نام پدر : عبدالغنی
تاریخ تولد :1348/04/08
تاریخ شهادت : 1367/03/23
محل شهادت : شلمچه

وصیت نامه

*توصیه نامه شهید مرتضی رسولی نتاج میری*

به شما عزیزان توصیه می کنم که مطیع امر رهبر باشید و از روحانیون متعهد پیروی کنید. در دفاع از میهن از هیچ چیز دریغ نکنید. نماز را اول وقت بجا آورید ودر انجام فرائض دینی بکوشید. با قرآن مانوس باشید. به بزرگترها به خصوص به والدین خود احترام بگذارید.توصیه دیگرم به شما در مورد تحصیل است که بدان توجه ویژه ای داشته تا بتوانید برای خود و جامعه فرد مفیدی باشید. از خواهرانم می خواهم که در حفظ حجاب خود نهایت کوشش را داشته باشند که حجاب آنان کوبنده تر از خون شهیدان است.


زندگی نامه

«فرم ثبت اطلاعات شهدای مازندران»

الف)تولد و کودکی :

1- نام و نام خانوادگی ، نام مستعار :

مرتضی رسول نتاج میری

2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:

8/4/1348- روستای میربازار شهرستان بابلسر

3- نام و شغل پدر :

عبدالغنی - کارگر

4- نام و شغل مادر:

خیرالنساء صادقی- خانه دار

5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:

دارای دو برادر- چهار خواهر- شهید فرزند هفتم بود.

6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی :

ایشان اهل نماز و خدا بود، به نماز جمعه می رفت و در مسجد حضور داشت همیشه! به مسئله ی حق الناس اهمیت می داد قرآن زیاد تلاوت می کرد، همیشه در نماز جماعت حضور داشت.

7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب ،کلاس قرآن ،حوزه علمیه نام فرد آموزش دهنده ): ــــــــــــــ

8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود): ــــــــــــــ

ب)تحصیلات:

1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان :

شهرستان بابلسر

2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی :

مدرسه راهنمایی هاشمی نژاد شهرستان بابلسر

3- نام مدرسه ، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان :

سال دوم نظری در دبیرستان عاشورا شهرستان بابلسر – رشته ی علوم تجربی

4- تحصیلات دانشگاهی ، رشته و نام دانشگاه : ــــــــــــــــ

5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟،چه کاری و چه مدت :

بله- در آرایشگاه

6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل : ــــــــــــــ

پ)سربازی :

1- خدمت سربازی : ـــــــــــــ

2- یگان اعزام کننده : ـــــــــــــــ

3- سال اعزام و محل آموزش سربازی : ــــــــــــــــــ

ت ) ازدواج :

1-وضعیت تاهل :  

مجرد

2- نام همسر و تاریخ ازدواج : ـــــــــــــ

3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ): ــــــــــــــــ

4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ):

با همه ی اعضای خانواده خوب و با تقوا بود و با مادرش رابطه ی راحت تری داشت، به حرف پدر و مادر گوش می داد. با خواهران و برادران نیز رابطه ی خوبی داشت.

ث)شغل شهید :

1- شغل رسمی و شغل فرعی : ـــــــــــــــ

2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت : ـــــــــــــــ

3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی: ـــــــــــــــــ

ج) فعالیت های انقلابی :

1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند : ــــــــــــــــ

2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد ، خانواده یا گروه اشاره دارد : ـــــــــــــــ

3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی :

همیشه در راهپیمایی شرکت می کرد.

4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه :

ایشان خود یک بسیجی بود و همکاری بسیار نزدیکی با پایگاه بسیج داشت.

5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت ، با بیان اتفاق آورده شود : ـــــــــــــــ

ح) سوابق جبهه :

1- حضور در جبهه :  

در جبهه حضور داشت

2- تعداد تاریخ محل اعزام ها ، یگان اعزام کننده ، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد :

15/1/67 الی 30/2/67 از سپاه بابلسر با عضویت بسیجی آموزشی را در گهرباران ساری گذراند.

در تاریخ 5/3/67 از بسیج سپاه بابلسر با عضویت بسیجی به منطقه ی جنوب اعزام شد.

3- مجموع مدت حضور در جبهه :

2 ماه

4- مسئولیت در جبهه :

تک تیرانداز

5- دفعات ، مکان و نحوه ی مجروح شدن : ــــــــــــــ

6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد : ــــــــــــــ

7- مکان ، زمان ، عملیات و نحوه ی شهادت :

در تاریخ 23/3/67 در عملیات بیت المقدس 7 در منطقه ی شلمچه بر اثر اصابت ترکش به فیض شهادت رسید.

8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری :

در تاریخ 2/4/67 تشییع شد و در گلزار شهدای امامزاده ابراهیم شهرستان بابلسر دفن گردید.

ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:

1- شامل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره ، ویژگی های شهید ( توجه : حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد .)

نقی برادر شهید: شهید بزگوار در دوران تحصیل که بودند من ایشان را به آرایشگاه دوستم بردم و در آن جا کار می کرد. من در اداره آمل مشغول به کار بودم و سر و ریش من بلند بود و او تازه دست به قیچی شده بود که یک روز مرا به زور و با اصرار به داخل حیاط برد که باید موهایت را کوتاه کنم و من قبول نمی کنم! کارش را خراب کرد و من خیلی ناراحت شدم.

یوسف برادر شهید: من در یک مغازه ی ساندویچی کار می کردم که ایشان همیشه به من می گفت من باید پیش شما بیایم و در آن ساندویچی کار کنم و به شما کمک کنم. من به شهید گفتم پس بیا به من کمک کن که شهید وقتی در ساندویچی آمد فقط تا ظهر در آن جا بود و من وقتی به مغازه رفتم دیدم حالش بد است یعنی از خوردن ساندویچ زیاد حالش بد شده بود و بعد به من گفت دیگر نمی توانم این جا بمانم و ظهر همان روز به خانه رفت و دیگر به آن ساندویچی نیامد.