نام پدر : نعمت
تاریخ تولد :1335/06/10
تاریخ شهادت : 1361/01/04
محل شهادت :

وصیت نامه

***بسم الله الرحمن الرحیم***

اِنَّ اللهَ اشتَری مِنَ المُؤمِنینَ اَنفُسِهُم وَ اَموالَهُم بِاَنَّ لَهُمُ الجَنَّهَ یُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللهِ فَیَقتُلُونَ وَ یَقتَلُونَ وَعداً عَلَیهِ حَقَّاً فِی التَّورئهِ وَالِانجیلِ وَالقُرآنِ وَ مَن اَوفی بِعَهدِه مِنَ اللهِ فَاستَبشِرُوا بِبَعِکُمُ الَّذی بایَعتُم بِه وَ ذالِکَ هُوَ الفَوزُ العَظیمُ.(توبه آیه111)

به راستی خدای مؤمنان جان و مالشان را خرید به اینکه بهشت برای ایشان باشد. در راه خدا بکشند و کشته شوند به راستی این وعده ای است بر عهده او.... در تورات و انجیل و قرآن. و چه کسی نسبت به عهد و قرار خویش از خدا وفادارتر است، پس دلشاد و خوشنود از تجارتی که با خدا کرده اید باشید، چه آنکه همان رستگاری بزرگ است.

 از کتاب آسمانی مسلمانان و انسان ساز قرآن کریم بنا به پیروی از همین کتاب مقدس است که معلم بزرگ شهدت و ایمان و استقامت امام حسین(ع) می فرماید: اگر سرانجام بدنها را مرگ خواهد ربود و نیست خواهد شد پس چه بهتر و والاتر که آدمی در راه خدا شمشیر زند و کشته شود.

حمد خدا را که عالم و عالمیان را آفرید و نعمتهای بی منتها به بندگان خویش اعطا فرمود. اسلام بر پیامبران خدا و رسولان که رسالت سنگین انسان سازی را به دوش خویش تحمل کردند، درود بی پایان به پیامبر بزرگ اسلام حضرت محمد(ص) که چون کوه استقامت کرد، تا پرچم لااله الاالله را در جهان برافراشت. سلام بر ائمه اطهار و معصومین سلام الله علیها که در طول عمر خود برای دفاع از قانون الهی و قرآن عزیز یا در زندان و یا در قتلگاه در زیر شکنجه ها به شهادت رسیدند. سلام و درود خدا بر مطهری ها، بهشتی ها، مدنی ها و.... که به جرم دفاع از حق و احکام و برنامه های الهی و ترویج آن به دست این دژخیمان و ظالمان و منافقان سوزانده و یا تکه تکه شده اند. درود و سلام خدا بر ملت رزمنده و شهیدپرور ایران اسلامی که برای دفاع از اسلام عزیز و حکومت اسلامی و پشتیبانی از رهبران به حق مکتب اسلام و جامعه مستضعف بدنشان زیر آتش کفر سوزانده و در زندانهای شیاطین قطعه قطعه می شوند.

خدایا! در حالیکه مستأجر بودم و حساس ترین موقعیت زندگی را می گذراندم، ولی در عین حال چون برای دفاع از حکومت اسلامی و قرآن عزیز مأمور شده ام با کمال رضایت و اشتیاق پذیرفتم. خدایا، جهاد مرا قبول فرما و درود بر همه پویندگان راه مکتب توحید از صدر خلقت تا کنون و رحمت پروردگار بزرگ و مخلصین و بر همه کسانیکه در موقع حساس دینش را یاری می کردند. رحمت حق بر همه رزمندگان باد، که در تمام نقاط عالم برای اسلام دفاع می کنند و رحمت خاص خدا بر بزرگ انسان تاریخ سیدالشهدا امام حسین(ع) باد که روش مبارزه را به همه ما آموخت و بر پویندگیشان در تاریخ اصالت بخشید. و بر حسب این طرز عقیده ام و ایمان عمیق به اینکه جهاد خاصیت دارد برای رزمندگان پاک و مخلص و این جانب بر حسب توفیق عازم نیروگاه حق بر علیه باطل شدم تا شاید پروردگار بزرگ با کرامتش این جانب را در امر جهاد یار و یاور باشد و به لقاء خویش ببرد. چه با عظمت در میدان جنگ و امام حسین و یاران وفادارش جانشان را تقدیم کردند بر حسب وظیفه و برای نابودی یزیدیان زمان وارد میدان نبرد گشتم تا شاید رضایت پروردگار را در حدّ خودم جلب کنم.

