نام پدر : علی رضا
تاریخ تولد :1340/11/07
تاریخ شهادت : 1362/08/02
محل شهادت : مریوان

زندگی نامه

شهيد منصور رضا­نژاد

فرزند: علي­رضا

مادرش مي­گويد: «براي تحصيل مجبور بود به روستاي همجوار برود. از مدرسه تا خانه حدود 2 كيلومتر راه بود. آن زمان مدرسه­ها دو شيفت بودند. او مجبور بود براي خوردن ناهار دو كيلومتر راه را پياده بيايد و دوباره برگردد. براي همين بعضي­ روزها به خاطر طولاني بودن مسافت به خانه نمي­آمد و گرسنه باقي مي­ماند تا غروب برگردد. وضع مالي ما چندان خوب نبود. تا اوّل راهنمايي بيشتر درس نخواند و از مدرسه بيرون آمد. پدرش خيلي اصرار كرد. مي­گفت: نه آن­جا پسر و دختر با هم قاطي هستند. من در چنين مدرسه­اي تحصيل نمي­كنم. از اول به اين مسائل بسيار اهميت مي­داد.»

منصور هفدهمين روز بهمن 1340 به دنيا آمد. پدرش علي­رضا، كشاورز و مادرش سكينه، خانه­دار بود. پدرش مي­گويد:

«منصور شجاع و نترس بود. از همان كودكي اين شجاعت در ايشان وجود داشت. از هيچ كس جز خدا نمي­ترسيد. اوقات فراغت خودش را با ورزش كشتي و رفتن به مسجد و كتابخانه پر مي­كرد. عاشق امام بود و با ديدن تصوير امام اشك از چشمانش سرازير مي­شد. در ميان شخصيت­هاي مبارز و سياسي به آيت­الله بهشتي بسيار ارادت داشت. چرا كه حافظ ايشان بود.

منصور از مدرسه كه بيرون آمد، براي كار به تهران رفت و در ساعت­سازي مشغول به كار شد. 2 يا 3 ماهي در ساعت­سازي ماند. بعد رفت جوشكاري، هم­زمان در كنار كار در فعاليت­هاي انقلابي شركت كرد. روزها مشغول كار بود و شب­ها در حال پخش اعلاميه بر عليه رژيم منحوس پهلوي پس از پيروزي انقلاب اسلامي سال 59 منصور براي انجام سربازي به بندرانزلي رفت. در حين خدمت سربازي به عضويت سپاه درآمد، امّا خدمت سربازي را ترك نكرد. او معتقد بود بايد خدمت­اش را كمال و تمام انجام دهد.»

پدرش مي­گويد:‌

«مخالف سرسخت منافقين بود. اگر كسي را مي­ديد كه كتاب­ يا مجله­اي از منافقين در دست دارد، در مقابل­اش مي­ايستاد و اول با راهنمايي و ارشاد سعي در عوض كردن طرز فكر طرف مقابل داشت. اگر گوش نمي­كردند، با آن­ها برخورد مي­كرد. منصور معتقد بود هر كس هر آن­چه را كه آموخته بايد در اختيار ديگران قرار دهد تا سطح علمي جامعه بالا برود.»

برادرش محمدرضا، مي­گويد:

«ازجمله افرادي بود كه در محل دعاي كميل برگزار مي­كرد. بين سال­هاي 59 تا 60 صبح­ها بعد از نماز،جوانان حتي پيرمردهاي 50 يا 60 ساله را جمع مي­كرد به سمت زمين فوتبال پياده­روي مي­كردند و آن­جا به آن­ها آموزش نظامي مي­داد. در واقع آن­چه را اندوخته بود به ديگران منتقل مي­كرد.»

منصور سال 62 با «زهرا حسين­علي­پور» ازدواج كرد، امّا حتي ازدواج هم، ذرّه­اي از فعاليتش كم نكرد تا جايي كه شب عروسي خانمش را در منزل تنها گذاشت و براي آموزش بسيجيان رفت و تا دير وقت مشغول آموزش بود.

همسرش مي­گويد: «زندگي مشترك ما دوام چنداني نداشت. شايد چيزي كمتر از 50 روز كه منصور به جبهه اعزام شد و در تاريخ 2/8/62 در جبهه مريوان بر اثر اصابت تركش به سر به شهادت رسيد و سه روز پس از شهادت در گلزار شهداي مرزبان به خاك سپرده شد.  


