روحاني شهيد: علي اكبر رضائي
بسم الله الرحمن الرحيم
«من المؤمنين رجالٌ صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضي نحبه و منهم مَن ينتظر و ما بدلوا تبديلا»
(احزاب/23)
به راستي اوست بي همتا و قدرت بي پايان و اوست رحيم و رئوف و اوست كه پيامبران متعددي را فرستاد و آخرين رسالت را بر عهده حضرت محمد –صلي الله عليه و آله- گذاشته تا به هدايت خلق پرداخته و چهره واقعي دنيا و آخرت را براي بندگان خدا ترسيم نمايد.
حال كه زمان سير الي الله است و دين خدا را در خطر مي بينيم، بايد به استقبال شهادت رفت و نداي «هل من ناصر» حسين زمان را، لبيك بايد گفت و از مرگ نهراسيد. اكنون كه مردني است، بياييد و جانها را فداي دين خدا كنيد. بياييد و اين انساني را كه در مقام ولايت فقيه مي باشد، حمايت كنيد.
من تمام جسم و جانم را مديون اين رهبر انقلاب مي دانم.
خدايا! از تو مي خواهم شهادت در راه خودت را نصيبم گرداني تا در جوار تمامي شهيدان قرار گيرم.
خدايا!از فشار قبر مرا در امان دار و نعمتهاي خودت را بر من ارزاني بخش. حال احساس مي كنم كه فرشتگان الهي به من نويد وارد شدن در بهشت جاوداني را داده اند.
برادران و خواهران! حال به خيال اين نباشيد كه من در كنار شما نيستم و حركات شما در نگرم پنهان است، نه، بلكه همانطور كه خداوند در قرآن فرموده است: ما زنده ايم و بر كارهايتان نظاره گريم.
برادران و خواهران! فرمايشات امام را به خوبي گوش داده و عمل نماييد و دوشادوش روحانيت قدم نهاده و آنها را تنها نگذاريد. پدر و مادرجانم! مي دانم كه فرزندي شايسته براي شما نبودم، اميدوارم مرا ببخشيد. مي دانم كه در اين 17 سال براي شما كاري نكردم و از شما مي خواهم برايم از خداوند طلب عفو نماييد.
از خواهران هميشه در صحنه مي خواهم كه ]زينب گونه[ اخلاق و حجاب اسلامي را رعايت كنيد تا بتوانيد ادامه دهنده راه شهدا باشيد و هوشيار باشيد تا فريب از خدا بي خبران را نخوريد.
پدر و مادرم! حال شما در بوته آزمايش الهي قرار گرفته ايد. حال نوبت شما رسيده كه چگونه امانت الهي را به هستي بخش جانها پس خواهيد داد. آيا از پس دادن فرزندانتان به هست مطلق، كرامت به خرج مي دهيد؟و شما بدانيد كه قصدم خدا است و بالاترين سرمايه ام را براي او فدا مي كنم.
پدر و مادرم! براي من ناراحت نباشيد كه جاي من پيش خدا خيلي بهتر از اين عالم فاني مي باشد.
من با ايمان به خدا و ايمان به كلام حق و اتمام حجتي كه بر من شده، يقين به معاد پيدا كردم و با آرامش قلبي به سوي جهاد في سبيل الله مي روم؛ گويا كه آخرت در نزد من حاضر است.
مادر جان! حلالم كن تا روحم به راحتي بتواند در آسمانها پرواز كند . حلالم كن تا خدايم مرا بيامرزد.
مادر جان! يادت هست كه مي گفتم اجازه جبهه رفتن به من بده تا بتوانم آزاد در وادي عشق به سوي معشوقم بشتابم؟ مادر جان! من در جبهه آزاد بودم؛ آزاد از هر نوع وابستگي هاي دنيوي. به دنيا و متعلقاتش، به آنها پشت پا زدم و هدفم رسيدن به خدا بود.
مادر جان! به تو گفته بودم كه عاشق خدايم و مي روم تا در صحراي خشك و سوزان خوزستان رودي از خون بسازم. اگر مرا بي غسل و كفن دفن نموده ايد ناراحت نباشيد، زيرا معلم ما حسين –عليه السلام- نيز بدنش بي غسل و كفن بود.
«اللهم اني اسئلك ان تجعل وفاتي قتلا في سبيلک»؛ پروردگارا! به درستي از تو مي خواهم كه مرگ مرا شهادت در راهت قرار دهي.
خداوندا! چه بسيار رخ داده است خود را بيش از آن كه هستم نشان داده ام. خداوندا! مرا ببخش كه چه بسيار خود را بهتر از همه پنداشتم.
خداوندا! مرا ببخش كه چه بسيار تهمت و غيبت و افترا بر زبانم جاري بود. خداوندا! مرا ببخش كه همواره در پي شهرت بودم. خداوندا! مرا ببخش كه همواره بر ديگران حسادت مي ورزم. خداوندا! مرا ببخش كه چه بسيار سخنان لغو بيهوده گفته ام.
خداوندا! مرا بيامرز كه فرامين تو را پشت گوش انداختم. خداوندا! مرا بيامرز كه نهال تقوا را در سرزمين درونم نپروراندم. خداوندا! مرا بيامرز كه چشمه خضوع و خشوع را بر قلبم جاري نكردم. خداوندا! مرا بيامرز كه هرگاه سخن مي گفتم و گوينده بودم شنونده را جاهل مي دانستم و خود را عالم مي پنداشتم.
خداوندا! مرا از سياهي دل درآور و به روشنايي روانه كن. خدايا! مرا عفو نما براي اين همه كارها و عمل ناپسندم. در آخر اگر كسي از من بدي و جسارتي ديده به بزرگواريش عفو نمايد.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
خدايا! خدايا! تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار
استان : مازندران شهرستان : بابل تولد: 1347 شهادت01/12/1364-کارخانه نمک فاو