خاص داشت. علاوه بر آن، با قرآن نیز مأنوس بود و در عمل به فرامین آن، کوشا.
در آغازین روزهای انقلاب، همگام با دیگر مردم، در تظاهرات ضد رژیم شرکت کرد. خواهرش «رقیه» در این زمینه میگوید: «برای شرکت در راهپیمائی، از روستا، پیاده به بندرگز میرفت. او با اینکه تازه به سن دوازده سالگی رسیده بود، مقالهای با موضوع «مخالفت با غارت منابع کشور بهوسیله بیگانگان» تهیه کرد و در مسجد جامع روستا خواند.»
هنوز مدتی از پیروزی انقلاب نگذشته بود که خاک کشور به تصرف دشمن در آمد. لذا، غلامعلی هنگامی که صدای «هَل مَن ناصر» رهبر را شنید، دل از خانه و کاشانه بر داشت و خانوادهاش را به خدا سپرد و به جمع رزمندگان اسلام در مناطق نبرد پیوست.
او در سال 1360 و 1361، به ترتیب، در کسوت تکتیرانداز و آرپیجیزن، راهی جبهه مریوان شد.
عملیاتهای بیتالمقدس، رمضان و محرم، از دیگر آوردگاههای حضور وی به شمار میرود.
غلامعلی در سال 1362، لباس پاسداری را به تن کرد و به عنوان تخریبچی، راهی مناطق نبرد شد.
او در 16 خرداد 1367 با انتصاب به سمت مسئول دسته، در میادین نبرد با دشمن حضور یافت.
در ارادتش به خانوادههای شهدا، همین بس که به آنها احترام خاصی میگذاشت و کمک حالشان بود.
اینک با گفتههای «شعبان»، گذری به خصوصیات اخلاقی همکارش میزنیم: «رفتار مهربانانهای با دوستانش داشت. او سعی میکرد دیگران را با برخورد خوب، به طرف خودش جلب کند. همه نسبت به او نظر مثبتی داشتند. هیچکس هم از او ناراحت نبود.»
همسرش بانو «ثریا ریاحی» میگوید: «همسایهای داشتیم که دارای چند فرزند بود. غلامعلی وقتی متوجه شد که آنها در منزلشان قند ندارند، فوری از من خواست که به آنها قند بدهم، در حالی که خودمان در خانه کم داشتیم.»
و عاقبت، غلامعلی در چهارمین طلوع تیر 1367، در منطقه «شلمچه»، شهد شیرین شهادت را نوشید و به جمع همسنگران شهیدش پیوست. پیکر پاکش، بعد از وداع و تشییع باشکوهی، در گلزار شهدای «سفیدچاه» خاکسپاری شد. جائی که اینک، سالهاست تنها میعادگاه همسرش ثریا میباشد.