شهيد حسين روح اللهي
فرزند: نعمت
روستاي زيباي «وسطيكلا» قائمشهر در دهمين طلوع شهريور ماه سال 1335 چشم به راه رسيدن نوزادي بود با نام «حسين». نو رسيدهاي برخاسته از دامان زوجي سختكوش و كشاورز، چون «نعمت و محرّم».
سالهاي ابتدايي تحصيلي حسين در دبستان روستا سپري شد. سپس با گذر از مقطع راهنمايي به دبيرستان «سعيد نفيسي» قائمشهر راه يافت و با اَخذ ديپلم رشته ادبي به تحصيلات خود پايان داد.
او در دوران سربازي در سپاه دانش سبزوار، به نشر اعلاميه هاي امام خميني و كُتُب مذهبي در پادگان ميپرداخت. بعد از تشكيل كتابخانه عمومي در وسطيكلا و نفوذ كمونيستها به اين مركز، جهت ترويج كتب ماركسيستي، حسين و چند تن از ياران انقلابياش، ضمن درگيري با آنها، كتابخانه را تعطیل کردند.
«حسن» با ذكره خاطرهاي، از فعاليتهاي انقلابي برادرش ميگويد:
«ماه محرّم بود. من در حسينيه بودم كه خانمام خبر داد كه او به منزل نيامده است. من به اتفاق دامادم به خانه يكي از نظاميان آن وقت رفتيم كه در رُكن اطلاعات كار ميكرد. جريان را برايش توضيح داديم. گفت: دو سال پيش، گزارشي درباره فعاليت او آمده بود. الان ميترسم اقدام كنم. بعد من و دامادم به ژاندارمري رفتيم و ديديم كه حسين در آنجا بازداشت است. 24 تا 48 ساعت بعد هم آزاد شد.»
تواضع، ادب و احترام حسين زبانزد همگان بود. آن سان كه در برخورد افراد غني و فقير، هيچ تفاوتي قائل نميشد. او علاوه بر آن دستگير ديگران بود و تا جايي كه ميتوانست در رفع مشكلاتشان گام برميداشت. خواهرش، «كشور»، در اين خصوص نقل ميكند:
«يكي از پسرعموهايم، يك پارچه كُت وشلواري به او هديه كرده بود. حسين پيش مادرم آمد و گفت: مادر جان! تو يك شيرزن هستي! من دوستي دارم كه پدر ندارد و وضعيت اقتصاديشان مناسب نيست. ميخواهم اين پارچه را بدوزم و به او هديه كنم.»
حسين كه از پايه گذاران بسيج وسطيكلا و فعّالين انجمن اسلامي محل بود، در 15 اسفند ماه سال 1359 به عضويت رسمي كادر سپاه درآمد. سپس بعد از طي دوره تحصصي رزمي در پادگان الغدير اصفهان و شيرگاه، در سال 1360 با سِمت فرماندهي گروهان گردان رزمي عازم عمليات فتح المبين شد. خواهرش در ادامه، نخستين اعزام اين رزمنده غيور را چنين روايت ميكند:
«در اوّلين اعزام خيلي خوشحال بود. طوري كه اشك در چشمانش جاري شد. به مادرم ميگفت: هيچ وقت گريه و زاري نكنيد كه كسي صداي شما را بشنود. مادرم ميگفت: پسرم! مگر ميشود گريه نكنيم!؟ ميگفت: مادر جان! دلت را پيش امّليلا قرار بده و به ياد جوان امام حسين (ع)، حضرت علي اكبر (ع) باش. خداوند به شما صبر ميدهد.»
عاقبت، اين شيربچه مازندراني در چهارمين طلوع بهاري سال 1361، طي عمليات پيروزمندانه فتح المبين در رقابيه، جامه شهادت به تن پوشانيد و به ضيافت معبود شتافت.
سپس با بدرقه همسرش، «زكيه صدوقي» و تنها يادگارش، «محمدحسين»، در بوستان شهداي وسطيكلا آرام گرفت.