نام پدر : عزیز الله
تاریخ تولد :1336/10/02
تاریخ شهادت : 1361/01/05
محل شهادت : شوش

وصیت نامه

* وصیت نامه شهید حجت الله رضائی*

 

« ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون »

(( گمان نکنید آنهائی که در راه خدا کشته می شوند، مردگانند بلکه آنها زنده اند و در نزد خدای خود روزی می خورند. ))

اینک که انقلاب اسلامی ایران به رهبری زعیم عالیقدر امام خمینی عزیز روح الله به پیروزی رسید، اینجانب برای دفاع از اسلام و قرآن و دفاع از ناموس از آب و خاک میهن عزیزم برخاستم و عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که حافظ دست آوردهای این انقلاب می باشد، در آمدم که همانا جهاد و شهادت فلسفه این انقلاب باشکوه است و در این نهاد از توده های محروم و مسلمان است که می توانم شهادت را برای به ثمر رساندن این انقلاب اسلامی عزیزمان جویا باشم. سپاه به گفته رهبر عزیزمان شغل مناسبی برای هر فرد مسلمان که اعتقاد به خدای واحد و پیغمبران و امامان بر حقش دارند، است. هدف کلی ما این نیست که فقط عضو سپاه باشیم بلکه هدف بهتر آن است که در راه خدا با منافقین و مشرکین به جهاد برخیزیم و آنها را نابود سازیم. وقتی که آنهایی را که بر علیه خدا قیام می کنند ما نمی توانیم بنشینیم و آنها را تماشا کنیم تا آنها هر چه دلشان می خواهد و هر کاری را انجام دهند بلکه باید با آنها به مبارزه برخیزیم و آنها را از بین ببریم، آن وقت اگر کشته شویم هم شهادت نصیب ما می شود و هم پیروزی و وظیفه هر فرد مسلمان این است که آنچه در توان دارد برای پیشبرد اهداف اسلامی بکوشد و آنهایی را که در داخل و خارج از کشور بر علیه اسلام بر می خیزند، نابود سازیم. ما شاهد صحنه هایی بودیم که چطور منافقین با حمله ناجوانمردانه به شهر یا روستاها حمله می برند که بهترین برادران مان که امید مردم مستضعف و محروم جامعه می باشند، آنها را به شهادت رساندند. آنهایی که بر ضد اسلام بر می خیزند باید این را بدانند که امام حسین (ع) با 72 تن از یاران خود در روز عاشورا برای تداوم بخشیدن اسلام و قرآن تا آخرین لحظه با کافران و مشرکان زمان جنگیدند و سرانجام همه آنها به درجه شهادت رسیدند. پس ما باید از حسین آن زمان و حسین این زمان یعنی رهبر کبیرمان امام روح الله سرمشق بگیریم و از او بیاموزیم که چه جور با دشمنان خدا و قرآن به مبارزه برخیزیم. چند کلمه ای به پدر و مادر عزیزم، شمایی که مرا تربیت کردید به شما بشارت می دهم که راهی را پیمودم انشاءالله راه ائمه اطهار و راه شهدا است. اگر کشته شدم برای من هیچ ناراحتی نکنید و با روحیه بسیار عالی و استوار به ایمانتان به خدا الگو برای پدر و مادرهای دیگر باشید چرا که فرزندت یک پاسدار بوده و شما او را در راه خدا هدیه خواهی کرد. به برادران و خواهرانم بگوئید هیچ ناراحتی برای من نکنند زیرا مرگ امری است الهی برای همه مردم، ولی چه بهتر در راه خدا باشد. در خاتمه چند کلمه ای با دوستانم که سال ها عمرم را با آنها سپری کردم، سخن می گویم، به شما ای دوستان سعی کنید راهی را انتخاب کنید که خدا در آن حکمفرما باشد، در راه خدا و ائمه اطهار باشد و همیشه کارهایی که آخر و عاقبت خوبی دارد، قدم بگذارید و در راه خدا کار کنید و هر قدمی بر می دارید در راه خدا باشد. دوستان من اگر بدی که نسبت به شما انجام دادم به خاطر رضای خدا مرا ببخشید، زیرا تمام کارهایی که ما انجام می دهیم آخر به اینجا ختم می شود.

« انا لله و انا الیه راجعون » (( همانا همه از اوئیم و به سوی او باز می گردیم. ))

 

درود بر رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران

سلام بر شهیدان گلگون کفن انقلاب اسلامی و شهیدان صدر اسلام

مرگ بر منافقین سر سپرده های شیطان بزرگ آمریکا

به امید پیروزی حق علیه باطل

****************************************

 


زندگی نامه

شهيد «حجت‌الله (شیرآقا) رضايي»

نام پدر: عزيزالله

در سال 1336 بود که كودكي در روستاي «بُنه‌كنار» فريدونكنار، چونان آفتاب، در تقدير «عزيزالله و هاجر» درخشيد. اگرچه نامش را «حجت‌الله» گذاشتند، امّا «شيرآقا» صدايش مي‌كردند.

حجت‌الله، قرآن را از همان اَوان خردسالي در مكتب‌خانه آموخت؛ تا اين‌كه در هفت سالگي، به دبستان روستا راه يافت. سپس، با گذر از دوره راهنمائي در همين روستا، وارد مقطع متوسطه شد و با اَخذ مدرك ديپلم رشته طبيعي، به تحصيلات خود پايان داد.

در بيان خلقياتش، همين بس كه با برادران و خواهران خود، مثل يك رفيق بود. او حتی نسبت به خويشاوندان نيز، رفتار خوبي داشت. از اين‌رو، مورد احترام همه بود.

زمزمه‌هاي انقلاب كه در شهر پيچيد، اين نوجوان آگاه نيز، با شركت در تظاهرات، خواستار براندازي حكومت طاغوت و استقرار عدالت شد.

او بعد از تشكيل بسيج، به عضويت اين نهاد در آمد و پس، به عنوان مسئول انجمن اسلامي بسيج آمل، مشغول به خدمت شد.

سپس، به واحد عمليات گشت جنگل ملحق شد و فعاليت‌هايش را در آن‌جا ادامه داد. در 27/5/1360 نیز، به‌وسیله منافقان مجروح شد.

حجت‌الله بعد از پوشيدن جامه پاسداري، به جبهه‌هاي نبرد عزيمت كرد و در كسوت آر.پي.جي‌زن و نيروي خط‌شكن، خدمات ارزنده‌اي از خود به يادگار گذاشت.

عاقبت، اين عزیز سرافراز مازندراني در پنجم فروردين 1362، طي عمليات فتح‌المبين در رقابيه، به جمع هم‌رزمان شهيدش پيوست؛ و جسم پاكش نيز، شش روز بعد، با بدرقه همسرش «رقيه پورعلي»، در «امام‌زاده حسن‌علي» فريدونكنار آرام گرفت.

خواهرش می‌گفت: «هرگاه دير به منزل مي‌آمد و دلواپسي خانواده را مي‌ديد، مي‌گفت: مردم سه، چهار شهيد داده‌اند؛ شما نبايد ناراحت باشيد. شما بايد منتظر هر اتفاقي باشيد.»