شهيد جعفر رضايي
فرزند: محمدابراهيم
«محمّد ابراهيم و نوّابه» در 15 ارديبهشت ماه سال 1341 چشم به راه رسيدن نخستين ثمره زندگيشان بودند. كودكي به نام «جعفر»، برخاسته از دامان خانوادهاي متديّن و محبّ اهل بيت در قائمشهر.
به دليل مهاجرت پدر و مادر به «جمان»، پنج سال ابتدايي تحصيلي وي در دبستان «منوچهري» اين روستا سپري شد. سپس تحصيلاتش را تا پايه دوم دبيرستان در قائمشهر ادامه داد، امّا به دليل ورود به سپاه از درس خواندن بازايستاد.
وي از اوايل انقلاب به جمع انقلابيون پيوست و با شركت در تظاهرات به مبارزه با حكومت طاغوت پرداخت. حتّي يك بار طي درگيريهاي منافقين و نيروهاي انقلابي در زير پل قائمشهر، دستگير و تا صبح شكنجه شد.
با گفتههاي «رحمت آهنگري»، دوست و همرزم جعفر، گذري ميزنيم به آن سالها:
«او در تشكيل انجمن اسلامي و پايگاه مقاومت بسيج از نيروهاي شاخص و انگشتشماري بود كه چندين مسووليت را در محل عهدهدار بود. در امور مربوط به كميته و سپاه نيز حضور داشت و در مسائل ديني و اخلاقي كوشا بود.»
وي علاوه بر آن، به عنوان يك نيروي جهادي، خدمات ارزندهاي در زمينه آبرساني و احداث جاده در سوادكوه از خود به يادگار گذاشت.
جعفر در 13/5/1360، جهت طي دوره سه ماهه آموزش به چالوس اعزام شد. سپس بعد از مدتي به مناطق عملياتي نبرد عزيمت كرد. او همچنين حضور در جبهه كردستان را هم تجربه كرد. ناگفته نماند كه اين رزمنده سرافراز وطن، يك بار از ناحيه كتف مجروح و در بيمارستان صحرايي بستري شد.
در نهايت، شهيد رضايي والامقام در 24 فروردين ماه سال 1367 از سپاه قائمشهر راهي فاو شد و چهار روز بعد به فيض عظيم شهادت نائل آمد. پيكر پاكاش نيز در سال 1374 با بازگشت، انتظار همسرش، «معصومه عسگري» را پايان داد. سپس با وداع يادگارانش، «قاسم، عبدالمطلّب، محمدصادق و كوثر»، در بوستان شهداي «سيدملال» قائمشهر به خاك آرميد.
خانم عسگري از همسر شهيدش ميگويد:
«زندگي صميمي و سادهاي داشتيم. فرد منظمي بود و در كار خانه و بچهداري كمكام ميكرد. خوشحال بود كه به جبهه ميرود، فقط از اين ناراحت بود كه فرزندانش را تنها ميگذارد. با اين حال ميگفت: اينها براي من عزيز هستند، امّا اسلام عزيزتر است.»