وصیت نامه

*وصیتنامه شهید منصور رضانژاد*

 

بسمه تعالی

و لاتقولوا لمن یقتل فی سبیل ا... امواتا بل احیاء و لکن لاتشعرون (قرآن مجید)

کسانی که در راه خدا کشته می شوند مرده مپندارید بلکه آنها زنده اند ولیکن این حقیقت را شما در نخواهید یافت گواهی می دهم که خدا یکی است و همتائی ندارد و گواه به آمدن 124 هزار پیامبران خدا که اولش حضرت آدم و آخرش ختم پیامبران محمد (ص) می باشد و جانشین بر حق محمد صلوات ا... یعنی دوازده امام معصوم شیعه آل علی ابن ابیطالب و یازده تن از فرزندان پاکش که آخرین فرزند او مهدی موعود امام آخر الزمان که هم اکنون در غیبت می باشد و هر وقت کفر جهان را فرا گر فت بخواست خدا قیام می کند و تمام جهان را از هر چیز عدالت قرار می دهد ایمان دارم و معتقدم که خداوند انسان را آفرید و در بوته آزمایش قرار داده و این دنیا انسان یک مسافر پیش نیست و بایستی از این دنیا هجرت کند به آخرت و در آنجا پرونده او که همان اعمال نیک و بد او می باشد بدست او می دهند و ذره ای اگر مرتکب گناه شده باشد بایستی به کیفر برسد و همچنین ذره ای کار خوب کرده باشد به او پاداش داده می شود.

 با درود و سلام بر مهدی (عج) منجی انسانها و نائب بر حقش امام امت پرچمدار اسلام و خار چشم دشمنان اسلام امام خمینی رهبر کبیر انقلاب و با درود بر شهدای گرانقدر انقلاب اسلامی ایران که با آگاهی کامل جان شیرین خود را طبق اخلاص گذاشته اند و بسوی جبهه شتافته و به قلب دشمن شتافتند و عرصه را بر دشمن تنگ کردند و جان شیرین را تسلیم جان آفرین کردند آنان رفتند کار حسینی کردن و ما باید کار زینبی کنیم و پیام خون این شهیدان گرانقدر را به گوش تمام مستضعفان برسانیم روحشان شاد و راهشان پر رهرو باد و درود بر رزمندگان کفر ستیز جبهه نور علیه ظلمت که به ندای فرزند حسین (ع) لبیک گفته و بسوی جبهه ها شتافتند و با خدای خود پیمان بسته اند تا آخرین قطره خونی که در وجودشان جاری است جهت حراست از دین از پای ننشینند و مانند حسین (ع) مردن در رختخواب را ننگ و شهادت در راه خدا را افتخار دانستن در این لحظات حساس و سرنوشت ساز شاید من چند مطلبی را روی کاغذ ذکر می کنم ای برادرانی که تمام هستی خود را در طبق اخلاص گذاشتید و جانها را بر کف گرفته اید و دارید از اسلام دفاع می کنید و می دانید که مسلمان زمانی که اسلام توسط دشمن در خطر سقوط قرار گرفته بایستی از جان و مال خود در راه خدا جهاد کنند و من طبق دستور کتاب الهی قرآن مجید و طبق آیه شریفه واعدوا لهم مااستطعتم من قوه که آرم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی می باشد می گوید با تمام وسایل و ابزار جنگی و با تمام قوا به سوی دشمن حرکت کنید و ترس و رغب به قلب دشمن بیندازید تا دشمن نتواند عرض اندام کند با اعتقاد به همین اصل خود را به عضویت سپاه پاسداران انقلاب در آوردم تا بتوانم بیشتر به اسلام و ملت مظلوم خدمت بکنم و این هدف را خودم با آگاهی کامل انتخاب کردم و تا انتهای جان دادن دفاع می کنم.

 و از شما مردم شهید پرور و امت حزب ا... تقاضا دارم پیرو خط امام باشید و این ابراهیم زمان را مثل مردم کوفه تنها نگذارید امروز امام چراغ هدایت و کشتی نجات می باشد اگر یک لحظه غفلت شود و اگر خدای نکرده این نور خاموش شود یا این کشتی غرق شود یعنی تمام مسلمین و مستضعفین غرق شده اند پس باید شعار لا اله لاا... و الله اکبر و خمینی رهبر مشتها را گره کنیم و در طرح لبیک یا خمینی که بر همه مکلفین واجب است که شرکت کنند همانطوری که پیامبر رسول الله (ص) به مسلمان نوید دادند که از نسل تو جهت نجات اسلام بپا می خیزند و امروز نسل حضرت سلمان در جبهه های نور علیه ظلمت در خون خود غوطه ور می شوند و می خواهند پرچم خونین ا... اکبر را بر بلندترین نقطه جهان به اهتزاز در آورند از شما امت حزب ا... و نسل حضرت سلمان تقاضا دارم حضور همیشگی خود را در جبهه ها و پشت جبهه ها حفظ کنید باید جلوی نفوذ گروهک های داخلی و خصوصاً منافق را با هوشیاری کامل گرفت چونکه آنها از کفار بدترند و حضرت علی (ع) فرمودند بین من و منافق را با هوشیاری کامل گرفت چونکه آنها از کفار بدترند و حضرت علی (ع) فرمودند بین من و منافق شمشیر حاکم است پس ما هم باید مثل علی (ع) رفتار کنیم و پیامم به گرانفروشان و یا احتکارکنندگان، شما مدیون خون هزاران شهدای بخون خفته هستید شما خیانت می کنید به این جوانان که بدون هیچ چشم داشتی جان شیرین خود را جهت اعتلای جمهوری اسلامی فدا می کنند. آیا سزاوار هست که شما با گرانفروشی و احتکار با خون این جوانان بازی کنید فردا در روز رستاخیز باید جوابگوی این همه خیانت ها بشاید بیائید به آغوش اسلام و دین خدا به دولت کمک کنید و با نرخ تعیین شده از طرف دولت بفروشید امیدوارم که خداوند همه به ما را به صراط المستقیم هدایت کند انشاالله.

