نام پدر : ناد علی
تاریخ تولد :1339/11/20
تاریخ شهادت : 1362/02/12
محل شهادت : جفیر

وصیت نامه

 

 

 

*وصیت نامه شهید محمدعلی رضازاده*

 

بسم رب الشهدا و الصدیقین

 

من طلبنی وجدنی و من وجدنی عرفنی و من عرفنی احبنی . من احبنی عشقنی و من عشقنی عشقته و من عشقته قتلته و من قتلته فعلی دیته و من علی دیته فانا دیته.

آن کس که مرا طلب کند می یابد آن کس که مرا یافت می شناسد آن کس که مرا شناخت دوستم می دارد آن کس که دوستم داشت و به من غشق ورزید من نیز به او عشق می ورزم آن کس که به او عشق ورزیدم می کشم اورا و آن کس که من بکشم خون بهایش بر من واجب است پس من خودم خون بهایش هستم.(حدیث قدسی)

آن کس که تو را شناخت جان را چه کند              فرزند و عیال و خانمان را چه کند

دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی                       دیوانه تو هردو جهان را چه کند

این خون سید الشهدا است که خون های همه ملت های اسلامی را به جوش می آورد. (امام خمینی)

خدمت پدر و مادر گرامی ام سلام عرض می کنم و بعد از سلام مادرجان! از شما می خواهم که آن شیر پاک و پاکیزه ای که به من داده ای و مرا به این سن و سال رساندی و امیدوارم که شما بنده را به عنوان هدیه ای که از خدا گرفته بودی و بتوانی آن امانت را که خودم باشم به پروردگارت پس بدهی و برادران و خواهران ! از شما تقاضای عاجزانه دارم که به قول امام عزیزمان همین وحدت کلمه بود که ما را به اینجا رسانده است و شما هم بتوانید به حد احسن وحدت را حفظ کرده باشید و همچنین پدر و مادرم! با تمام وجودتان امام را احساس کنید و همیشه در نمازهایتان این بزرگوار را دعا کنید و در تمام شریانتان امام احساس شود و به قول امام الدعا سلاح المومن دعا سلاح مومن است.

از برادران می خواهم که دعای کمیل را شب جمعه با اتحاد هر چه تمام تر بخوانند و بعد برادران و خواهران! به قول استاد مطهری باید از دو گروه بترسید 1- زاهدان احمق 2- منافقان زیرک. البته منظورم به این منافقانند که هر شب و روز با یک رنگ و یک مکر در مقابل برادران حزب الله تفرقه می کنند و از برادران و خواهرا می خواهم که نهایت سعی در خفه کردن مکر و حیله منافقان را در نطفه شان داشته باشند.

در آخر به همسرم می نویسم که همچون همسران دیگر شهدا باید مثل کوه استوار و مثل دریا خروشان باش و اگر جسدم را نگرفتند مانند شهدای دیگر که جسدشان در میان بیابان تفتیده جنوب مانده یا آب برده و اگر جسدم به خانه برگشت همچون شهدای دیگر در قبرستان محل مان دفن نموده تا با خدای خودم همچون شهدای دیگر با خدای عز و جل ملاقات نمایم ولی در آخر از ملت شهید پرور می خواهم که امام را تنها مگذارید و مثل مردم کوفه نشوید چون خون تمام شهدا بر گردن شماست و آن ها که رفتند و جانشان را به کف گرفته اند کار حسینی کردند ولی شما که مانده اید باید کار زینبی کنید یعنی رسالت شهدا بر دوش شماست و این شمایید که باید پیام خون شهدا را به نسل های بعد و به کشورهای دیگر برسانید.

والسلام علی من التبع الهدی

خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدی خمینی را تگهدار

از عمر ما بکاه و بر عمر رهبر افزای


زندگی نامه

شهيد «محمدعلي رضازاده خطير»

نام پدر: نادعلي

همگام با بيستمين طلوع بهمن 1339، در روستاي «خطيركلا» و در کاشانه «نادعلی و حدیقه» چشم به هستي گشود.

نادعلی، نام نورسیده‌اش را «ميرعلي» انتخاب كرد؛ اما هنگام گرفتن شناسنامه، كدخداي محل ـ یعنی «ميرحبيب» ـ به او گفت: «چون سيد نيست، درست نيست اسمش را ميرعلي بگيريد.» از اين‌رو، «محمدعلي» نام گرفت.

دوران ابتدائي و راهنمائي‌اش را كه پشت‌سر گذاشت، وارد مقطع متوسطه شد. این مقطع را در دبيرستان بابل و قائمشهر گذراند. محمدعلي هم درس مي‌خواند و هم كار مي‌كرد. علاوه بر آن، در رشته فوتبال هم فعاليت داشت و حتي، در مسابقه‌اي در چالوس شركت كرد.

از جمله فعاليت‌هاي محمدعلي در ايام انقلاب، مي‌توان به حضور او در محافل سياسي و ديني، و توزيع اعلاميه‌های امام خميني اشاره كرد.

در محرم 1357، به‌وسیله عمال شاهنشاهي، دستگير و مورد ضرب و شتم قرار گرفت. حتی آن‌ها، قصد ربودن اين انقلابي مبارز را داشتند، كه در بين راه، به‌وسیله اهالي محل، رها شد.

بعد از پيروزي انقلاب، به مبارزه با معاندان و مخالفان نظام جمهوري اسلامي پرداخت.

مادرش «حديقه»، در اين مورد مي‌گويد: «در كياكلا منافقان زيادي بودند كه اذيتش مي‌كردند. مي‌گفتند: مرگ بر فرمانده! اما او خم به ابرو نمي‌آورد و با مهرباني مي‌گفت: مرگ، دست خداست. بياييد با هم، دست برادري بدهيم.»

محمدعلي كه سپاه را نهادي جوشيده از بطن امت حزب‌الله مي‌دانست، آرمانش را در آن يافت؛ لذا در سال 1359، جامه پاسداري را به تن پوشانيد.

او مدتي بعد، در واحد آموزش سپاه، مشغول به آموزش نظامي برادران در پايگاه «شيرگاه» شد. بعد از آن، به مدت سه ماه، به ياري برادران بلوچ در سيستان و بلوچستان شتافت؛ و پس از بازگشت به قائمشهر، در پاسگاه سپاه پاسداران «كياكلا»، با مسئوليت واحد آموزشي سپاه به فعاليتش ادامه داد.

ديدباني واحد اطلاعات ـ عمليات لشكر 25 كربلا، از ديگر خدمات ارزنده اين پاسدار خستگي‌ناپذير به شمار مي‌رود.

او جنگ را نبرد بين حق و باطل مي‌دانست و براي رفتن به جبهه، آرام و قرار نداشت.

محمدعلي، عاقبت در 12/2/1362 در منطقه جفير، به ديدار معبود شتافت و بعد از مراسم تشييع، در «امام‌زاده سيدحيدر» قراخيل به خاك آرميد. جايي كه تنها ميعادگاه «سيده‌ثريا موسوي» با همسر شهيدش است.