در پایان امت مسلمان، امام را تنها نگذارید و بدانید این انقلاب جریان خدائی است و من با تمام آگاهی و اعتقاد کامل و دریافت واقعیت در نبردگاه حق علیه باطل به عنوان وظیفه خدائی شرکت کرده ام تا در پیشگاه خدای بزرگ شرمنده نباشم.

"والسلام"

********************************************

 


زندگی نامه

شهيد حسين روح ­اللهي

فرزند: نعمت

روستاي زيباي «وسطي­كلا» قائم­شهر در دهمين طلوع شهريور ماه سال 1335 چشم به راه رسيدن نوزادي بود با نام «حسين». نو رسيده­اي برخاسته از دامان زوجي سخت­كوش و كشاورز، چون «نعمت و محرّم».

سال­هاي ابتدايي تحصيلي حسين در دبستان روستا سپري شد. سپس با گذر از مقطع راهنمايي به دبيرستان «سعيد نفيسي» قائم­شهر راه يافت و با اَخذ ديپلم رشته ادبي به تحصيلات خود پايان داد.

او در دوران سربازي در سپاه دانش سبزوار، به نشر اعلاميه­ هاي امام خميني و كُتُب مذهبي در پادگان مي­پرداخت. بعد از تشكيل كتابخانه عمومي در وسطي­كلا و نفوذ كمونيست­ها به اين مركز، جهت ترويج كتب ماركسيستي، حسين و چند تن از ياران انقلابي­اش، ضمن درگيري با آن­ها، كتابخانه را تعطیل کردند.

«حسن» با ذكره خاطره­اي، از فعاليت­هاي انقلابي برادرش مي­گويد:

«ماه محرّم بود. من در حسينيه بودم كه خانم­ام خبر داد كه او به منزل نيامده است. من به اتفاق دامادم به خانه يكي از نظاميان آن وقت رفتيم كه در رُكن اطلاعات كار مي­كرد. جريان را برايش توضيح داديم. گفت: دو سال پيش، گزارشي درباره فعاليت او آمده بود. الان مي­ترسم اقدام كنم. بعد من و دامادم به ژاندارمري رفتيم و ديديم كه حسين در آن­جا بازداشت است. 24 تا 48 ساعت بعد هم آزاد شد.»

تواضع، ادب و احترام حسين زبان­زد همگان بود. آن سان كه در برخورد افراد غني و فقير، هيچ تفاوتي قائل نمي­شد. او علاوه بر آن دستگير ديگران بود و تا جايي كه مي­توانست در رفع مشكلات­شان گام برمي­داشت. خواهرش، «كشور»، در اين خصوص نقل مي­كند:

«يكي از پسرعموهايم، يك پارچه كُت­ وشلواري به او هديه كرده بود. حسين پيش مادرم آمد و گفت: مادر جان! تو يك شيرزن هستي! من دوستي دارم كه پدر ندارد و وضعيت اقتصادي­شان مناسب نيست. مي­خواهم اين پارچه را بدوزم و به او هديه كنم.»

حسين كه از پايه­ گذاران بسيج وسطي­كلا و فعّالين انجمن اسلامي محل بود، در 15 اسفند ماه سال 1359 به عضويت رسمي كادر سپاه درآمد. سپس بعد از طي دوره تحصصي رزمي در پادگان الغدير اصفهان و شيرگاه، در سال 1360 با سِمت فرماندهي گروهان گردان رزمي عازم عمليات فتح­ المبين شد. خواهرش در ادامه، نخستين اعزام اين رزمنده غيور را چنين روايت مي­كند:

«در اوّلين اعزام خيلي خوشحال بود. طوري كه اشك در چشمانش جاري شد. به مادرم مي­گفت: هيچ وقت گريه و زاري نكنيد كه كسي صداي شما را بشنود. مادرم مي­گفت: پسرم! مگر مي­شود گريه نكنيم!؟ مي­گفت: مادر جان! دلت را پيش امّ­­ليلا قرار بده و به ياد جوان امام حسين (ع)، حضرت علي­ اكبر (ع) باش. خداوند به شما صبر مي­دهد.»

عاقبت، اين شيربچه مازندراني در چهارمين طلوع بهاري سال 1361، طي عمليات پيروزمندانه فتح­ المبين در رقابيه، جامه شهادت به تن پوشانيد و به ضيافت معبود شتافت.

سپس با بدرقه همسرش، «زكيه صدوقي» و تنها يادگارش، «محمدحسين»، در بوستان شهداي وسطي­كلا آرام گرفت.