وصیت به پدرم سلام عرض می کنم پدرجان! هر آنی ممکن است من به آرزوی دیرینه خود که همان شهادت در راه خدا می باشم برسم و امیدوارم از من هیچ گونه ناراحتی نداشته باشید هر چند که پسر لایقی برای شما نبودم و در مشکلات با شما همدرد نبودم امیدوارم که مرا ببخشید بعد از شهادتم خدای نکرده نکند نسبت به انقلاب و امام دور شوید بلکه باید به امام بیشتر دقیق شوید و سعی کنید عظمت او را بیابید و خود را تسلیم او سازید و صداقت و اخلاص خود را همیشه حفظ کنید در برابر مشکلات سربلند باشید و خدای نکرده خود را تضعیف نکنید که دشمن از این موضوع سوء استفاده کند.

 و در تشییع جنازه ام کسانی که پیرو خط سرخ امام خمینی نیستند و به ولایت او اعتقاد ندارند بر من نگریند و بر جنازه من حاضر نشوند اما باشد که دماء شهید آنان را نیز متحول سازد و به رحمت الهی نزدیکشان کند و در ضمن پدرجان پول هائی که پس انداز دارم جمع آوری کنید و در راه خدای انفاق کنید و دو سال نماز و روزه من را بجا آورید.

و وصیت به مادرم و دیگر مادرها ای مادران مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگیری به عمل آورید کنید که فردا در محضر خدا نمی توانید جواب زینب را بدهید که تحمل جدا شدن سر برادر از تن جدا و تحمل ابوالفضل دست ها از تن جدا و علی اکبر و علی اصغر شیرخوار که یزیدیان گلوی این طفل را خون آلود کرده اند همه مثل خاندان وهب جوانان خود را به جبهه بفرستید و حتی جسد او را هم تحویل نگیرید زیرا مادر وهب فرمود سری را که در راه خدا داده ام پس نمی گیرم و بتو ای مادرم و از اینکه برایم شب و روز زحمت کشیدی من را به اینجا رساند و من همینکه خودم را شناختم فکر کردم که همیشه همین جوری بودم و نتوانستم جبران آن همه زحمتهای شما را بکنم امیدوارم که من را ببخشید در دنیا مادرجان هر کسی عشق بیک چیزی پیدا می کند ولی ای مادر علی تو عاشق خدا شد و این عشق در وجودم شعله ور شد و روی همین اصلاً معشوقم را در جبهه ها یافتم و خود را تسلیم او کردم مادرجان اگر فیض شهادت نصیبم شد لباس سیاه نبوشید و برایم عزا نگیرید و هیچوقت گریه نکنید چون که دشمن از گریه شما خوشحال می شود خوشحال باشید و به همه تبریک بگوئید و بگوئید علی فقط برای رضای خدا رفته و او طالب شهادت بود و عاشق شهادت.

وصیت به برادرم محمد: محمد جان! بعد از شهادتم سلاحم در دست گیر و سنگر خالی من را با حضور همیشگی خود پر کن و همیشه پیرو خط امام باش و هر کاری میکنی فقط رضای خدا در آن باشد و احمد را تربیت اسلامی کن و او را همیشه بشارت و به درس خواندن مشغول کن چون که یکی از راه هائی که دشمن رسوخ می کند از بیسوادی است امیدوارم که در کارهای خود موفق باشید.

وصیت به خواهرانم: عزیزانم! حجاب را حفظ کنید که دشمن از چادر سیاه به وحشت می افتد و مثل زینب وار پیام خون برادر خود را بگوش تمام مردم برسانید و همیشه امام و همفکرانش را دعا کنید و خدای نکرده نسبت به این انقلاب و امام بدگوئی کنید که اگر چنین باشد روحم در آن دنیا شکنجه می شود و من شما را نمی بخشم و از برادران بسیج محل می خواهم که در جبهه ها حضور بیابد و هجرت کنید به سوی خدا و مردم را دعوت کنید به اسلام و انقلاب دعا توسل و دعا کمیل و احکام دین را فراموش نکنید و اتحاد وحدت خود را حفظ کنید و اختلافات و کینه را از خود دور کنید که باعث شکست بشود و خدا را فراموش نکنید و پیرو خط امام باشید که پیروزی از آن ماست و شهادت را سعادت بکنید که همانا رمز پیروزی ماست و در آخر از شما برادران بسیج و تمام مردم محل اگر بی احترامی از من به شما شد به بزرگی خود من را ببخشید.

 

به امید پیروزی حق علیه باطل.

والسلام.