نام پدر : علی
تاریخ تولد :1344/07/26
تاریخ شهادت : 1365/02/09
محل شهادت : فاو

زندگی نامه

*زندگی نامه شهيد صادق (شيرزاد) اسكندري*

 

نام پدر: علي

اوّلين ثمره زندگي «علي و زينب» در 26 مهر 1344 در روستاي «فلورد» از توابع پل­سفيد به دنيا آمد. اگرچه نام شناسنامه­اي­اش «صادق» بود، امّا اغلب او را «شيرزاد» صدا مي­كردند.

دوره ابتدائي صادق در دبستان «فرخی» زادگاهش طی شد. او دانش‌آموز پايه دوّم مقطع راهنمايي در مدرسه «دادگر» پل­سفيد بود که ترک تحصیل کرد.

در بیان تقیدات دینی این فرزند نیک‌سیرت، همین بس که در ادای فرائض واجب و مستحب، اهتمامی خاص داشت. با قرآن، این سرچشمه لایزال حق نیز، مانوس بود و در عمل به فرامین آن، کوشا. علاوه بر آن، با الگوپذیری از سیره اهل بیت(ع)، همواره در کسب کمال معنوی و انسانی می‌کوشید.

با گفته‌های «مسعود»، گذری به خلق‌وخوی برادرش می‌زنیم: «از آن‌جایی که فرزند ارشد خانواده بود، نقش موثری در تربیت دیگر برادران و خواهران داشت. احترام زیادی برای والدین قائل بود و ما را نیز به احسان آن‌ها سفارش می‌کرد. اکثر اوقات که در منزل بود، سعی می‌کرد که با همکاری دیگر اعضای خانواده، کارهای خانه را انجام دهد تا کمک‌حال پدر و مادر باشد. فردی صبور و دوراندیش بود و در امور جمعی مشارکت داشت.»

صادق در سال 1361 در جامه بسیجی، راهی مناطق عملياتي غرب و جنوب شد.

بعد از طي آموزش در پادگان منجيل و مرزن­آباد، در 18/5/1362 به گردان رزمی در طرح جنگل پيوست و مأموريتش را با گشت­زني در جنگل­هاي پل­سفيد و اطراف آن آغاز كرد.

پدرش نقل مي­كند: «چون صادق عضو فعّال سپاه بود و شب­ها به گشت­زني در جنگل مي­رفت، اين شايعه در محل پيچيده بود كه منافقين به دم در منزل مي­آيند تا او را به شهادت برسانند. در يكي از شب‌هاي زمستاني كه باران مي­باريد، زنگ منزل به صدا در آمد. وقتي صادق خواست برود در را باز كند، ما مخالفت كرديم. من با يك تبر به دم در رفتم و ديدم كسي نيست. بعد متوجه شديم كه كليد زنگ، در اثر اتصال برق به صدا در آمد.»

در همین سال (1362) با حضور در جبهه جفیر، دچار آسیب شد.

هم‌زمان با عضویت در سپاه در 10/4/1363، در کسوت بی‌سیم‌چی واحد اطلاعات ـ عملیات، به مناطق عملیاتی عزیمت کرد.

او در سمت تک‌تیرانداز و مسئول مخابرات گردان صاحب‌الزمان نیز، خدمات فراوانی از خود ارائه نمود.

و عاقبت، صادق در 9/2/1365، در فاو به مقام شامخ شهادت دست یافت. پيكر پاكش نیز، با بدرقه همسرش «شكوفه رستمان» و تنها يادگارش «محمدصادق»، در گلزار شهداي زادگاهش به خاك سپرده  شد. 


وصیت نامه

 

*** بسم الله الرحمن الرحیم ***

بنام آنکه هستی بخش همه هستی هاست و حال اشرف مخلوقاتش فقیر و بی چیز در درگاهش روی آورده با یک دنیا معصیت با بدست گرفتن قلم جهت نوشتن وصیت نامه دستم را در جلوی چشمم مجسم می نمایم و می خواهم محاسبه نمایم پروردگارا روی سخنم فقط و فقط با توست اعمال خیری نکردم که بتوانند بیان نمایم.

هرچه به عقب برمی گردم و کارهای خود را حساب می نمایم هیچ کار خیری از این حقیر سر نزده است حال پناه می برم به خودت که مرا آفریده ای و راه را به من نشان دادی که با دست خود مطیع شیطان گشتم و با قلبی سیاه و عقلی ناقص البته با خلقتم به این جهان زود گذر همه چیز برای مؤمن شدنم را برای من فراهم نمودی ولی من غافل بودم و حال که قصد اعزام به رزمگاه را داریم و به میدان نبرد حق علیه باطل می روم حال به خود آمدم که امروز روز امتحان هر فرد مسلمانی است و امروز روز پاسخ به ندای حسین زمان می باشد همانطوری که هزار اندی سالی پیش جهت از بین بردن کفار فرمانده سپاه کربلا نیاز به مدد داشته کع سعادت جنگیدن در کنار او را نداشتم ولی حال به خدا قسم که با تمام اعضا و جوارح بدنم می روم تا از بین بروم. دشمنان اسلام امروز تمام کفر در مقابل تمام اسلام قرار گرفته امروز وقت آنست که اسلام عزیز دلیر مردان بسیج اسلامی به سراسر گیتی صادر شوند.

