شهيد «محمدعلي رضازاده خطير»
نام پدر: نادعلي
همگام با بيستمين طلوع بهمن 1339، در روستاي «خطيركلا» و در کاشانه «نادعلی و حدیقه» چشم به هستي گشود.
نادعلی، نام نورسیدهاش را «ميرعلي» انتخاب كرد؛ اما هنگام گرفتن شناسنامه، كدخداي محل ـ یعنی «ميرحبيب» ـ به او گفت: «چون سيد نيست، درست نيست اسمش را ميرعلي بگيريد.» از اينرو، «محمدعلي» نام گرفت.
دوران ابتدائي و راهنمائياش را كه پشتسر گذاشت، وارد مقطع متوسطه شد. این مقطع را در دبيرستان بابل و قائمشهر گذراند. محمدعلي هم درس ميخواند و هم كار ميكرد. علاوه بر آن، در رشته فوتبال هم فعاليت داشت و حتي، در مسابقهاي در چالوس شركت كرد.
از جمله فعاليتهاي محمدعلي در ايام انقلاب، ميتوان به حضور او در محافل سياسي و ديني، و توزيع اعلاميههای امام خميني اشاره كرد.
در محرم 1357، بهوسیله عمال شاهنشاهي، دستگير و مورد ضرب و شتم قرار گرفت. حتی آنها، قصد ربودن اين انقلابي مبارز را داشتند، كه در بين راه، بهوسیله اهالي محل، رها شد.
بعد از پيروزي انقلاب، به مبارزه با معاندان و مخالفان نظام جمهوري اسلامي پرداخت.
مادرش «حديقه»، در اين مورد ميگويد: «در كياكلا منافقان زيادي بودند كه اذيتش ميكردند. ميگفتند: مرگ بر فرمانده! اما او خم به ابرو نميآورد و با مهرباني ميگفت: مرگ، دست خداست. بياييد با هم، دست برادري بدهيم.»
محمدعلي كه سپاه را نهادي جوشيده از بطن امت حزبالله ميدانست، آرمانش را در آن يافت؛ لذا در سال 1359، جامه پاسداري را به تن پوشانيد.
او مدتي بعد، در واحد آموزش سپاه، مشغول به آموزش نظامي برادران در پايگاه «شيرگاه» شد. بعد از آن، به مدت سه ماه، به ياري برادران بلوچ در سيستان و بلوچستان شتافت؛ و پس از بازگشت به قائمشهر، در پاسگاه سپاه پاسداران «كياكلا»، با مسئوليت واحد آموزشي سپاه به فعاليتش ادامه داد.
ديدباني واحد اطلاعات ـ عمليات لشكر 25 كربلا، از ديگر خدمات ارزنده اين پاسدار خستگيناپذير به شمار ميرود.
او جنگ را نبرد بين حق و باطل ميدانست و براي رفتن به جبهه، آرام و قرار نداشت.
محمدعلي، عاقبت در 12/2/1362 در منطقه جفير، به ديدار معبود شتافت و بعد از مراسم تشييع، در «امامزاده سيدحيدر» قراخيل به خاك آرميد. جايي كه تنها ميعادگاه «سيدهثريا موسوي» با همسر شهيدش است.