شهيد نصرت الله رمضاننژاد
فرزند: اسدالله
«اَسدالله»، كشاورز بود و «احترام»، خانهدار. زوج متديّن و زحمتكشي كه در 20 خرداد ماه سال 1337 صاحب نوزادي شدند با نام «نصرت الله».
خردسالي اش در كوي و برزن «گرجي پل» از توابع ساري خاطره شد و دامان پرمحبت خانواده.
وي دانش آموز پايه سوّم متوسطه در دبيرستان «امام خميني» ساري بود كه به ترك تحصيل روي آورد. ناگفته نماند كه در كنار درس خواندن به شاگردي در يك مغازه نيز مشغول بود.
علاوه بر آن در برقكاري، جوشكاري و رانندگي هم تخصّص داشت. نصرتالله در سال 1356، جهت طي دوره سربازي به مركز آموزشي چهل دختر عزيمت كرد. مدّت 8 ماه هم در گروه جوانمردان ژاندارمري خدمت كرد. اين انقلابي پرشور، مدّتي بعد نيز با توزيع اعلاميههاي امام خميني به صفوف انقلابيون پيوست.
«فيض الله» از آن روزهاي برادرش ميگويد:
«نصرت الله قبل از پيروزي انقلاب، درس طلبگي ميخواند، از اينرو تحوّلي در درونش به وجود آمد. او در سال 1356، رساله امام خميني را به منزل آورد و من از روي آن، رونوشت كردم.»
وي در 9/2/1359 به عضويت رسمي سپاه درآمد و در واحد عمليات مشغول به خدمت شد. سپس از 13 آذر ماه همين سال به مدت يك ماه به عنوان آر.پي.جيزن در سرپل ذهاب به سَر بُرد.
اين پاسدار دلاور مازندراني از 15/12/1359 الي 15/2/1360 با سِمَت فرماندهي گروهان از گردان يارسول (ص)، راهي اهواز شد.
اعزام بعدي وي در 16 ارديبهشت ماه همين سال و در كِسوت تخريبچي شكل گرفت كه منجر به جراحتش در آبادان و بستري شدن او در بيمارستان طالقاني همين شهر شد. مسووليت زندان مهاباد و ايستگاه پمپ بنزين سنندج از ديگر خدمات ارزنده نصرت الله به شمار ميرود.
اين رزمنده سرافراز، سرانجام در 5/1/1361 با سِمَت مسوول دسته در جنگل پهنه كلا، توسط منافقين كوردل به فيض عظيم شهادت نائل شد. گلزار شهداي «امامزاده عباس» ساري، اينك سالهاست كه تنها ميعادگاه «مائده» و پدر شهيدش است. و امّا بشنويم از «فاطمه ابراهيمي»:
«به خاطر صداقت و ايمانش با او ازدواج كردم. ما مدّت 6 ماه زندگي مشترك داشتيم. هميشه مرا به حجاب و نماز اول وقت سفارش ميكرد و ميگفت: حضرت فاطمه (س) را سرلوحه زندگي خودت قرار بده.»