خداوند این توفیق را به من داده که به یاری امام عزیز بشتابم و می دانم و یقین هم دارم که هر کس سعادت و لیاقت حتی طرفداری از امام را هم ندارد امروز رزمیدن بر علیه ضد خدایان سعادت هر کس نیست و من هم به عنایت خداوندی امیدوارم راهم راه حسین (ع) و پایان کارم رسیدن به امامم باشد امروز از اوامر ولی فقیه اطاعت از رسول الله می باشد. خداوندا! اکنون که بسوی جبهه می روم غرق در گناه ابتدا بسوی تو می آیم.

دلم شکسته و روحم هم در زندان تنم بی تابی می کند تمام درها و راهها بسویم بسته شد. خداوندا! به حق محمد گناهان مرا ببخش زبان قاصر و نارساست نمی دانم چگونه طلب حاجت نمایم. خداوندا! فیض عظیم شهادت را نصیبم قرار بده.

 چند جمله مطالب برای مادرم بیان نمایم قبل از هرچیز از مادر رنج دیده و زحمتکش طلب ببخشش می نمایم به اعمال خلافی که از من نسبت به ایشان سرزده. مادرجان! اگر بخواهم از زحمات شبانه روزی شما و از پاکی و پاکدامنی شما مطالبی عرضه نمایم نیاز به چند جلد کتاب دارم.در دو جمله پیامم را برایت عنوان می نمایم. مادر عزیز! طوری رفتار کن تا برای دیگران سر مشق باشی و مرا هم سرافراز نمایی مادرم! خوشحال باش و خون فرزندت و دوستان فرزندت انقلاب اسلامی را به تثبیت رسانده است.مبادا با شیون شما، ان آمریکایی جهانخوار این ام ال فساد قرن و دست نشاندگانش در داخل کشور این شیطان و شیطانکها را که دشمنیشان در خون و رگ و استخوانم نشسته است خوشحال نمایی.

و تو ای پدر عزیزم! داغ فرزند جوان خیلی تاًسف بار می باشد ولی مرگ در راه خدا و مرگ طبیعی چنان تأسف انگیز در آخرت می باشد که آغاز وقت پشیمانی نیست و مرگ در رختخواب به اعتقاد من یک مرگ زنانه برای یک جوان مسلمان می باشد. با همه تان اتمام حجت می کنم هر کس توانائی دارد بنا به حکم حضرت امام باید به جبهه برود این یک تکلیف است پدرم! وظیفه شما این است که به مردم روستا بگو مفتخرم از دادن چنین فرزندی به درگاه خداوند که موجب شفاعت من و دیگر اعضای خانواده گردید.. دم درب بهشت منتظر من می باشد.

 و شما ای همسر جوانم! می دانم که مدت زیادی از ازدواجم نگذشته و شاید افکار عمومی پذیرای چنین مرگی نباشند ولی شما بحمدالله همسر یک پاسدار می باشی و می دانید پاسدار چیست و عاشق واقعی چه کسی می باشد دوست داشتن شما و دیگر اعضای خانواده فقط یرای رضای خدا می باشد حال خداوند منان از طربق ولی فقیه چنین امر می فرماید که عدم اطاعت از اوامر ایشان برابر است با تبعیت از یزیدیان زمان پس دیدار من با شما باشد در قیامت و انشاءالله ادامه زندگیمان را در جوار ائمه معصومین بگذرانیم.

 و چند جمله ای با امت حزب الله و برادران بسیجی: پیامم به برادران بسیجی این است که وظیفه تان را امام عزیز مشخص نموده و حضور در بسیج سعادت هر فردی نمی باشد شما به فرموده شهید دکتر بهشتی مرغ آغشته به خونی هستید که جایتان در این دنیا نیست و شما افتخارات جمهوری اسلامی می باشید و به اعتقاد بنده انشاءالله با دستان توانمند شما در آینده نزدیک اسلام را به سراسر گیتی صادر خواهید کرد و در آخر چند جمله با افراد میانه رو مخالفین جنگ، جهاد بر علیه دشمنان اسلام برایتان عنوان می نمایم، امروز ننگ است که حسین زمان دستور تشکیل بسیج بدهد و ما در مقابل افراد بسیجیان موضع بگیریم و به آنها طعنه بزنیم بیائید پرده ها را کنار بزنید و بسیج و سپاه بر علیه منافقین این قاتلان جهانی و سرسپردگان و بیگانگان موضع بگیرید که سعادت این دنیا و دنیای باقی آخرت را کسب نمائیم.

در آخر محل دفن این حقیر در گلزار شهادای فلورد می باشد.

تاریخ 9/1/1365

برادر شما العبدو العاصی

***صادق اسکندری***

********************************************